آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

نوروز ۱۳۹۹ مبارک

صحبت‌کردن از نوروز و جشن وقتی هزاران نفر در ایران و جهان عزادار عزیزان‌شون به‌خاطر بیماری کرونا هستند و اعلانات مسجد محل هر روز اسم چندنفر رو اعلام می‌کند* و دست به دامان دعاها و ناله‌های مختلف شدند و آژیرهای پلیس و اعلان وضعیت قرمز هر چندساعت یک‌بار شنیده می‌شود و نهایت بعد از ۲۰ روز قرنطینه خانگی یک چیزی فراتر از سخت هست. ولی چه میشه کرد جز امیدواری به آن قشر اقلیتی که واگن‌های بشریت رو به جلو می‌کشند. با آرزوی زنده‌ماندن برای هرکسی که این رو می‌خواند و بعد از آن سالی بهتر که درست است که لایق بهتر از سال پیش نبودیم ولی باشد که کائنات محض تنوعِ خودش هم که شده کمی به رویمان بخندد نه به قبر پدرمان.

* در ترکیه اعلامیه فوت وجود ندارد و درگذشتگان اسم‌شان از مسجد محله‌ای که ساکن آن بودند خوانده می‌شود و تاریخ و ساعت مراسمات متعاقب رو اعلام می‌کنند.

آراز غلامی
شنبه، ۴ آوریل ۲۰۲۰

آمار و ارقامی از نتایج یک سال نوشتن مداوم

این پست قاعدتا باید قبل از نوروز ۹۸ منتشر می‌شد ولی به علت اتفاقاتی که در روزهای پایانی سال افتاد موند تا امروز. کمی بهتر و کامل‌تر هم شد.

در طول یک‌سال گذشته برای اولین بار بطور مداوم نوشتم. ۱۲۰ پست تشکیل‌شده از روزنوشت‌ها، شب‌نوشت‌ها، دل‌نوشت‌ها، تجربه‌ها و چند پست تخصصی. قبل از وارد شدن به آمار و ارقام بهتر هست حس و حالم از نتیجه‌ی این یک‌سال را بگویم. می‌خواهم از خودم تشکر کنم بابت این لطفی که به خودم کردم. جایی برای تخلیه‌شدن افکار و به اشتراک‌گذاشتن‌شان برای خودم ساختم. دوستان خوبی پیدا کردم، دوستان بدم را ترک کردم، همه و همه در سایه‌ی این سایت‌بلاگ اتفاق افتاد.

پربازدیدترین صفحات سایت‌بلاگ من عبارت هستند از:

تاثیرگذارترین پست‌هایی که نوشتم:

منفی‌ترین دیدگاهی که امسال دریافت کردم:

مرتیکه عقده‌ای عزم وطن کرده | در نوشته‌ی مسافرتم به ایران
– ناشناس (به خیال خودش البته)

مثبت‌ترین دیدگاهی که دریافت کردم:

۹۶٫۴٫۱ اول آموزشی بودیم‌ همه دلتنگ و ناراحت بعد از چن روز وقتی باهات آشنا شدیم روحیه شدی برامون ، تنها کسی بودی از جنس خودمون ک باهات راحت بودیم وقتی اسمه سرگروهبان غلامی میومد وسط چه تُرک چه کُرد همه میگفتن با معرفت دلسوز اصلا یادمون نمیره حرفایی که واسه خاطر ما شنیدی ، جادده اردوگاه تا میدان تیر که آهنگ yakamüz رو خوندیم رو تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد البتته یه بارم تنبیهی دادی واسه دوستم که همراهه با اون منم حالت شنا گرفتم اینم یادم نمیره ولی بعدا از دلمون دراوردی؛ الان ک آموزشی تموم شده فهمیدم چقد میخواستیمت خلاصه هر جا که هستی خدا پشت و پناهت باشه از ته دل آرزوی موفقیت و خوشبختی داریم واست.
– علی فرزانه (یکی از سربازهای برج چهار ۱۳۹۶ که مربی‌گری‌شون رو به‌عهده داشتم) | در نوشته سربازی در یک‌نگاه یا چه شد که سرگروهبان غلامی شدم؟

ایمیل‌هایی که بخاطر وجود سایت‌بلاگم دریافت کردم:

