آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

پروژه Kocuren، مبدل متن ترکی آذربایجانی از الفبای لاتین به عربی

نسخه جدید این پروژه با نام نصرالدین در دسترس هست.

مدت‌ها پیش در طول شب‌نشینی که با یکی از دوستانم داشتم بهم پیشنهاد تولید یه نرم‌افزار رو داد که بتونه متن ترکی آذربایجانی نوشته شده با الفبای لاتین (رایج در جمهوری آذربایجان) رو تبدیل کنه به الفبای عربی (رایج در آذربایجان ایران). هر دو این زبان‌ها در حقیقت یکی هستن و همینطور که متوجه شدید فقط الفبا یا اسکریپت‌شون متفاوت هست. با توجه به اینکه نوع نوشتن این زبان با نوع خواندش هم یکی هست فقط کافی بود کاراکترها و روابط اون‌ها باهم تبدیل بشه به الفبای عربی و حداقل در ظاهر کار سختی به نظر نمیومد.

در اون ایام من داشتم به موعد انجام پروژه پایانی (پایان‌نامه) کارشناسی هم نزدیک می‌شدم و تصمیم گرفتم همین پروژه رو به عنوان پروژه پایانی انجام بدم. از زمان بازکردن لپ‌تاپ نسخه اولیه اسکریپت کمتر از ۶ ساعت طول کشید و کار نتیجه قابل قبولی داشت. مدتی هم صرف ظاهر و کاربردی‌تر شدنش کردم و نهایتا پروژه Kocuren متولد شد.

قابلیت‌های پروژه به‌نظر خیلی هیجان‌انگیز میان. تبدیل هزاران کتاب منتشرشده با الفبای لاتین به الفبای عربی به سادگی یک کلیک. انتشار پست‌های وبلاگ‌ها یا خبرگزاری‌ها همزمان به دو الفبا بطور اتوماتیک. تبدیل مقالات ویکی‌پدیا آذربایجانی به الفبای عربی با یک ربات ساده و چند ده امکان دیگه.

در صورتی که علاقه‌مند و قادر به انجام هر یکی از موارد فوق بودید می‌تونید با من تماس بگیرید.

آراز غلامی
سه‌شنبه، ۲۳ ژانویه ۲۰۱۸

دوراهی

از پنجره‌ی اتاقم، چند چیز دیده میشه. روبرو آپارتمانی هست که تقریبا همه‌ی منظره رو پوشش داده. پر از اتفاق‌های مختلف و یادآور اینکه منم مثل ساکنین همین آپارتمان‌هام و زندگی من خاص نیست و مثل همه‌ی اون‌هاست. سمت راست منظره یه کوهه که روش برف نشسته، سرد و چشم‌انتظار. سمت چپ منظره برج‌هاییه که تو افق هستن. سری هوا و برفی که چندساعت پیش باریده باعث شده محو دیده بشن. سمت بالا آسمونه. با نیرویی که داره به سمت پایین هُلم میده. و درآخر پایین، طوری داره جذبم می‌کنه که چند ثانیه بعد پنجره رو می‌بندم تا بلکه سدی باشه بین دوراهی.

Should I kill myself?
Or have a cup of coffee?
– Albert Camus

درحال گوش‌دادن به Lost Control از Anathema

آراز غلامی
شنبه، ۲۰ ژانویه ۲۰۱۸

تقلیدات و مکافات

وقتی تصمیم می‌گیری کاری غیرعادی یا سخت انجام بدی، اگه کسی قبل از تو این کارو نکرده داستان عجیب‌غریبی پیش میاد و نمی‌خوام الان درموردش حرف بزنم اما اگه فرد یا افرادی باشه که قبل از تو این‌کارو کردن، تبدیل میشن به یکی از انگیزه‌ها و محرک‌هات برای انجام اون کار. چون بهرحال کسی قبلا تونسته این کارو انجام بده پس توهم می‌تونی.

برای مثال برای ترک سیگار، عکس‌العمل‌ها تو دو دسته قرار می‌گیرن، افراد غیرسیگاری که هیچ‌ایده‌ای در مورد این‌کار و سختی‌هاش ندارن خیلی صوری می‌گن آفرین و آره تو می‌تونی و غیره ولی تو چهره‌شون هیچ حس واقعی‌ای در این مورد نیست. گروه دوم، افراد سیگاری هستن که کاملا دلسردت می‌کنن با گفتن این حرفا که ترک ممکن نیست و فقط میشه تعطیلش کرد و این‌ها.
در این بین، گروه یا بطور دقیق‌تر فرد سومی هم پیدا میشه گاهن. کسی که خیلی ساله ترک کرده و تشویش و تنش و سختنی‌کشیدن تو چهره‌ش مشهود هست و بهت میگه آره میشه و تو واقعا حس می‌کنی که آره میشه و انگیزه و اراده پیدا می‌کنی برای شروع کردن یا ادامه دادن.

