۴۹۳ روز بیکاری و چیزهایی که یاد گرفتم
۱۵ سپتامبر دو سال قبل و استعفا از شغلی ~۴ ساله نقطهی عطفی در زندگی من بود و پایانی بود بر ماجرای مهاجرت من به ترکیه و آغاز دهها سوال در مورد ادامهی زندگی کاریام. سه ماه بعدش همچنان به درک دقیقی از وضعیتی که درونش بودم نرسیده بودم. بحرانی که از ماههای قبل از استعفا شروع شده بود (اعتراف به شکست و شروع درمان و پایان درمان) بعد از مدتها مقاومت بالاخره مجبورم کرد از نقطهی امنم خارج شوم و بدنبال تغییر در وضعیت شغلیام باشم.
در این مدت تصمیم گرفتم تا جایی که امکانش هست هرچیزی که از زندگی قبلیام باقیمانده و منتظر تمرکز برای تعیین تکلیف بود را بازسازی/بازیادگیری کنم. یکی از نتیجههایش شد پروژهای که افتخار این روزهایم هست. نصرالدین، مجموعهای از ابزارهای زبان ترکی آذربایجانی. برخی هم با رویکرد حذف بهجهت جا بازشدن برای ایدههای جدید پاک شدند، یکی از آنها پروژهای بود که دو سال مداوم روی آن کار کرده بودم ولی تقریبا به این نتیجه رسیدم که کسی نمیخواهد با آن کار کند. در نتیجه بدون معرفی حذفش کردم.
در کنار همهی اینها، فریلنسری، این عشق و نفرت قدیمی هم زنده شد. چند پروژهی بسیار هیجانانگیز برای دوستانم انجام دادم که باعث شد از نظر مالی کمی از فشارها کاسته شود. به توصیهی چند نفر از دوستانم تلاش کردم تا این کانال را کمی رسمیتر هم بکنم که البته موفقیتآمیز نبود.
مورد دیگری که برایش تلاش کردم ایجاد کانال Passive Income بود. برای من راحتترین و در دسترسترین گزینه نوشتن بود. حساب پرمیوم مدیوم و حدود ۴۰ نوشتهی مداوم نتیجهای جز ۳ دلار نداشت. سوپرایز هم نشدم. اگر از پیش فرد شناختهشدهای نیستید (که من نبودم) یا باید نوشتهای به شدت وایرال بنویسید یا به همین ۳ دلار قناعت کنید.
و البته موازی با همهی این کارها، عملیات مردافکن اپلای شروع شد. در طول ۱۵ ماه و ۵ روز، یا به عبارتی ۴۹۳ روز بالغ بر ۳۰۰۰ اپلای به طرق مختلف انجام شد. از لینکدین و سایر سرویسهای کاریابی بگیرید تا معرفیهای دوستان و آشنایان و تحقیقات شخصی و هزار و یک روش دیگر. همگی بلااستثنا منتهی به شکست به این علتها:
- ایرانی بودن
این یک مورد اصلیترین دلیل کش آمدن این پروسه بود. کسی نمیخواهد یک ایرانی را استخدام کند. خصوصا آن که آن شخص در خود ایران هم سکونت داشته باشد.
- عدم حضور فیزیکی در کشور محل کار
با جرات ۹۹/۹۹٪ اپلایهایی که از لینکدین انجام دادم حتی دیده هم نشد چون فیلتر سیستمیاش اپلایهایی که از کشورهایی جز کشور مورد نظر انجام میشد را نشان نمیداد. در نتیجه شانس رقابت هم نداشتم. - آگهیهای شغلی تقلبی
بله، دلایل مختلفی برای این کار وجود دارد. از تخفیفات مالیاتی بگیرید تا تبلیغات برای اینکه نشان دهند شرکتشان فعال است. یا صرفا نمایش اسمشان در سایتهای کاریابی. - وضعیت اقتصادی نامناسب جهان
این یک مورد هم از شانس من همزمان شد با پروسهی کاریابی من. از طرفی انقلاب هوش مصنوعی و از طرف دیگر اصلاح بازار بعد از همهگیری کرونا و اخراجهای پیدرپی شرکتهای بزرگ و کوچک بازار زخمخوردهی برنامهنویسی را تا مرز از بین رفتن پیش برده. - وایب: انرژی نامرئی که دنیای ما را شکل میدهد
برخی هم صرفا از قیافه، اسم و یا نحوه صحبتکردنتان خوششان نمیآید!
