از درونگرایی تا برونگرایی
از درونگرایی تا برونگرایی. یا بطور دقیقتر مهارت ارتباط با انسانها. چه راه طولانیای هست. داشتم فکر میکردم از هرکسی که رفتارهای ایام فرومایهگیم رو تحمل کرده چقدر گلهمندم و البته مدیون کسانی هستم که به صریحترین شکل ممکن رفتار بدم رو بهم گوشزد کردن. حالا که با افراد مشابه اون زمونهای خودم مواجه میشم میفهمم چقد تحملشون سخته و چقد شانس بهتر زندگی کردن ازشون سلب میشه. صرفا بخاطر اینکه کسی بهشون گوشزد نمیکنه همینطور گستاخ میمونن.
واقعیتش اینه که اگه میخواین با مردم در ارتباط باشین باید مقدار خیلی زیادی به حرفها و رفتارتون فکر کنین. این فکر که مردم موظفن هرچیزی از ذهن من میگذره بهمون شکل دریافت کنن بدون اینکه تلاشی برای بهتر درک شدنش داشته باشم احمقانهست. و صد البته، باید قسمت خودخواهانهی مغزتون رو هم بکنین بندازین دور. قاطع بودن و اصرار به نظر شخصی، وقتی ارزشمنده که خودتون حداقل دلایل (نه صرفن حس) رو برای درست بودن نظرتون رو داشته باشین.
یادمون باشه که هرچیزی که مربوط به کار، فکر، روابط اجتماعی و کلا هرچیزی که هست رو میشه یاد گرفت. اگه بیشعوریم، یاد بگیریم که چطور بیشعور نباشیم. اگه تو رفاقت مشکل داریم، یاد بگیریم که چرا مشکل داریم و چطور مشکل نداشته باشیم و الی آخر.
چهارشنبه، ۳ دسامبر ۲۰۱۴