در ارتباط با تنهایی و سرعت زندگی
بنظرم تنهایی یه فکت غیرقابل انکار و غیرقابل چشمپوشی و غیرقابل فراموشی و از همه مهمتر غیرقابل حل هست. حداقل در عصر فعلی و با دانش فعلی. اینکه از بیرون آدمها بهنظر میاد تنها نیستن یا این مسئله رو حل کردن بیشتر یه دروغ بزرگ هست تا واقعیت.
شبیه کسی که یه عزیزی رو از دست میده. مراسمهای پشتسرهم و دردسرهای اونها، بیشتر از اینکه حسوحال تسکین داشته باشه برای اون شخص، برای سرگرمکردنش هست. برای اینکه فرصت فکرکردن به اون فقدان رو نداشته باشه. سوم/هفتم/چهلم و پنجشنبهها و سالگرد کلا هرموقعی که احتمال فکرکردن هست با مراسمهای مختلف پر میشه و فرصت فکرکردن و ناراحتشدن رو از شما میگیره.
یا مثل ازدواج کردن که در جامعهی ما که فرصت فکر کردن به همهچیز رو میگیره و باعث میشه صبح تا شب و شب تا صبح درگیر مسائلی بشید که قبل از اون حتی بهش فکر هم نمیکردید.
ما از سرعت دیواری میسازیم تا از پرسشهای بزرگتر و عمیقتر اجتناب کنیم. ما سرمان را با حواس پرتیها و مشغلهها گرم میکنیم تا نپرسیم من سالم و خوشحالم؟ بچههایم درست بزرگ میشوند؟ سیاستمداران تصمیمات خوبی از طرف من میگیرند؟ یک دلیل دیگر و به نظرم مهمترین دلیل برای دشواری آهستهتر شدن، تابوی فرهنگیست که علیه آهستهتر شدن ساختهایم. در فرهنگ ما، آهسته کلمه کثیفی است مترادفی برای تنبل و از زیرکاردررو مترادف کسی که از هدفش عقب نشینی میکند مثلا «او یک مقدار کند است» مترادف حماقت است.
– کارل هانر (Carl Honoré)، ژورنالیست و نویسنده کتاب در ستایش آهستگی (In Praise of Slow)
چهارشنبه، ۱۸ آوریل ۲۰۱۸