آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

داستان انتقالی دانشگاه

عرض کنم خدمت‌تون که من ترم اول دانشگاه رو تو یه شهرستانی خوندم که حتی علاقه ندارم اسمش رو هم بیارم. قرار بود بعد از اون ترم انتقالی بگیرم (درواقع انتقالی بدن) و برگردم تبریز. اما وقتی زمان موعود رسید فهمیدم آخر صف هستم.
چه کنیم و چه نکنیم و چه خاکی به سر معاون دانشگاه بریزیم که یکی از آشنایان یه راه روشن تو افق (!) بهم نشون داد.
اون تو دانشگاهی بود که من می‌خواستم بهش انتقالی بگیرم ولی قصد ادامه تحصیل نداشت. پیشنهاد داد جابجایی کنیم و اون بره دانشگاهی که تو شهرستان هست و من برم تو دانشگاه ایشون.
بعد از کلی کاغذبازی و هزینه‌ی های مسخره و اضافی و رفت‌آمدهای الکی (هر رفت‌وآمد بیشتر از ۲۰۰ کیلومتر بود) و جنگ اعصاب بالاخره کارهای جابجایی تموم شد و الان تو دانشگاه جدید هستم.

دانشگاه جدید رو خیلی دوست دارم. فقط ۱۰ دقیقه با خونه فاصله داره. مقایسه کنین با قبلی که بیشتر از دو ساعت طول می‌کشید برسم بهش. علاوه بر اون اینجا همه‌چی سر جاش هست. همین الان که داشتم این پست رو می‌نوشتم زنگ زدن بیا برای انتخاب واحد. خیلی خوشحالم.

آراز غلامی
دوشنبه، ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱
shima baji:

slm arz eliram
ahvaluz yakhjide aghaye gholami?
bu nasozde
bizim eradatimiz siza va webuza kamilde
chokh jalib webuz var
allah hefd elasin
aluzda ojuzda sakhlasin
bashima batar gharshkhde!
zendajanim elabir yukhuda jechir bas che harzad tez tez jalir jedir
junda sahar 8 jeram classa akhsham 8 jan!
vaghan ishlamakh khanima chatinde
haghi var bazi aghalan chi soymula khanimnra shaghil osun
huzuruzdan chokh mamnunam
sagh va salamat yashiyasuz


Nazar Amulet