تا اینکه در نهایت، اوایل ژانویه پیامی دریافت کردم از طرف یک Recruiter که مایل بود در مورد فرصت شغلیشان صحبت کنیم. به عبارتی باید اعتراف کنم که در نهایت همچنان پیدا کردن شغل جدید «توسط من» شکست خورده و صرفا بهخاطر یک شانس توانستم این زنجیرهی شکست رو قطع کنم و با جایی شروع به کار کنم تکبهتک فاکتورهایی که بدنبالشان بودم را داراست.
از شرایط روانی و فشاری که به مغزم وارد شد هرچهقدر بگویم کم گفتهام. صرفا این توصیه را میکنم که مادامی که موقعیت شغلی جدیدتان نهایی نشده هرجایی که هستید دو دستی بچسبید.
بههرترتیب، این فرایند تمام شده و من سال جدید میلادی و البته خورشیدی را با شرایط جدید و البته خوشآیندی شروع کردم و میکنم.
یکشنبه، ۱۶ مارس ۲۰۲۵
وایب: انرژی نامرئی که دنیای ما را شکل میدهد
پس از استعفا و گذراندن ده ماه پر از مصاحبههای شغلی، به این نتیجه رسیدم که وایب حتی از مهارتهای فنی هم مهمتر است. وایب عاملی تعیینکننده در بسیاری از جنبههای زندگی ماست. بدون شک، بسیاری از ما تجربهای مشابه داشتهایم: گاهی با افرادی روبرو میشویم که بدون گفتن کلامی یا انجام کاری خاص، حسی قوی در ما برمیانگیزند. این حس میتواند مثبت یا منفی، خوشایند یا ناخوشایند باشد.
وایب، به طور خلاصه، تصویری است که از ما ساطع میشود و حسی است که خواسته یا ناخواسته به دیگران منتقل میکنیم. این مفهوم، که در زبان انگلیسی “vibe” نامیده میشود، از اهمیت فوقالعادهای در تعاملات اجتماعی و حرفهای ما برخوردار است.
– در مصاحبههای شغلی، وایب شما تعیین میکند که آیا مصاحبهکننده تمایل به استخدام شما دارد یا خیر.
– در روابط اجتماعی، وایب شما مشخص میکند که آیا در جمع دوستان محبوب میشوید یا نه.
– در محیط کار، وایب شما تعیین میکند که آیا همکارانتان شما را دوست دارند یا سعی در تخریب شما دارند.
– در محیط تحصیلی، وایب شما مشخص میکند که آیا همکلاسیهایتان به سمت شما جذب میشوند یا از شما دوری میکنند.
– حتی در موقعیتهای اجتماعی مانند مهمانیها، وایب شما تعیین میکند که آیا پیشنهاد رقصتان پذیرفته میشود یا نه.
یک وایب مثبت و تأثیرگذار دارای ویژگیهای زیر است:
۱. اصالت: خود واقعیتان را نشان دهید.
۲. مثبتاندیشی: نگرشی مثبت به زندگی و چالشهایش داشته باشید.
۳. اعتماد به نفس: به تواناییهای خود باور داشته باشید.
۴. همدلی: سعی کنید دنیا را از دید دیگران نیز ببینید.
۵. شنونده خوب بودن: به حرفهای دیگران با دقت گوش دهید.
