بیستویکم ژانویه ۲۰۲۰، (شاید) اولین برف استانبول
استانبول بهعلت محاصره شدنش با دریا آبوهوای کموبیش معتدلی دارد. به غیر از اوقات نادری که باد شدید باران را سرد و آزاردهنده میکند در باقی اوقات هوای استانبول گرم و قابل تحمل هست. امروز اما برخلاف گذشته از اول صبح شاهد تاریکی هوا در نتیجهی حضور ابرهای سیاه بر فراز آسمان استانبول بودم. با تماس مادرم و اعلام اینکه اخبار گفته است برف خواهد بارید یک چشم به مانیتور و یک چشم به پنجره منتظر اولین برف این شهر نهچندان دوستداشتنی هستم. (یاد و خاطرهی روزهای شیرین آنکارا گرامی باد.)
با استعفا و اخراج تقریبا همهی کارکنان شرکت و عدم حضور رئیس در اکثر مواقع، تقریبا همیشه در شرکت تنها هستم. خودم در را باز میکنم، خودم چراغها را روشن میکنم. خودم قهوه و چایی درست میکنم و بعد از ۹ ساعت سروکلهزدن با تیم ریموت خودم چراغها را خاموش کرده و از شرکت خارج میشوم. این تنهایی در اجتماع با تنهایی زندانگونهی خانهام و فقدان هرگونه تفریح و دوستی که بشود با رضایت خاطر اندک ساعات باقیماندهی روز را وقت گذراند باعث شده صبحها شبیه کسی که به پای چوبه دار میرود راهی شرکت شوم.
روزهای اخیر در شرکت بیشباهت به جهنم نیست. پیرو قانون جدید ترکیه و درخواستم برای دریافت فوری ویزای کار رئیس شرکت از هیچ تلاشی (منجمله فشارهای شدید روانی) برای منصرف کردنم دریغ نمیکند. از شمردن تعداد سطرهای کدهایی که نوشتم و بازخواستم بخاطر کمبودن آنسطرها تا اصرار به اینکه وظیفه جمعکردن لیوانهای روی میزها و گذاشتنش در ماشین ظرفشویی بهعهده من هست. در کنار آن عدم رضایت از اینکه هیچ حس مالکیتی نسبت به پروژههای شرکت ندارم و تسکها را صرفا با رویکرد اینکه سریعا تمام شوند انجام میدهم هم با نگاه حق به جانبی بازخواست میشوم. درهمان حین نیمنگاهی به پاکت مدارکی که برای دریافت ویزای کار باید ارسال شوند ولی دو هفته هست که روی میز پشتی رئیس خاک میخورند نگاهم را جلب میکند. بعد از برگشت به اتاقم مشت نسبتا محکمی به دیوار باعث پارهشدن پوست امسیپی دستم میشود. حجم زیادی از خشم درونم جمع شده که امیدوارم باعث انجام کار احمقانه(تری) نشود.
بیماری و بیحوصلگی ناشی از شرایط فوق باعث شده قدرت کوچکترین تحرکی از من سلب شود و خانهام هم روزبهروز بیشتر به طویلهای شبیه.
عدم ثبات و درنتیجه عدم امکان اجاره خانهی بهتر و در نتیجهی آن هم عدم امکان آشپزی باعث شده بدون استثنا تمامی وعدههای عذاییام را در رستورانها و کافهها بخورم که خود این نیز باعث شده درصد زیادی از درآمدم صرفا صرف غذاخوردن شود. در یک جمعبندی کلی عملا فقط برای زنده ماندن کار میکنم.
چند روز پیش در تونل راهرو مانندی که دو خروجی مترو را بهمدیگر وصل میکرد مردی میانسال ایرانی بهمراه ۷-۸ خانم راهم رو سد کرد و با گفتن عبارت «لونت مال» بدنبال آدرس پاساژ لونت میگشت. من گفتم که حداقل در این منطقه پاساژ لونتی وجود ندارد و لونت اسم این منطقه هست و چهار مرکز خرید متروسیتی، اؤزدیلک، کانیون و سفیر جاهایی هستند که احتمالا یکی از آنها منظور اون هست. با جواب شاخدرآورندهی اینکه «من چند ساله ترکیه زندگی کردم و مطمئنم اسمش پاساژ لونت هست» اصرار داشت که من اشتباه میکنم. با جواب مجدد من که چنین پاساژی دراینجا وجود ندارد گفت چرا وجود دارد و حتی از پاساژهای آمریکایی هم باکلاستر هست. با اعلام مشخصات ظاهری روباز بودن پاساژ مذکور به سمت مرکزخرید کانیون راهنماییش کردم.
بروزرسانی:
برف نبارید هیچ آفتاب دراومد در حد مردادماه. ظاهرا حسرت برف استانبول به دلمون خواهد موند.
