آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

کله‌ی پدر فروتنی

بین فروتن بودن و مجوز تخریب‌کردن خودت برای دیگران صادر کردن مرزی هست به باریکی یه تار مو.  مواظب این مرز باشین که تخریب و تحقیر ابزار بیشعورهاست تا اعتماد بنفس شما رو کاهش بدن و یا خودشون رو بزرگ جلو بدن یا از شما سواستفاده کنن. مواظب افرادی که فروتن بودن رو تبلیغ می‌کنن باشین که در اکثر مواقع کسایی هستن که با این شیوه شما رو ساکت و نرم می‌کنن برای سواستفاده ازتون به هر شکل ممکنی.

آراز غلامی
شنبه، ۱۰ فوریه ۲۰۱۸

زندگی بدون اخبار چه شکلی هست؟

بیشتر از سه ماه از تموم‌شدن سربازیم و گرفتن تصمیماتی برای ادامه‌ی زندگیم می‌گذره. یکی از تصمیم‌ها جلوگیری از ورود هرگونه خبر به هرشکلش به ذهنم بود. یعنی تصمیم گرفتم نفهمم نه به شکل روزنامه، نه مجله، نه وب‌سایت‌ها و نه رادیو/تلوزیون چه اتفاقی داره دوربرم (و البته دورتر از دوربرم) داره میافته مگر به انتخاب خودم. این قسمت دوم رو تاکید می‌کنم روش چون خیلیا فکر می‌کنن این کارو باید طوری بلاک کنن که انگار دارن اعتیادی رو ترک می‌کنن.

دلایلم برای این کار ساده‌ست. خودم انتخاب کنم که چه اطلاعاتی به مغزم وارد بشه [متن حذف شده]. خودم انتخاب کنم که این لحظه نگران چه چیز باشم و به‌خاطر چه چیزی خوشحال باشم و چه چیزی اتفاق بزرگی هست و چه چیزی اتفاق بی‌اهمیتی نه آهنگ‌های پس‌زمینه‌ی خبرها یا عنوان‌های بزرگ هیجان‌زا.

شروع این‌کار از ترک شبکه‌های اجتماعی هست. دلایل و توضیحات مفصل در اون پست هست که چرا باید از اونجا شروع کرد. پس تکرار مکررات نمی‌کنم. ادامه‌ی این‌کار از تلوزیون ندیدنه. نشنیدن رادیو/پادکست و هرنوع محتوای صوتی مرتبط با خبری. بلاک‌کردن تمامی وب‌سایت‌های خبری (پلاگینی برای این‌کار) که حتی اتفاقی هم واردشون نشین. توقف نکردن جلوی دکه‌های روزنامه‌فروشی. صحبت نکردن داخل تاکسی با راننده و مسافرها (هندزفری رو برای همین‌کار ساختن) و هر شکل دیگه‌ای که ممکنه خبری رو بدون خواست شما وارد ذهنتون کنه.

اوایل اینکار احساس می‌کنین شبیه انسان‌های اولیه شدین ولی بعدن می‌فهمین عملا هیچ تفاوتی بین شما و کسی که خبرداره توی بغداد برای دویست ملیاردمین بار بمب ترکیده و بین کشته‌شده‌ها چند زن و بچه هم هست وجود نداره. خصوصا اگه کاری برای جلوگیری از این کار از دست‌تون برنمیاد. (به غیر از با شلوارک درازکشیدن رو کاناپه و توییت کردن با هشتگ #PrayForBaghdad) صرفا اون فرد دچار تشویش و اضطراب هست و شما نیستین.

گاهن متاسف میشین که در روز چقدر از وقت‌تون صرف اطلاع از خزعبلاتی شده که هیچ تاثیری تو زندگی شما نداره. در عوض شما فرصت عجیبی بدست میارین برای اطلاع از خبرهایی که براتون مهم هست. برای مثلا شما قصد مهاجرت به کشوری رو دارین که خبرهای اقتصادی اون کشور مستقیما روی زندگی چندسال بعد شما تاثیر داره. میرین توی شبکه‌ای مثل ردیت و ساب‌ردیت اون موضوع یا کشور رو فالو می‌کنین. توی زمان‌های مرده‌تون (مثل تاکسی/مترو یا هر فرصت دیگه‌ای که کار مفیدی نمیشه کرد) درصورتی که کتاب نمی‌خونین/گوش نمیدین میتونین یه سر به همچین‌جایی بزنین و خبرهای مرتبط و مفید رو بخونین.