۶. دیسیپلین داشتن: مطمئن باشید هیچکس از کسی که ماههاست ریشش را اصلاح نکرده حس خوبی نمیگیرد.
نکته مهم دیگر این است که وایب خوب باید در تمام جنبههای زندگی شما یکسان باشد. تظاهر کردن راه حل نیست؛ باید واقعاً تغییر کنید و این تغییر باید از درون شما نشأت بگیرد.
شاید الهامگیری از افرادی که وایب خوبی دارند کار بدی نباشد ولی تقلید کورکورانه در این مسئلهی خاص به شدت تاثیر منفی خواهد داشت. حفظ اصالت شرط اول داشتن وایب خوب هست.
داشتن یک وایب مثبت میتواند زندگی شما را متحول کند. میتواند منجر به فرصتهای شغلی بهتر، روابط عمیقتر و موفقیت بیشتر در تمام جنبههای زندگی شود.
در این راستا، آشنایی با مدل DISC که توسط ویلیام مورتون مارستون در سال 1928 ارائه شد، میتواند بسیار مفید باشد. این مدل شخصیت افراد را به چهار دسته تقسیم میکند:
– D: غالب (Dominance): افراد با این ویژگی اعتماد به نفس بالایی دارند و بر نتیجه تمرکز میکنند.
– I: تأثیرگذار (Influence): این افراد اجتماعی و خوشبرخورد هستند و توانایی بالایی در متقاعد کردن دیگران دارند.
– S: پایدار (Steadiness): افرادی آرام، صبور و قابل اعتماد که ثبات را در محیط خود حفظ میکنند.
– C: وظیفهشناس (Conscientiousness): این افراد دقیق، تحلیلگر و منطقی هستند و به جزئیات توجه زیادی دارند.
وایب هر فرد ترکیبی منحصر به فرد از این چهار عنصر است. با شناخت نقاط قوت و ضعف خود در هر یک از این جنبهها، میتوانیم به طور هدفمند برای بهبود وایب خود تلاش کنیم. برای مثال، اگر متوجه شدید که در جنبه “تأثیرگذاری” ضعیف هستید، میتوانید بر بهبود مهارتهای ارتباطی و اجتماعی خود تمرکز کنید.
به یاد داشته باشید که هدف، ایجاد تعادل بین این چهار عنصر و تقویت آنها متناسب با شخصیت و اهداف شخصی شماست. با تمرین و تلاش مداوم، میتوانید وایب خود را بهبود بخشیده و تأثیر مثبتتری بر اطرافیان و محیط خود بگذارید. بهبود وایب نیازمند تمرین مداوم است. هر روز تلاش کنید کمی بهتر شوید. وایب خوب مانند یک عضله است که با تمرین قویتر میشود.
جمعه، ۲۶ جولای ۲۰۲۴
رویای نشویل
درست در میان تپههای سبز نشویل، مزرعهای گسترده و آرامی قرار داشت. روزی بهاری و مهآلود بود، بوی خاک مرطوب و گیاهان تازه شکفته شده در هوا پیچیده بود. ادوارد، مزرعهدار جوان، با لبخندی گرم و آرامش در چهرهاش از خواب بیدار شد. او همیشه این زمان از سال را دوست داشت؛ وقتی که جهان از خواب زمستانی بیدار میشد و زندگی دوباره در هر گوشهای از مزرعه جریان مییافت.
ادوارد به آرامی به سمت طویله رفت. صداهای نرم و آرام گاوها که منتظر صبحانهشان بودند، در میان مه طنینانداز بود. او با دستهای مهربانش به آنها علف تازه داد و با نوازشی ملایم، هر کدام را نوازش کرد. در این لحظه، حس عمیقی از آرامش و قدردانی وجودش را فراگرفت.
