سوسک
یه مدتی بود شبا که پشت پیسی بودم یه سوسکی میومد مینشستم کنار کیبورد درددل میکردیم تا صبح.
بدبخت نور ندیده بود. عین ماهیهای ته اقیانوس شیشهای بود بدنش.
امروز متوجه شدم که کشته شده.
خیلی ناراحتم. ببخشید که نتونستم مواظبت باشم.
پنجشنبه، ۱۰ دسامبر ۲۰۰۹