آرمان‌شهر | اثر Fredrik Raddum

آراز غلامی
شنبه، ۱۰ فوریه ۲۰۱۸

وقتی منطق دیگر جواب نمی‌دهد

نه به‌عنوان یه برنامه‌نویس که صبح تا شب (و البته شب تا صبح) با منطق درگیر هستم، به‌عنوان کسی که از وقتی ال رو از بل تمیز دادم منطق رو به زاویه‌ی دیدهای دیگه ترجیح دادم، چندین موقعیت پیش اومد که فهمیدم منطق همیشه هم جواب بهتر نیست نسبت به مسائل و اتفاقات. این اتفاقات توی پادگان بیشتر از بیرون اتفاق می‌افتن که درمورد اونجا حرف نمی‌زنم چون حرف دنیای واقعی هست.

سناریوی اول
دوستم ناراحت بود که چرا پارتنرش توی مسافرتی که رفته بودن ناراحت بوده و اصلا صحبت نمی‌کرده باهاش. من جواب رو می‌دونستم. این بود که شبیه وقتی با دوستات میری رستوران و غذا سفارش می‌دی احساس می‌کنی غذای دوستات از مال تو بهتر هست. اشتباهم اینجا بود که اینو گفتم بهش و چنان ناراحت شد که چندین ماه طول کشید از دلش در بیارم. اونجا فهمیدم که خیلی وقتا اگه منطقی حرف‌زدن باعث ناراحت شدن طرف مقابلت میشه می‌تونی خفه‌خون بگیری و صرفا هیچی نگی.

سناریوی دوم
یکی از دوستای من به‌طرز شدیدی درگیر نارسیسیسم یا خودشیفتگی هست. در پیش این شخص هرحرفی در تضاد با افکار و رفتار و نحوه نگاه و زندگیش گفتن تبدیل میشه به اشتباهی مهلک که شما رو تا مرز دیوونه شدن پیش می‌بره. قبلن‌ها که حوصله اینطور بحث‌های کذایی رو داشتم [و فکر می‌کردم وظیفه من قانع کردن همه‌ی بشریته] با حوصله می‌نشستم و سفسطه‌های اینطور افراد رو تک‌به‌تک جواب می‌دادم. بعدن فهمیدم که گفتن عبارت «تو درست می‌گی» ممد حیات هست و مفرح ذات.

و چند سناریوی دیگه.

با اتفاق افتادن این سناریوها من کم‌کم یاد گرفتم که منطق همیشه جواب‌گو نیست. جواب‌گو که هست. ولی تاوان‌هایی داره. تو سناریو اول گفتن حرف منطقی باعث از بین رفتن دوستی‌مون شد. سناریو دوم باعث کوبیدن سرم به دیوار شده و سناریوهای دیگه من رو تا مرز کشته‌شدن پیش برد.
خیلی وقتا باید فکر کرد که گفتار یا رفتار منطقی نسبت به مسئله یا اتفاقی چه عواقبی می‌تونه در پی داشته باشه و در نهایت چه چیزی در پی‌ش به دست میارین. اگه وضعیت کفه ترازو چندان باب میلتون نبود می‌تونین بیخیال منطق بشین و با یه لبخند از کنار اون اتفاق بگذرین.

آراز غلامی
پنج‌شنبه، ۸ فوریه ۲۰۱۸

مرثیه‌ای برای یک دوست

نزدیک به ۵ سال از خریدش می‌گذشت. وقتی که امیدم نسبت به نوکیا و سیمبین ناامید شد و رفتم سراغ اندروید و بعد از کلی تحقیق گرفتمش. گوشی سونی مدل Xperia Sp. اینهمه سال پا به پام اومد و ابزاری شد برای تایپ و خوندن شیرین‌ترین کلمات و ثبت به‌یادموندنی‌ترین لحظات. چندسال بعدش که سونی خبیث‌بازی درآورد ریسک آجرشدن رو به جون خرید و مثل مرد رفت اتاق عمل و بوت‌لودرش آنلاک شد و با کاستوم‌رام سیانوژن‌مود یا همون اندروید ۵ اومد بیرون. بعدها به لطف ادرین‌دی‌سی (توسعه‌دهنده‌ی فرانسوی که ساپورتش می‌کرد) تا اندروید ۸.۱ که الان آخرین نسخه‌ش هست هم ادامه داد. فقط این اواخر کمبود رمش خیلی اذیتش می‌کرد و باعث می‌شد هی سرفه کنه و تو هر سرفه‌ش یهو اپی که درحال اجرا بود می‌ترکید. هرچند که ادرین‌دی‌سی بازم به کمکش اومد با یه اسکریپت بهینه‌سازی رم بازم بهش شانس زندگی داد. ولی اتفاقات زندگی همیشه بر وفق مراد نیستن. جک ۳.۵ میلیمتریش از کار افتاد و دکتر (یا همون تعمیرکار) گفت امیدی به درست‌شدنش نیست چون ICـش پیدا نمیشه. از اون طرفم یه مقدار گردوغبار رفته بود زیر شیشه محافظش (که بعدن فهمیدم شیشه محافظش نیست و صفحه لمسیش هست) که برای من OCDـدار کابوس بود. وقتی بازش کردم تا اونجا رو تمیز کنم چاقو از دستم در رفت و کابل تاچش قطع شد. تلاش‌ها برای درست شدنش نتیجه‌ای نداد و از اونجایی که من ازش بعنوان مودم اینترنت هم استفاده می‌کردم نمی‌تونستم بیشتر موندنش پیش دکتر رو تحمل کنم و تصمیم گرفتم برای همیشه خاموشش کنم.
این پست رو نوشتم که بدونی شاید گاهن اینور و اونور پرتت می‌کردم و چندباری هم وقتی عصبانی شدم کوبیدمت رو دیوار ولی همیشه دوست داشتم. همیشه بابت خدماتت قدردان خواهم بود. خداحافظ رفیق.

