چرا فرقهگرایی میتواند به زوال عقل منجر شود؟
در دوران شکارچی-گردآورنده بودن انسانها، عضویت و سرسپردگی به قبیله نقش حیاتی در بقا ایفا میکرد. در آن زمان، فردیت و تصمیمگیری مستقل میتوانست خطرات جانی به همراه داشته باشد و افراد برای محافظت از خود و خانوادهشان، مجبور به پیروی از تصمیمات جمعی قبیله بودند. این نوع زندگی گروهی نیازمند همسویی و همفکری بود و مغز انسان به طور طبیعی به سمت سازگاری با محیط اجتماعی و قوانین گروهی هدایت میشد. تعطیل کردن تفکر انتقادی و سرسپردگی به قبیله در آن زمان به بقا کمک میکرد.
اما در دنیای مدرن، فرقهگرایی میتواند اثرات منفی جدی بر سلامت روانی و شناختی افراد داشته باشد و حتی خطر زوال عقل را افزایش دهد. در اینجا به چند دلیل اصلی اشاره میکنم:
- ایزولهسازی اجتماعی: اعضای فرقهها اغلب از خانواده، دوستان و جامعهی بیرون از فرقه جدا میشوند. این ایزولهسازی اجتماعی میتواند منجر به انزوای اجتماعی و کمبود تعاملات اجتماعی شود. تحقیقات نشان میدهند که تعاملات اجتماعی منظم و گسترده میتواند به حفظ سلامت مغز کمک کند و کاهش این تعاملات میتواند به زوال شناختی منجر شود.
- استرس مزمن: فرقهها اغلب با ایجاد محیطهای پرفشار و استرسزا، اعضای خود را تحت فشار روانی قرار میدهند. استرس مزمن میتواند به تولید هورمونهای استرس مانند کورتیزول منجر شود که در طولانیمدت به مغز آسیب میرساند و خطر ابتلا به بیماریهای شناختی مانند زوال عقل را افزایش میدهد.
- محدودیت در دسترسی به اطلاعات و تحصیلات: بسیاری از فرقهها به اعضای خود اجازه نمیدهند که به منابع اطلاعاتی بیرونی دسترسی داشته باشند یا تحصیلات خود را ادامه دهند. این محدودیتها میتواند باعث کاهش فعالیتهای ذهنی و تحریک فکری شود، که هر دو برای حفظ سلامت شناختی حیاتی هستند.
- تحمیل الگوهای فکری منفی: فرقهها اغلب با تحمیل الگوهای فکری منفی و محدودکننده به اعضای خود، تفکر انتقادی و خلاقیت را سرکوب میکنند. این الگوهای فکری منفی میتواند باعث کاهش تواناییهای شناختی و انعطافپذیری ذهنی شود.
عدم تفکر آزاد و عدم انعطافپذیری فکری باعث درجا زدن اعضای فرقه و جلوگیری از حل مشکلاتی میشود که به خاطر آن مشکلات، فرقه به وجود آمده است. این وضعیت نه تنها مانع از پیشرفت فکری و روانی میشود، بلکه به تدریج سلامت شناختی افراد را نیز به خطر میاندازد.
چهارشنبه، ۲۹ می ۲۰۲۴