ایمیل‌هایی از کسانی که در مورد برنامه‌نویسی یا زندگی در استانبول سوالی ازم داشتند. یا ایمیل‌هایی از کسانی که بهم پیشنهاد همکاری دادند یا خواستند در مورد کاری بهشون کمک کنم.
امیدوارم این یک مورد خیلی بیشتر بشه. من عاشق گفتگو در بستر ایمیل هستم. با اشتیاق و انرژی زیاد و تو اسرع وقت به هر ایمیل دریافتی جواب میدم. شما هم می‌تونید یکی از کسانی بشید که سال بعد با نظر به ایمیلش پست مشابه رو می‌نویسم: با من تماس بگیرید. لطفا.

کسانی که بخاطر وجود سایت‌بلاگم از نزدیک دیدم:

متاسفانه همچین موردی پیش نیومد. امیدوارم این اتفاق امسال زیاد بیافته.

با این که کامیونیتی وبلاگ‌نویسی لطف زیادی بهم داشته ولی با کسی آنچنان نزدیک نیستم که شخصا دعوتش کنم، ولی هرکسی که این نوشته‌رو می‌خونه و صاحب وبلاگی هست رو دعوت می‌کنم به نوشتن همچین پستی.
(لطفا اگه اینکارو کردید این نوشته رو هم لینک کنید تا تو بخش بازتاب‌ها ثبت بشه و بتونم نوشته‌ی شما رو هم بخونم.)

آراز غلامی
جمعه، ۲۹ مارس ۲۰۱۹

بیست‌ویکم مارس ۲۰۱۹، نوروز، هتلی در استانبول

کمتر از یک هفته پیش، یعنی سیزدهم مارس، بدنبال موجی که در سرتاسر ترکیه برای اخراج خارجی‌ها راه‌افتاده بود با فکی باز و چشمان از حدقه درآمده و بدون هیچ‌گونه اخطار و آمادگی قبلی قاطی باقالیا شدم. بدنبال خستگی و کلافگی از وضع شرکت هم، بدون کمترین مقاومتی وسایلم رو جمع کردم و اومدم بیرون. و شدم یک مهاجر که شغلی نداره و خواسته و ناخواسته خودم رو وسط بحرانی‌ترین وضعیت ممکن قرار دادم. ولی چاره چی بود جز شروع کردن از صفر؟

چندین سناریو محتمل برای خودم ترسیم کردم، پیدا کردن شغل دیگه‌ای تو آنکارا، پیدا کردن شغل دیگه‌ای تو استانبول/ازمیر و البته برگشتن به تبریز. همه‌ی این سناریوها همراه بود با ادامه زندگی با مقدار کمی از پس‌انداز باقی‌مونده. شرایط واقعا بحرانی بود و من مطلقا برای همچین چلنجی آماده نبودم خصوصا گزینه آخر.

اون روز رو فقط استراحت کردم تا تصمیمی بدون فکر نگیرم. از فرداش اپلای‌ها رو مجددن شروع کردم. چند روز گذشت و از بین گزینه‌های پیشنهاد شده به موردی برخوردم که جای رد کردن نداشت. دو روز پیش اومدم استانبول و بعد از مصاحبه و توافق نهایی برگشتم آنکارا و وسایلم رو به سختی (دو چمدان و یک ساک در مجموع نزدیک به ۸۰ کیلو) رو جمع کردم و همون شب قرارداد اجاره خونه رو هم فسخ کردم. فرداش که دیروز باشه با قطار سریع‌السیر اومدم استانبول و تو هتلی که شرکت جدید برام گرفته مستقر شدم تا تو فرصت مناسب یه خونه جدید نزدیک شرکت اجاره کنم.

امروز اولین روز کاری تو شرکت جدید بود. از لحاظ تخصصی پر از چالش‌های جدید و مفید و از لحاظ اتمسفر شرکت بهترین محیطی هست که تا بحال کار کردم. جو صمیمی از برنامه‌نویس‌هایی که واقعا به کارشون عشق می‌ورزن و حرفه‌ای هستند. همه‌چیز تو شرکت جدید عالی هست و خیلی بیشتر از انتظاری که از شغل بعدیم داشتم. برای منی که به وضع ناچندان خوب شرکت قبلی عادت کرده بودم همه‌چیز تو شرکت جدید شگفت‌انگیز و روحیه‌دهنده هست.

