چهاردهم آوریل ۲۰۱۹، استانبول
چند روز پیش تو کافهای نزدیک محل کارم نشسته بودم و برای مسافرت چند روز بعد برنامهریزی میکردم که آهنگ فارسی کافه توجهمو جلب کرد. پخش شدن این آهنگ تو کافههای ایرانی طبیعی هست ولی اینجا، غیر ممکن بود کسی همینطوری وسط پلیلیست تو اون ساعت از روز هوس کرده باشه همچین چیزی پخش بشه. با تعقیب ردپاش و پرسوجو از المانهای کافه رسیدم به همایون. صاحب کافه که نه تنها ایرانی هست بلکه همشهری خودم هست. کمی خوش و بش کردیم و خوشنود شدیم و معمای سابق قندهای ایرانی کافه که هر بار کنار چایی درخواست میکردم هم حل شد.
شدت خستگی اینروزها و گرمشدن آرومآروم هوا باعث تداعی روزهای سربازی شده و بخشی از انرژی باقیموندهی من در هر روز هم صرف مبارزه با افکار و خاطرات منفی اون روزها میشه. تو ساعات کاری به کتابهای صوتی و فایلهای صوتی مشاورههای روانشناسی گوش میدم و کمی خودم رو میترسونم از عواقب مدیریت نکردن افکار منفی.
روزی ۹ ساعت کار و حداقل ۲ ساعت رفتوآمد بهمراه یک روز اضافه کار و یک روز هم جایگزینی مرخصیهایی که گرفتم باعث شده تو ۲۰ روز گذشته بدون تعطیلی کار کنم و عملا فرصتی برای یک ساعت بیکار نشستن هم نداشته باشم. برای همین فرکانس پستهای سایتبلاگ کمتر شده که امیدوارم بعد از مسافرتم جبرانش کنم.
احساس آرامش و امنیت نسبیای که تو این روزها دارم با اینکه نیاز شدیدی بهش داشتم همزمان داره بهم یادآوری میکنه «اگه همهچی سرجاشه پس داری اشتباه میری.» لازمه یه بلای جدید سر خودم بیارم.
چهارشنبه، ۱۷ آوریل ۲۰۱۹