آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

در باب پل‌شناسی

پل عبارت است از گلوگاه‌هایی که می‌توانید از آنها حرکت کنید و زندگی‌تان را «پیش» یا «پس» ببرید. گلوگاهی که شما را از موقعیت A به موقعیت B یا در صورتی که در موقعیت B هستی به موقعیت C یا A می‌رساند.

پل بر دو قسم است:

الف) پل پشت‌سر
پل پشت‌سر عموما به معنی راه برگشت شناخته می‌شود و پلی است که شما دو کار می‌توانید با آن انجام دهید، حفظ آن و شکستن آن. با حفظ آن می‌توانید همواره به عقب برگردید و اطمینان خاطر داشته باشید که هرجایی که فاکدآپ کردید می‌توانید به عقب برگردید. با شکستن آن نمی‌توانید به عقب برگردید حتی اگر فاکدآپ کرده باشید.

بدیهی هست که هر کدام از این‌ها در نحوه حرکت شما از روی پل و جدیت‌تان در آن‌طرف پل تاثیر دارد. اگر پل را بشکنید و بدانید که راه برگشت ندارید، راهی جز بقا در آن طرف پل ندارید برای همین تلاش‌تان مضاعف و نتایجی که دریافت می‌کنید هم مضاعف خواهد بود بر حالتی که بدانید با کوچک‌ترین ناسازگاری می‌توانید برگردید.

ب) پل روبرو
پل روبرو پلی از پل‌هایی است که در مقابل شما قرار دارد. پل‌هایی که در فردای شما قرار دارند و شما فردا از روی یکی از آنها عبور خواهید کرد و پس فردا در انتهای یکی از آن‌ها قرار خواهید گرفت.
کاری که می‌توانید با این پل‌ها انجام دهید درست مثل پل‌های پشت‌سر است. حفظ و شکستن آن‌ها.
با حفظ پل‌های روبرو شما انتخاب‌های بیشماری دارید برای بی‌شمار پس‌فرداهایی که در انتظار شما هستند. این بی‌شمار بودن انتخاب‌ها نتایجی دارند از جمله سردرگمی و در صورتی که بخواهید از بیش از یکی از این پل‌ها عبور کنید «جر خوردن».

در روی دیگر مسئله انتخاب بعدی شما شکستن پل‌های روبروست. شکستن پل نجارشدن. شکستن پل کارگر ساختمانی شدن. شکستن پل دکتر شدن، شکستن پل نویسنده شدن و غیره.
با شکستن پل‌های روبرو شما انتخاب‌های خودتون رو محدود می‌کنید به یک یا چند پل. بدیهی هست که هرچه تعداد این پل‌های باقی‌مانده کمتر، آزادی عمل کمتر، تمرکز بیشتر و احتمال موفقیت بیشتر و احتمال جر خوردن کمتر.

بذارید یک مثال بزنم: شما یک برنامه‌نویس هستید که می‌خواهید کسب‌وکاری راه بندازید. این یک پل هست که باید از روش رد بشید و برسید به موقعیت برنامه‌نویسی که یک کسب‌وکار راه انداخته. ساده‌ست. نه؟ مشکل کی پیش میاد؟ مشکل اونجایی پیش میاد که همزمان با اینکه می‌خواید از این پل رد بشید یکی دیگه از پل‌ها که در انتهاش شهرت وجود داره توجه‌تون رو جلب می‌کنه. پل دیگری با دختری زیبا در انتهاش. پل دیگری با موسیقی‌دان شدن. پل دیگری با جهانگرد شدن. پل دیگری با سیاست‌مدار شدن. پل دیگری با کارشناس مسائل اجتماعی شدن. پل دیگری با ورزشکار شدن و الی آخر.

بدیهی هست که وقتی یه پاتون رو می‌ذارید روی یه پل و پای دیگه‌تون رو روی اون‌یکی پل جر می‌خورید.

پل معلق خیاو (اردبیل)

چه می‌شود کرد؟
شاید بعضی‌ها دوست دارند جر بخورند. بعضی‌ها دوست دارند همزمان موسیقی‌دان باشند و تحلیل‌گر مسائل اجتماعی. ولی اگر فکر می‌کنید این توانایی و انعطاف‌پذیری رو ندارید که پاهاتون رو همزمان روی چند پل قرار بدید راهی جز شکستن پل‌های روبرو نیست.

و باز بدیهی هست که اگر در موقعیت B پل‌هایی به C و D و  E و F وجود دارد این پل‌ها لزوما در موقعیت D وجود ندارد. یعنی در صورتی که انتخاب کردید که از پل منتهای به D رد شوید احتمالا دسترسی‌تان به موقعیت‌های C و E و F اگر نه غیرممکن احتمالا بسیار سخت میشود.

پس اینجا شما مجبور به انتخابید. انتخاب بین عاشق‌شدن، راه‌اندازی کسب‌وکار، تحلیل‌گر شدن یا هر موقعیتی که در آن قرار ندارید و چون می‌خواهید در حین تلاش برای رسیدن به آن جر نخورید مجبورید از گزینه‌های دیگر نه تنها چشم‌پوشی کنید بلکه هر احتمال رسیدن به آن را از بین ببرید تا تمرکز کنید روی همین پلی که قصد حرکت از آن را دارید.

آراز غلامی
سه‌شنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۱۸


Nazar Amulet