راهاندازی شتابیافتهی کسبوکار به سبک چریکها
اگه کسانی از دوربرتون یا خودتون تابحال کسبوکاری راه اندازی کردین یا حداقل تلاشی دراین مسیر انجام دادین به احتمال زیاد شما هم درون سیاهچال ایدهآلگرایی و اما و اگرهای ارائه دادن بهترین محصول گیر افتادین یا باهاش آشنا هستین. حلقه بیپایان بهبود طرح، محصول یا خدماتی که هنوز ارائه نشده و صرفا در مرحله تلاش برای راهاندازیش واردش میشید. در این بین، وقتی نظرات دیگران رو هم میپرسید حجم چیزهایی که باید بهش فکر کنید روزبهروز بیشتر میشه و نتیجه چیزی جز سردرگمی و در اکثر موارد تحلیل انرژی و درنهایت لغو پروژه نیست.
گاهی وقتا حتی بحرانهای فلسفی هم وارد ورکفلوِ راهاندازی کسبوکار میشه و حرکتی که برای ایجاد تغییر در زندگی کاری شروع شده بود با رسوباتی از نیهیلیسم متوقف میشه.
مدت زیادی هست که درتلاشم راهی برای تغییر در این مرحله از شروع کسب و کار پیدا کنم. طی صحبتهای زیادی که با دوستانم داشتم و مطالعه سرگذشت افراد مرتبط به دستورالعملی رسیدم که چیزی شبیه به اجرای چریکی پروژه یا راهاندازی چریکی کسبوکار هست.
ویکیپدیا در مورد جنگ چریکی میگه:
جنگ چریکی یکی از انواع جنگهای نامنظم است که در آن گروه کوچکی از افراد مسلح با استفاده از تاکتیکهایی چون کمین، شبیخون، خرابکاری، جنگ ایذایی، تاکتیکهای بزن دررو، و جابجایی سریع به یک نیروی نظامی بزرگتر و کمتحرکتر حملهور شده و بلافاصله صحنه نبرد را ترک میکنند.
با تعمیم این شیوه جنگ -که کاراییش رو چندین بار تا حالا اثبات کرده- به راهاندازی کسبوکار میشه راهاندازی چریکی کسبوکار رو با مشخصات زیر تعریف کرد:
– شروع فاز اجرایی پروژه همزمان و در ترکیب با فازهای دیگر.
– انجام کارها بصورت آنی و فشرده در همان لحظه رسیدن ایده به ذهن.
– اختصاص زمان محدود برای انجام کارها.
این سبک راهاندازی کسبوکار چه مزیتی داره؟
مزیت اصلی این شیوه در این هست که از ازهمگسیختگی افکار و پریدن اون از این شاخه به اون شاخه جلوگیری میکنه و تمرکز رو روی کارها حفظ میشه. درواقع اون لحظاتی که خودتون رو مجبور میکنین صرفا روی پروژه کار کنین ذهن از هرگونه فشار فکری فارغ میشه و طبعا میدونین که مغز انسان مولتیتسک نیست.
– First do it.
– Then do it right.
– Then do it better.
آیا همه میتونن از این سبک استفاده کنن؟
بدیهیه که در این سبکه فاز تحقیقات نادیده گرفته میشه یا اهمیت کمتری داره. طبعا برای کسبوکارهایی که ارزشرسانی غیربدیهی (محصول یا خدماتی که ارزش اون برای مشتری بطور ذاتی قابل احساس نیست) دارن ریسک کار بسیار بالا خواهد بود. ولی برای کسبوکارهایی که شیوهی کاری ساده و یا تستشدهای دارن احتمال موفقیت زیاد هست.
تجربیات خودم شامل راهاندازی کسبوکار نمیشه ولی پروژههایی بوده که با همین سبک به نتایج جالب توجهی رسیده. پروژه هپیکارت سرویسی بود که اسفند ۱۳۹۲ راهاندازی شد و میتونستید از طریق اون صرفا با وارد کردن اطلاعات جزئی کارت تبریک بسازین و برای دوستانتون ارسال کنین. اجرای این پروژه کمتر از ۸ ساعت زمان برد و شاید اگه مشکل فنیای که که پیش اومد نبود این زمان کمتر هم میشد. تبلیغات سرویس صرفا یک معرفی ساده در شبکههای اجتماعی بود. در طول ۱۰ روز ۶۴۰ نفر از طریق این سرویس کارت تبریک ساختن و برای دوستانشون ارسال کردن. قرار بود پروژه توسعه پیدا کنه که متاسفانه با وجود برخی مشکلات شخصی راکد موند.
مثال دیگه بازطراحی وبلاگم بود. نسخه قبلی بیشتر از ۷ ماه زمان برد و نسخه فعلی ۱۴ ساعت. حال آنکه نسخه فعلی جدا از ریسپانسیو بودنش ساده و کاربردیتر هم هست.
در روزهای آینده بطور مفصلتر در اینباره مینویسم. در این مدت علاقهمندم اگه شما هم تجربهای در این نوع توسعه و اجرای کارهاتون دارید جزئیاتش رو به من هم اطلاع بدید.
دوشنبه، ۱۷ آگوست ۲۰۱۵
موافقم آراز جان
مخصوصا با قسمت اول
منتظر نوشته بعدی هستم
سلام
مطلب بسیار جالبی بود. برای کسایی که استارتاپ هستند و در پی انجام کاری بزرگ هستند.
به هر حال فارغ از محدودیت های محیطی باید کار را پیش برد و به هدف رسید.
موفق باشید