حالا چه‌چیزی متلاشی می‌کنه این طرز فکرت رو؟ اینکه همون فرد که شاید تنها انگیزه‌ی تو هست برای ترک‌کردن یا بطور کلی انجام اون هرکاری، خودش گاهن شیطنت می‌کنه و یه سری به عدم اون کار می‌زنه. اون موقع تو می‌مونی و کاری که شروع کردی ولی دلیل یا انگیزه اصلیت از بین رفته. حالا باید خودت بشی پرچم‌دار کارت و برای خودت دلیل پیدا کنی برای ادامه دادن.

مثال دیگه‌ی این مسئله برمیگیرده به اوایل دانشگاه. داشتم درمورد کافه‌ای جستجو می‌کردم که رسیدم به یه وبلاگ. متعلق به دختری دانشجو که خاطرات گروه‌شون در مورد جاهایی که رفته بودن و کارهایی که کرده بودن رو می‌نوشت. سوالی برام ایجاد شد. چرا من همچین گروهی نداشته باشم؟ اگه میشه اینطور دورهم جمع شد و کارای هیجان‌انگیز کرد چرا که نه؟ تلاش‌های متوالیم برای جمع کردن دوستای مختلفم دورهم و تشکیل همچین گروهی بعد از چندبار شکست بالاخره نتیجه داد و گروهی تشکیل دادم که بخش زیادی از وبلاگ سابقم (سوزلر) خاطرات این گروه بود از جاهایی که رفته بودیم و کارهایی که کرده بودیم.
کار به جایی رسید که همون دختری که وبلاگش رو دیده بودم جوین شد به گروه ما و خاطرات مشترکی ایجاد شده برای هردومون. اما بعدن فهمیدم مطالب اون وبلاگ تخیلات اون دختر بوده نه اتفاقات واقعی!
یعنی من گروهی رو تشکیل داده بودم با اطمینان از دلایلی برای وجود داشتن همچین گروهی که در حقیقت وجود نداشتن.

مثال بعدی، روزهای اولی که برای برگزاری استارت‌آپ ویکند تبریز برنامه‌ریزی می‌کردیم جلساتی داشتیم که در اون هرکسی روابطی که داشت و کسانی رو که می‌شناخت و ممکن بود تو برگزاری بهمون کمک کنن رو معرفی می‌کرد. از بقال سرکوچه تا کارخانه‌های نساجی و گاوداری و حتی کار به باراک هم کشید. اون موقع هرچه‌قدر به مغزم فشار آوردم کسی به ذهنم نیومد و خیلی ناراحت شدم از اینکه هیچ‌کسی رو نمی‌شناسم برای همچین کارهایی. قبل از اون هم تصمیم گرفته بودم از لاکم بیام بیرون، ولی اون روز مصمم‌تر شدم و سعی کردم روابط اجتماعیم رو بهبود بدم و افراد بیشتری رو در هر زمینه‌ای بشناسم. کم‌وبیش موفق هم شدم و طبق معمول، بعدن فهمیدم بیشتر حرف‌هایی که تو اون جلسه زده شد توهمی بیش نبوده.

آراز غلامی
شنبه، ۲۰ ژانویه ۲۰۱۸

حسن ختام دی‌ماه

شب و بارون و محزون شریف وقتی باهم ترکیب می‌شن تبدیل میشن به یه انرژی برای نوشتن. نوشتن در مورد حس و حال این روزها. روزهایی که تصمیم‌ها تاثیرات جبران‌ناپذیر دارن. شبیه تیراندازی با G3. هر میلیمتر اختلاف در روزنه دید معادل ۱ متر تو فاصله ۲۰۰ متری  هست. یعنی یک لرزش دست ساده هم تیر شما رو به ناکجا می‌فرسته.
تصمیمات این روزای منم همچین وضعیتی دارن. کوچک‌ترین تزلزلی می‌تونه از این سر دنیا منو بفرسته اون سر دنیا. اسانس عجول بودن رو به این وضعیت اضافه کنین. با اضطراب دو سال دور بودن. میشه حداکثر تنشی که میشه داشت. ولی چه تسکین دهنده‌ای بهتر از خودت وقتی با خودت روراستی. بقول بزرگواری هنوز خیلی سال داریم که نمی‌دونیم باهاش چیکار کنیم. با آرامش میریم جلو.