سهشنبه، ۲۱ ژانویه ۲۰۲۰
معرفی فیلم: Nymphomaniac
جانی حشر یا Nymphomaniac سومین فیلم از سهگانهی «افسردگی» از آثار Lars von Trier بعد از ضدمسیح (Antichrist) و مالیخولیا (Melancholia) هست. فیلم در دو ولوم روایت رمانگونه سرگذشت دختری هست دارای Nymphomania واتفاقاتی که برایش افتاده را با صرف چایی و شیر در حضور دانههای برفی که به آرامی فرو میریزند برای پیرمردی تعریف میکند. از دیدگاه من، با فاصله و قبل از The hateful Eight بهترین فیلمی کتابگونهست که در سالهای اخیر دیدم.
نسخه تدوین کارگردان (بدون حذفیات) ولوم اول و دوم رو به ترتیب از اینجا و اینجا (لینک مگنت) دریافت کنید.
برای دریافت لینکهای مگنت از نرمافزار Transmission استفاده کنید.
سهشنبه، ۲۱ ژانویه ۲۰۲۰
زیرزمین: توصیههای شغلی به زنان ترکیه در سال ۱۹۳۷
چهارشنبه، ۱۵ ژانویه ۲۰۲۰
مینیمال (۵) حد درآمدن گند شیداییکشیدن
در زندگی از چه نقطه/زمان به بعد میفهمید شیداییکشیدن دیگر بس است؟
از چه نقطه/زمان به بعد میفهمید باید قید ایدهآلی که بدنبالش بودید بزنید چون دارید تبدیل میشوید به پیرمرد نقاشی که دخترکی هر از چندگاهی بهش سر میزند؟
مرتبط:
پیرمرد نقاش و دخترک (بزودی)
سهشنبه، ۱۴ ژانویه ۲۰۲۰
دعوتنامه دریبل
اخیرن یه دعوتنامه دریبل برام باز شده. خودم نفر خاصی دوربرم ندارم که براش بفرستم. اگه علاقهمند به فعالیت و آپلود کارهاتون تو این شبکه هستید چندتا از طرحهاتون رو برام بفرستید. یادتون نره ایمیلی که باهاش تو این شبکه عضو هستید هم تو متن ایمیل باشه. ده روز بعد دعوتنامه به نفر برتر ارسال میشه.
یکشنبه، ۱۲ ژانویه ۲۰۲۰
نهم ژانویه ۲۰۲۰، استانبول، سرماخوردگی شدید
دو روز بعد از بازگشتم از ایران، بارون و باد بیوقفه استانبول کار خودش رو کرد و در کنار اون اتصالی سیمکشی برق خونه و قطعی برق باعث شد سیستم گرمایشی هم از کار بیافته و تا صبح امکان خواب نداشته باشم و از دیروز صبح تو شرکت متوجه شدم این تو بمیری از اون تو بمیریها نیست و دهنم بالقوه سرویس هست.
ظهر به بعد با حالت تهوع شدید و تبولرز به خونه برگشتم و خودم رو با دمنوشهای مختلف خفه کردم ولی مطمئن بودم کارساز نخواهند شد.
امروز صبح با اصرار خانواده و البته رئیس شرکت که میگفت سریعا خودتو جمعوجور کن رفتم بیمارستان و با آزمایش اجباری خون تشخیص داده شد که سرماخوردم (تشخیصت رو عشق است متخصص تشخیص). نهایتا با دوعدد سرم و مقداری دارو (منجمله آنتیبیوتیکی که خیلی با منت تحویلم دادند) فاکتوری به رقم ۷۵۰ شامل ۸ درصد مالیات (بله اینجا مریضشدن هم مالیات دارد) برایم صادر کردند که پرداخت کردم و رسیدی تحویلم دادند تا به شرکت بیمه بفرستم و درصدی از مبلغ رو بهم یرگردونند. هرچند امیدی بهشان ندارم.
هماکنون طبق پیشبینی اولم دهنم کاملا سرویس شده. بغیر از چندساعت بعد از سرم که تبم رو کاهش داد مابقی اوقات انرژی بلندشدن و خاموش کردن چراغ اتاق برای خوابیدن رو هم ندارم ولی همان تهماندهی انرژی هم صرف پاسخگویی به تلفنهای مکرر خانواده و فامیل و آشنایان شده که مجبورم بهزور با روی خوش جوابشان را بدهم. مهمترین درسی که از این مسئله گرفتم این هست که بهترین کمک به یک مریض عیادت نکردن ازش هست.
بروزرسانی:
با گذشت چند روز کماکان با قطع حتی یک نوبتی داروها تب و لرز شدید میاد سراغم. تجربیات مشابه اطرافیان گویای اینه که ظاهرن تا یه ماه این دهنسرویسی ادامه خواهد داشت.
پنجشنبه، ۹ ژانویه ۲۰۲۰