راه و رسم جهان
بگریز، دوستِ من، به تنهایی ات بگریز. تو را از بانگِ بزرگمردان کَر و از نیشِ خُردان زخمگین میبینم. جنگل و خرسنگ نیک میدانند که با تو چهگونه خاموش باید بود. دیگربار چونان درختی باش که دوستاش میداری؛ همان درختِ شاخه گستری که آرام و نیوشا بر دریا خمیده است.
پایانِ تنهایی آغازِ بازار است؛ و آن جا که بازار آغاز میشود، همچنین آغاز هیاهوی بازیگرانِ بزرگ است و وِز وِزِ مگسان زهرآگین. در جهان بهترین چیزها را نیز ارجی نیست تا آنکه نخست کسی آنها را به نمایش گذارد. مردم این نمایشگران را «مردانِ بزرگ» میخوانند.
مردم از بزرگی، یعنی از آفرینندگی، چیزی چندان نمیدانند. اما کششیست ایشان را به نمایشگران و بازیگرانِ چیزهایِ بزرگ. جهان گِردِ پایه گذارانِ ارزشهایِ نو میگردد: با گردشی ناپیدا. امّا مردم و نام گردِ نمایشگران میگردند: چنین است «راه و رسمِ جهان.»
– نیچه | چنین گفت زرتشت
(۵ش)
جمعه، ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