در همین حین، صدای پای نرم و ملایمی از دوردستها به گوشش رسید. او سرش را به سوی صدا چرخاند و در میان مه، سایهای لطیف از زنی جوان و زیبا را دید. قلبش به تندی شروع به تپیدن کرد. آن زن کسی نبود جز الیزابت، همسر دوستداشتنیاش، که همیشه با حضورش مزرعه را روشن میکرد.
الیزابت با لبخندی مهربان و نگاهی گرم به ادوارد نزدیک شد. او دستهایش را به سوی او دراز کرد و گفت: «صبح بخیر، ادوارد. به کلیسا میروی؟» ادوارد با نگاهی شیفته و صدایی آرام پاسخ داد: «صبح بخیر، البته.»
آن دو دست در دست، از میان مزرعه به سمت کلیسای کوچک سفید رنگی که در انتهای تپه قرار داشت، قدم زدند. مه هنوز آرام آرام در حال محو شدن بود و خورشید کمکم نور طلاییاش را بر زمین میریخت. پرندگان با صدای دلنشینشان صبح را خوشآمد میگفتند و پروانهها با رنگهای شادشان در میان گلها پرواز میکردند.
وقتی به کلیسا رسیدند، در فضای آرام و مقدس آنجا نشستند و دعا کردند. ادوارد در دلش شکرگزار بود که چنین روز زیبایی را با الیزابت میگذراند. پس از دعا، آنها دوباره به مزرعه بازگشتند. ادوارد با نگاهی عمیق به چشمان الیزابت، احساس کرد که در این روز بهاری و مهآلود، چیزی بیش از عشق در حال شکوفا شدن است؛ امید، زندگی و خوشبختی.
آن روز به پایان رسید و شب فرا رسید. ادوارد و الیزابت برای یک مهمانی شبانه آماده شدند. دوستان و همسایگان به مزرعه آمدند. بوی دلنشین باربکیو در هوا پیچیده بود و صدای خنده و گفتوگوها فضای حیاط را پر کرده بود. همسایهشان، جان، با گیتار در دست، شروع به نواختن آهنگهای کانتری کرد. صدای گرم و دلنشینش در میان شب طنینانداز شد و همه را به وجد آورد.
ادوارد و الیزابت دست در دست، به موسیقی گوش میدادند و از آبجوهای خنک لذت میبردند. درخشش چشمانشان در نور آتش، عشق و شادی را بازتاب میداد. آنها از هر لحظه این شب بهاری لذت میبردند و میدانستند که عشقشان مانند این مزرعه همیشه سبز و جاودانه خواهد ماند.

نشویل
یکشنبه، ۱۴ جولای ۲۰۲۴
رویای تاریک
صدای تپش قلبم هر لحظه بیشتر به گوشم میرسید. از پنجره خانهام به بیرون نگاه میکردم و میدیدم که آنها با دستگاهی موقعیت ساختمانهای پرجمعیت را شناسایی و ارسال میکردند و بعد از چند دقیقه، موشکهایی به سویمان شلیک میشدند. صدای انفجار و بوی دود تمام فضای اطراف را پر کرده بود. شاید این موشکها از همین حوالی شلیک میشدند، از جایی که تا دیروز امن و آرام به نظر میرسید.
داخل خانه، خواهرم با عجله وسایلش را جمع میکرد. هر لحظه که میگذشت، اضطراب و نگرانی در چهرهاش بیشتر نمایان میشد. سعی میکردیم سریعتر آماده شویم و از این مکان خطرناک دور شویم، اما زمان به سرعت میگذشت و موشکها یکی پس از دیگری به نزدیکیمان برخورد میکردند.
من جلوی در خانه ایستاده بودم و با صدای بلند فریاد میزدم. صدایم در میان انفجارها گم میشد. هر لحظه که میگذشت، احساس میکردم که زمانمان تمام شده است و نمیتوانیم از این مهلکه فرار کنیم.
