از ورای مرد بودن
مرد عموما از سمتی که داره شناخته میشه یعنی پسر یک مادر بودن، پدر یک فرزند بودن، مسئول یک خانواده بودن و البته عشق یک دختر بودن. معدود ایامی بوده که کسی بره سراغ خود مرد بودن و بنویسه در موردش.
مرد بودن از پسربچه بودن شروع میشه. مرحلهای بعد از نوزاد بودن. برای مردها از اون مرحله تفاوت با دخترها شروع میشه. جاییکه لباسهای رنگی نمیپوشی و با عروسکها هم بازی نمیکنی و اسباببازیهات هم عمومن چیزی مثل اسلحهها هستن. از اون مرحله دیگه کسی برات شکلک درنمیاره تا بخندی و بقیه هم بخندن بدنبالش. از اون مرحله هرچهقدر کمتر بچه باشی بیشتر ارزش داری. هرچهقدر لباسات متینتر باشن، کمتر بخندی، کمتر ورجهوورجه کنی کمتر از دیوار راست بالا بری میشی پسر خوب. تابستونها یا همون بینالمدرسهها ترغیب میشی که بهجای خونه نشستن یا تماموقت بیرون بازی کردن بری جایی کار کنی یا چیزی بفروشی یا بههرترتیب کسبدرآمد رو یاد بگیری.
یکم که بریم بالاتر میشی نوجوان، سنی که تا حد مرگ باید بزرگتر از سنت رفتار کنی. هرچهقدر سفتتر و سختتر بهتر. حق هیچکاری رو نداری جز مثل بزرگترها رفتار کردن و غیر از این هم محکوم میشی به سوسولبودن، مامانیبودن و الفاظی نظیر این که به هر نحوی تو رو از وابستهبودن، احساساتی بودن و امثالهم نهی میکنن. در این سن با اینکه امکان کسبدرآمد برات محدود هست ازت انتظار میره همیشه تو جیبت پول داشته باشی و وابستهی مالی نباشی به کسی. دخترها در این سن تو رو نمیخوان چون اونایی که سنشون ازت کمتره بچه محسوب میشن و اونایی که همسنت هستن دنبال کساییان که سنشون و قدرت و اختیارشون از تو بیشتره. این مسئله کم و بیش تو همهی مرحلههای بعدی هم تکرار میشه.
در مرحلهی بعدی تو یک مرد جوان هستی. اینجا پسری برای مادری هستی که ازت انتظار داره بخشی از مسئولیت زندگی خانوادهت رو به عهده بگیری. نگرانیهاش رو درک کنی و بهش آرامش بدی. دوستی هستی برای دختری که انتظار داره احساساتش رو درک کنی و بهش اطمینان بدی. براش از هیچ لحاظی کم نذاری. فرزندی هستی برای پدری که ازت انتظار داره اولین اولویتت خانوادهت باشه و تا جای ممکن کمک خانوادهت باشی.
مرحلههای بعدی هم همینطور. تو همواره برای سمتی که داری ارزش داری نه برای خودت. نیروی کار جامعه. نیروی نظامی و هرچیز شبیه دیگهای. هیچوقت هیچکس برای چیزی که خودت هستی و برای افکار و دغدغههایی که داری ارزشی قائل نیست.
درکنار همهی اینها یه چیزی آزاردهندهترین مسئله هست. تو هیچوقت نمیتونی از دلنگرانیها و ناراحتیهات برای کسی حرف بزنی. چون ذاتا کسی هستی که باید اینطور چیزها رو بشنوی نه اینکه بگی. تو سنگصبور بقیه هستی. تو باید قویترین باشی. امیدوارترین. کسی که به همه روحیه و امید بده. حتی اگه خودش اینها رو نداشته باشه.
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر،
کسشعرگویند، نشود.
– حافظ، با اندکی دخل و تصرف
سهشنبه، ۲۴ آوریل ۲۰۱۸