آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

کتاب: چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟

چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ نوشته جیمز رابینسون و درون عجم‌اوغلو. کتاب و تئوری فوق‌العادست. هرچقدر بگم کم گفتم. بعد از خوندن ۲۰ صفحه دیگه نتونستم بذارمش زمین و در عرض یک هفته همه‌ی ۶۳۶ صفحه‌ش رو خوندم. تنها نکته منفی ترجمه نه‌چندان جالب محسن میردامادی و محمدحسین نعیمی‌پور بود و البته درمورد فونت عربی و کیفیت چاپ کتاب نگم که همون روز اول متلاشی شد کتاب. این آخرین کتابی بود که از انتشارات روزنه خریدم.

آراز غلامی
پنج‌شنبه، ۱۵ ژوئن ۲۰۱۷

من و هدفم، من و زندگیم رو نابود کردیم

بیشتر از یک ساله که فقط دارم فکر میکنم. به همه چی. طوری که اینجا از سکوت و توخودم رفتنم کلافه شدن. چند صد صفحه یادداشت دارم از این فکر کردن ها. هرچند بقدری آشفته و درهمن که فکر نکنم برای کسی جز خودم مفهوم باشن. گاهی وقتا به چیزهای فکر میکنم که میترسم کنترل مغزم رو ازم بگیرن. همین الانشم به حد کافی مستعد اسکیزوفرنی هستم. غم انگیزتر اینکه تو دنیایی که من واقعیم زندگی میکنم شدیدن تنهام. بغیر از چندنفر که هزاران ک.م باهاشون فاصله دارم هیچ کس دیگه ای نیست.
گویا تو فهمیدن حقیقت زیاده روی کردم. انگار من و هدفم، من و زندگیم رو نابود کردیم.

آراز غلامی
چهارشنبه، ۱۰ می ۲۰۱۷

نوروز ۹۶ و دلیلی دیگر برای شادبودن

کمتر از چند لحظه به تحویل سال باقی مونده. از اوایل سال ۹۵ من زندگیِ واقعی نداشتم و تقریبا همه‌ی سال رو تو پادگان بودم ولی تو سال جدید اواسط پاییز ترخیص می‌شم و با رد شد از غول آخر با سرعت هرچه تمام به سمت اهدافم حرکت می‌کنم. امیدوارم شما هم تو سال جدید بدون محدودیت به خواسته‌هاتون و آرزوهاتون برسید.

نوروزتون مبارک.

آراز غلامی
دوشنبه، ۲۰ مارس ۲۰۱۷

جنگ اعصاب

نوشتم «اون موقع به این نتیجه رسیدم که اکثریت اطرافیانم ازم بدشون میاد. این فکر بدجوری مشغولم کرده بود. اما فکر دیگه ای در تقابلش بود اینکه اکثر آدما یا حداقل اونایی که دوربر من بودن از ھمدیگه بدشون میومد. پس این مسئله کاستی من محسوب نمیشد. اما دو چیز دیگه ھم وجود داشت اول اینکه آدما از ھمدیگه بدشون میومد. اما به حد من نه که خیلی شفاف تو روم بگن ازت بدمون میاد! دوم اینکه من با عقایدی که داشتم بالذات تو اقلیت بودم و خاصِ من بودن رفتار آدما عادی بود. این وسط من دقیقا نمی دونستم چیکار کنم، صرفا تحمل کنم یا سعی کنم کمی مطابق میل دیگران رفتار کنم. اون روزھا نتونستم تصیمی بگیرم و روال به ھمون صورت سپری شد. طبعا بدنبالش ھمون جنگ اعصاب ھم وجود داشت…»

آراز غلامی
چهارشنبه، ۱۵ فوریه ۲۰۱۷
Nazar Amulet