آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

روزنگار سکون

قبل از این ھمیشه میگفتم تو برھه‌ی زمانی خاصی از زندگیم ھستم، ولی درواقع درتمام این مدت قبل از اون برھه بودم. یعنی ھنوز اون فصل قبلی زندگیم تموم نشده بود. آخراش بودم، ولی تموم نشده بود.
طی برنامه ای خودم رو تحت شدیدترین فشارھای روانی گذاشتم تا به زور ھم که شده ھمه چیز رو تموم کنم و وارد ھمون برھه ای بشم که مدت ھا بود حرفش رو می زدم و منتظرش بودم.
الان داخل ھمون برھه م. جایی که لازمه خیلی از چیزھا رو تغییر بدم. موانعی که در نگاه اول و دوم و سوم و الی آخر غیرممکن ھستن. ولی مثل ھر غیرممکن دیگه ای باید حل بشن. یعنی راھی جز حل شدن ندارن.
با ھمین روال بسوی سکون دوساله درحال حرکتم. جبر. از طرفی تنھایی مطلق ھم قلقلکم میده. حتی رسیدم به اون مرحله‌ای که آدم قبل از اون سن تموم نشده‌ش رو میگه و بعد از اون سن تموم شده‌ش رو.
نباید پیر شد به این زودی. یعنی انصاف نیست واقعا. من تازه دارم میفھمم دودوتا چندتا میشه.

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
– حافظ

آراز غلامی
شنبه، ۶ فوریه ۲۰۱۶


Nazar Amulet