آراز غلامی
جمعه، ۱۹ ژانویه ۲۰۱۸

چطور خودمون باشیم؟

چطور میشه خودمون باشیم؟ خودمون بودن یعنی چی؟ اصلا مگه ما خودمون نیستیم؟ این ابهام دو کلمه‌ای جواب ساده‌ای هم داره. خودت باش یعنی سعی نکن شبیه کسِ دیگه‌ای باشی. این به این معنی نیست که خودت رو با کسی مقایسه نکنی. خصوصا اگه چند بعدی باشی. اما به این معنیه که تلاش برای شبیه کسی بودن فقط باعث میشه شبیه یه عروسک خیمه‌شب‌بازی باشی تا یه شخصیت واقعی. خودت بودن مساویه با صلح‌کردن با خودت. دوست‌داشتن خودت و قبول کردن کاستی‌ها و ناتوانی‌هات. توامان تمرکز روی توانایی‌هات. تمرکز روی داشته‌هات و تجربیاتت. استفاده از اون‌ها برای حرکت در مسیر خودت.

پی‌نوشت:
در حینی که داشتم این پست رو می‌نوشتم بُردی که رو اون Brain Storm کرده بودم در مورد «خود بودن» از جاش کنده شد و افتاد. یاد اون سکانس Interstellar کریستوفر نولان افتادم کتابای کتاب‌خونه می‌ریختن.

آراز غلامی
جمعه، ۱۲ ژانویه ۲۰۱۸

وبلاگ‌نویسی زنده است، زنده‌تر از همیشه

حرفی که این روزها زیاد می‌شنوم اینه که شبکه‌های اجتماعی باعث‌شدن وبلاگ‌نویسی و مهم‌تر از اون هایپرلینک که وب اساسن برای اون و بر روی اون ساخته شده کم‌کم از بین بره. من کاملا مخالف این مسئله هستم چون از این زاویه می‌بینم که:
در گذشته که شبکه‌های اجتماعی اینقدر همه‌گیر نشده بودن، وبلاگ‌نویس‌هایی که حرفی برای گفتن داشتن مشغول نوشتن بودن و در کنار اون افراد سطحی یا سطحی‌نویس یا هر نوع کلمه‌ای که بار منفی نداشته باشه ولی شما بفهمید که منظورم چه کسانی هستن، وبلاگ می‌نوشتن چون هیچ پلتفرم دیگه‌ای برای حضورشون و انتشار دغدغه‌ها و روزمره‌هاشون وجود نداشت. با گسترش شبکه‌های اجتماعی این قشر وبلاگ‌هاشون رو ترک کردن و رفتن به شبکه‌هایی که به حال و هوای اون‌ها نزدیک‌تر بود. مثلا فوتوبلاگ‌ها تعطیل‌شدن و تبدیل شدن به پروفایل‌های اینستاگرام، روزمره نویس‌ها رفتن توییتر، شوآف‌کننده‌ها رفتن فیسبوک و به همین ترتیب بخش زیادی از وبلاگ‌ها تعطیل و متروکه شدن. در مورد وبلاگ‌نویس‌هایی که وبلاگ‌هاشون رو تبدیل به مجله کردن برای کسب درآمد حرفی نمی‌زنم دیگه.
چه اتفاقی افتاد؟ فکر کردیم وبلاگ‌نویسی مرده، حال اینکه اگه با دقت نگاه کنیم کسایی که حرفی برای گفتن داشتن و همون موقع وبلاگ می‌نوشتن الان هم می‌نویسن و بازهم حرف‌هاشون رو می‌گن. محتوای دیگه رو لینک می‌کنن و تعامل فعال دارن با سایر وبلاگ‌ها. صرفن اون افراد سطحی حذف شدن.

اگه دلیل شما برای وبلاگ ننوشتن همین مسئله هست بهتره با این نگاه جدید یک‌بار دیگه بهش فکر کنید. اگه حرفی برای گفتن دارید وبلاگ‌نویسی نه‌تنها زنده‌ست که از همیشه زنده‌تر هست. امکانات و پلتفرم‌ها بهتر و بیشتر شدن. ظاهر وبلاگ‌ها جذاب‌تر و کاربردی‌تر شدن و از اون مهم‌تر امکان انتشار نوشته‌ها تو هر زمان و مکانی با موبایل فراهم شده.

مرتبط:
برای مخاطب‌هاتون بنویسید نه رقیب‌هاتون

آراز غلامی
جمعه، ۱۲ ژانویه ۲۰۱۸
Nazar Amulet