بیرون از خانه، خیابانها پر از دود و خرابه بود. مردم با وحشت و اضطراب در حال فرار بودند. همه به دنبال مکانی امن میگشتند. ناگهان صدای مهیبی از نزدیکی به گوش رسید و خانه به لرزه افتاد. با دستم جلوی صورتم را گرفتم تا از خردههای شیشه در امان بمانم. نمیدانستم که چقدر دیگر میتوانیم دوام بیاوریم.
یکشنبه، ۱۴ جولای ۲۰۲۴
مینیمال (۱۹) خودآگاهی
دفعهی بعدی که میخواستید چای بخورید، کنار پنجره بنشینید، یک گل کوچک هم جلوی چشمتان بگذارید و سعی کنید با نگاه کردن به گل و تمرکز بر عطر و طعمی که در دهانتان پخش میشود، چایتان را میل کنید. این عمیقشدن و تمرکز در لحظه را به سایر نقاط زندگیتان هم انتقال دهید.

خودآگاهی
چهارشنبه، ۲۹ می ۲۰۲۴
نشانههایی از اینکه تحت تاثیر دستکاری ذهنی هستید
زندگی به خودی خود بسیار ساده هست. چرا که پانزده هزار سال قبل ساده بود. اما امروزه، با پیچیدگیهای تکنولوژی و ارتباطات انسانی، این سادگی به نوعی کمرنگ شده است. شاید برایتان پیش آمده باشد که احساس کنید در یک بازی موش و گربه با کیفیت اینترنت خود هستید، یا در رابطهتان یک یا چند جای کار میلنگد و تلاشهای شما برای حل این مشکلات به در بسته میخورد. اگر چنین است، تبریک میگویم! ممکن است کسی یا کسانی نمیخواهند شما این مشکلات را حل کنید.
این مشکلات، یا به طور دقیقتر مشکلنماها، ممکن است صرفاً ساخته شده باشند تا ذهن شما را به سمت مشخصی سوق دهند یا مشغول نگه دارند تا به سمت دیگری نرود. برای شناسایی این دستکاری ذهنی، به این نشانهها دقت کنید:
1. احساس ناتوانی مداوم
اگر به طور مداوم احساس میکنید که هر چقدر هم تلاش میکنید، به جایی نمیرسید و انگار همه چیز علیه شماست، ممکن است تحت تأثیر دستکاری ذهنی باشید. این احساس ناتوانی میتواند نتیجهی تلقینها و القائات مداوم باشد.
2. اطلاعات متناقض
یکی از نشانههای دستکاری ذهنی، دریافت اطلاعات متناقض از منابع مختلف است. این تناقضها میتوانند شما را گیج کنند و از تصمیمگیری صحیح بازدارند.
3. احساس اضطراب و استرس بیدلیل
دستکاری ذهنی میتواند باعث افزایش اضطراب و استرس بیدلیل شود. اگر بدون دلیل مشخصی همواره در حالت نگرانی و استرس هستید، ممکن است تحت تأثیر این دستکاریها باشید.
4. تغییر در الگوهای فکری و رفتاری
دقت کنید که آیا الگوهای فکری و رفتاری شما به طور ناگهانی تغییر کردهاند یا خیر. این تغییرات ممکن است نشاندهندهی تأثیرگذاری نیروهای خارجی بر ذهن شما باشند.
5. مواجهه با مقاومت در برابر تغییرات مثبت
اگر در تلاشهای خود برای بهبود زندگیتان با مقاومتهای غیرمنطقی مواجه میشوید، این میتواند نشانهای از دستکاری ذهنی باشد. این مقاومت ممکن است از سوی افرادی باشد که حفظ وضع موجود را ترجیح میدهند.
به یاد داشته باشید که آگاهی از نشانههای دستکاری ذهنی، اولین قدم برای مقابله با آن است. با تقویت ذهن و بهرهگیری از روشهای صحیح تفکر، میتوانید از تأثیرات منفی این دستکاریها در امان بمانید.
چهارشنبه، ۲۹ می ۲۰۲۴