این‌طور شد که خیلی یک‌هویی سیف‌زونم ترکید و من بصورت شانسی و تصادفی رسیدم به استانبول. امیدوارم این‌بار تجربه‌م در این شهر مثل دفعه قبل نباشه و بتونم به‌حد کافی و وافی اداپت بشم. هم‌زمانی این اتفاقات با چهارشنبه‌سوری و نوروز رو با اینکه از طرفی بد بود که فرصتی برای جشن گرفتن نداشتم ولی به فال نیک میگیرم. حالت دیگه‌اش این بود که فرصت کافی برای جشن داشته باشم ولی شغلی نداشته باشم و مجبور بشم برگردم.

چند آپشن برای خونه جدید پیدا کردم که ترجیح دادم بدون عجله و مادامی که فرصت دارم تمامی فاکتورهاشون رو مقایسه کنم و بهترین گزینه ممکن رو اجاره کنم.

بهرترتیب، این بود اوضاع ما در این روزها. نوروزتون مبارک. امیدوارم سال جدید پر باشه از هیجان و اتفاقات خوب.

آراز غلامی
پنج‌شنبه، ۲۱ مارس ۲۰۱۹

سیزدهی که به‌در شد

به لطفا سربازی آخرین باری که مسافرت رفتم برمی‌گرده به مهر ۱۳۹۴ و عروسی یکی از دوستانم تو تهران که چندان هم مسافرت محسوب نمی‌شد. بعد از اون همیشه تو روال عادی روزها بودم و بعد هم که سربازی و دو سال در بند بودن هیچ تحرکی به‌غیر از مسافت بین تبریز و پادگان نداشتم. برای همین سیزده به در امسال یه فرصت خوب بود برای شکستن این تلسم و گذروندن یه روز کامل با خانواده.

در حال بازنویسی.

آراز غلامی
دوشنبه، ۲ آوریل ۲۰۱۸

نوروز ۹۷ و اینا

۴ ماه و ۲۰ روز از تموم‌شدن سربازیم می‌گذره و من اندازه ۱۰ سال قبل از سربازی تلاش کردم تا به تعدادی از اهداف کوتاه‌مدتم برسم تو این مدت ولی مدرسه زندگی بازم به جای نمره بهم درس داد. درس اینکه یک‌بار برای همیشه آدم‌های تباه زندگیم رو حذف کنم و امیدی بهشون نداشته باشم برای تغییر چیزی. به قول دوستی، کارهای تکراری تازه در بهترین شرایط نتایج تکراری دارن. اگه به دنبال نتایج متفاوتی هستین کارهای جدید (و البته با آدم‌های جدید) انجام بدید.
نمی‌خوام در مورد سال پیش و استرس محروم شدن از مرخصی عید و بعد از مرخصی هم ماتم برگشتن به اون پادگان رو یادآوری کنم. سال قبل از اون هم که ۳۰ روز تباه قبل از خدمت شروع می‌شد و بازم حرفی برای گفتن در اون مورد ندارم. برگردیم به عید سال ۹۴. یکی از بهترین عیدهای من و شروع سالی پر بار. پر از حس خوب، پر از موفقیت‌های کاری. پر از کارهای خوب، آدم‌های خوب.
امیدوارم سال ۹۷ هم سنت سال ۹۴ رو ادامه بده و پر باشه از اتفاقات خوب برام. بهاری که عطر گلها و شکوفه‌هاش و خاطراتی که برام خواهد ساخت تا سالها یادم نره.

آراز غلامی
چهارشنبه، ۲۱ مارس ۲۰۱۸

نوروز ۹۶ و دلیلی دیگر برای شادبودن

کمتر از چند لحظه به تحویل سال باقی مونده. از اوایل سال ۹۵ من زندگیِ واقعی نداشتم و تقریبا همه‌ی سال رو تو پادگان بودم ولی تو سال جدید اواسط پاییز ترخیص می‌شم و با رد شد از غول آخر با سرعت هرچه تمام به سمت اهدافم حرکت می‌کنم. امیدوارم شما هم تو سال جدید بدون محدودیت به خواسته‌هاتون و آرزوهاتون برسید.

نوروزتون مبارک.

آراز غلامی
دوشنبه، ۲۰ مارس ۲۰۱۷
Nazar Amulet