آراز غلامی
چهارشنبه، ۷ فوریه ۲۰۱۸

من منفی‌ترین نفس این حوالی‌ام

وقتی می‌گیم کسی منفیه یا فاز منفی داره یا حس منفی می‌ده به آدم، آیا به این دقت می‌کنیم که این «منفی» بودن یا این «انحراف از معیار» بر چه اساسی هست؟ اون معیار چی هست که اون شخص در جایگاهی منفی از معیار وایستاده؟ یا منفی می‌بافه؟ یا حس منفی می‌ده بهمون؟
بذارین یه مثال بزنم، شما تصمیم می‌گیرید از ارتفاع ۱۰ متری بپرید، کسی هست که بهتون میگه نباید اینکارو بکنید و صدرصد این کار اگه شمارو نکشه بهتون آسیب جدی می‌زنه. در این لحظه اون شخص داره حس منفی می‌ده بهتون، ولی این حس منفی نسبت به موقعیت شماست، یعنی شما جایی ایستادید که بیش از حد مثبته. تصمیمی که گرفتید یا کاری که قراره انجام بدید بیش از حد مثبت و تقریبا خلاف واقعیته. ساده‌انگاریه. و منجر به شکست میشه. و هر نظری منطقی‌تر از نظر شما[یی که اون لحظه می‌خواید از ارتفاع ۱۰ متری بپرید] برای شما و زاویه‌ای که از اون نگاه می‌کنید منفی، ولی در حقیقت و از زاویه‌ای منطقی مثبت هست. اون شخص مثبته و داره حرف مثبتی می‌زنه و حرفی می‌زنه که به نفع شماست. منتها نه از زاویه دید شما، از زاویه واقعیت. از زاویه اینکه پریدن‌تون از ارتفاع بیش از یک و حداکثر دومتر آسیب جدی بهتون می‌زنه.

حرف حسابم اینه که، وقتی شما/پروژه‌تون/تیم‌تون یا شرایط حاکم برای اجرای پروژه بالقوه شکست‌خورده هست طبیعیه که من یا هرکسی که به امکان‌پذیر بودن پروژه و نه فانِ ناشی از انجام پروژه فکر می‌کنه خیلی رک منفی بگه درموردش. Dost Acı Söyler و یا، مواظب باشیم که دوربرمون پر نشه از مگسای گرد شیرینی.

پی‌نوشت‌ها:
۱. این نوشته رو تقدیم می‌کنم به همه‌ی منفی‌های دنیا.
۲. قضاوت بد است. (جدی؟)
۳. هیچ‌وقت موقعیتم رو بخاطر به زاویه دید دیگران تغییر نخواهم داد.

آراز غلامی
یکشنبه، ۴ فوریه ۲۰۱۸

چگونه مشکلات را حل کنیم؟

جواب کوتاه: تا جاییکه امکانش هست از بالا به پایین.

بذارین یه مثال بزنم. اگه شما شغل بدی دارین یا درآمدتون کم هست، حتی اگه خیلی تلاش کنین و با حوصله مشکلاتی که از این درآمد کم ناشی میشن رو حل کنین یا با صبر ایوب‌تون ریاضیت بکشین و سعی کنین کمتر هزینه کنین مشکل اصلی شما تا ابد حل نخواهد شد و شما صرفا با مشکلات تکراری مواجه خواهید شد که ماه پشت ماه سر می‌رسن و تا فشارتون ندن تو گور ول‌کن نیستن.

اگه واقعا می‌خواین مشکلات‌تون رو حل کنین، ریشه اون مشکلات رو حل کنین نه خودشون رو. اگه لازمه ریسک کنین (ریسک کنین نه اینکه بی‌گدار به آب بزنین و به باد فنا برین) و با در نظر گرفتن عواقبش برین سراغ مشکل اصلی. اگه درآمد کافی ندارین برین سراغ یه شغل دیگه. برین دنبال راه‌های خلاقانه برای کسب درآمد. شما درخت نیستین. شما گون نیستین. شما انسانین و آزاد به حرکت و تغییر.

آراز غلامی
جمعه، ۲ فوریه ۲۰۱۸
Nazar Amulet