آراز غلامی

خیلی وقته حالم از خودم حالم از خداتون بهم میخوره حالم از پدر مادرم بهم میخوره که ولم کردن که باعث شدن اواره بشم تو این دنیا خواهرمو دارم که حتی خواهرم تو خونه ی خودش تحقیرم کنه من هیچ دلیلی واسه زندگی کردن و زنده موندن ندارم من خیلی وقته فقط دارم نفس میکشم که اینم به زودی تمومش میکنم این زندگی ارزش هیچ تلاش کردنی و نداره خسته تر از اونیم که بمونم و به سازش برقصم

از تنهایی خستم از اینکه نمیتونم با. دوستایه قبلیم دوست بشم خستم چون تو روستا زندگی میکنیم دوست زیاد نمیشه پیدا کرد از محدودیت هایه دوستی و اینکه مجبوری با این دباره دوست شی و با اینکه می‌دونی اشتباست

خستم
هرروز با خواهرم ک دوسال ازم کوچیکتره دعوا میکنم و در واقع شده ک خاستم بکشمش
مامانم خیلی هوار می‌کشه و دیونه خونس خونمون
شبا تنهایی میرم میشینم توی زیر زمین
اصلن از هیچی نمیترسم
خواهرم منو خراب کرد
و من دوست دارم دارش بزنم
24اوریل
شنبه

من این رو از 12 سالگی بهش فکر کردم و کاملا موافقم چون خودم قبلا به این نتایج رسیدم.
در مورد همه چیز فکر کنید ببینید مغزتون چی میگی ، ببینید دلتون چی میخواد بعشد تصمیم بگیر
من بین مغز و دل یکی رو انتخاب نمیکمنم معمولا وسط شون رو ولی به این نتیجه رسیدم اگر مغز رو انتخاب کنم بهتر جواب میده ولی مشکل اینجاعه که من به مغزمم شک دارم وگرنه چطور به فکر خودکشی میفتادم.