بیستودوم سپتامبر ۲۰۲۰، تبریز | آغاز پاییز
بعد از گذشت ۵ ماه از برگشتم به ایران، و اتفاقات بیشماری که در این مدت افتاده کموبیش احساس استیبلی دارم. رابطهای متشنج رو به کمک مادرم و دوست عزیزی تموم کردم و صدها بار برای خودم تاسف خوردم که چنین مدت طولانی رو چطور تحت تاثیر چنین اتفاقی بودم. هرچند بقول کسی بازهم با هزینهی (مادی و غیرمادی) بسیار معقولی به رهایی رسیدم.
بیشتر از ۴ ماه هست که بصورت ریموت با شرکتی بسیار خوب همکاری میکنم. پنجمین تجربه کار تمام وقت در ترکیه در ظاهر و باطن بسیار بهتر از تجربههای قبلی هست. اینبار مسئله ویزای کار رو تا مراحل خوبی جلو رفتم. در صورتی که مشکل حادی پیش نیاد احتمالا بزودی این برگه گرانقیمت به پاسپورتم خواهد چسبید.
چند وقت پیش دهها مشکل ریز و درشت ظاهری و باطنی وبلاگ رو حل کردم و یه بخش جدید به اسم زیرزمین هم بهش اضافه کردم. زیرزمین محلی هست برای اتشار آرشیوی شخصی از روزنامهها و مجلات یا چیزهایی که از «گذشته» در اینترنت پیدا میکنم. اولین پست در این کتگوری رو میتونید در انتهای این پست ببینید. در ادامه ۲۰۰ پست پیشنویش رو خلاصه کردم تو ۴۵ مورد. بسیاریشون رو که دیگه دغدغهم نبودند حذف کردم و تعدادی رو هم با یکدیگه ترکیب کردم تا محتوا و شانسشون برای انتشار بیشتر باشه.
ماه گذشته با شیرجهای که خواهرزادهام به روی شکمم زد دچار آپاندیس شدم و بعد از رد پذیرش شدن از ۵ بیمارستان دولتی در نهایت به بیمارستان خصوصی رفتم و با پرداخت ۴.۵ م.ت برای یک و نیم شب بستریشدن و ۲.۵ م.ت برای عمل ۴۰ دقیقهای ترخیص شدم و به مدت یک ماه خانهنشین بودم. دوست عزیزی که یادگار دوران سربازی بود بسیار لطف کرد و یک شب همراهم موند تا پدرم بتونه چندساعتی استراحت کنه. هرچند که در آن بیمارستان پذیرش بیمار کرونایی وجود نداشت ولی با درنظر گرفتن خطر احتمالی کار بسیار بزرگی کرد و من رو مدیون خودش. با غنیمت شمردن محدودیتهای بعد عمل و ادامه دادنشون تونستم نزدیک به ده کیلوگرم وزن کم کنم. تاثیر فیزیکی و روحیش بسیار محسوس هست و از این بابت خوشحالم.
مورد بعدی که اتفاق افتاد فشار دندان عقل به ریشه دندان دیگر بود که دهنم را با مستراح اشتباه گرفته بود. جراحی یک ساعته آن دندان یک م.ت، عصبکشی و ترمیم ریشه دندان دیگر یک م.ت و کشیدن آن یکی دندان ۳۰۰ ه.ت روی دستم خرج گذاشت و درد ممتد فک به مدت دو هفته زندگیم رو بهم زد. برای سرویس کامل دندانهای دیگر چندماهی باید بخشی از حقوقم رو کنار بذارم.
زندگیم در این روزها خلاصه شده در کار ۹ ساعته ریموت (که به گواه همکاران دیگر دهها برابر از کار حضوری سختتر هست) و پیادهرویهای عصرگاهی به همراه کتابهای صوتی و پادکستهای داستانی. تو آینده نزدیک امیدی به بهبودی وضعیت کرونا نیست و آن هیجان اولیه برای خانهنشینی و انجام کارهای عقبمانده هم از بین رفته. تنها نکته مثبت حضور در کنار خانواده هست که به مدت دو+دو سال ازش محروم بودم. در آخرین پاییز قرن چهاردهم.
سهشنبه، ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۰