۱۹ آوریل ۲۰۱۹، تبریزِ عزیزترازجان
بالاخره بعد از ۴ ماه انتظار و البته اتفاق هولناک از دستدادن همهچیز (بغیر از سرسختی) در آنکارا مجددن امکان و فرصت سفر به ایران رو فراهم کردم. برای پوشش دو روز مرخصی مجبور شدم تمامی روزهای تعطیل دو هفتهی قبل رو تو شرکت باشم و عملا با جسم و روح کاملا خستهای برسم تبریز. اینبار انتظار در فرودگاه و میزبانی کسی باعث شد سفر دومم مثل دفعه قبل نباشه و هر لحظه از انتظارش شیرین و فراموش نشدنی.
از شانس من بعد از ششم آوریل همهی پروازهای بینالمللی ترکیه از فرودگاه آتاترک منتقل شدند به فرودگاه جدید که ۶۰ کیلومتر از محل کار و زندگی من فاصله داره و تنها راه رسیدن به اونجا بغیر از تاکسی که ۲۰۰ لیر بیزبون کرایهش هست اتوبوسهایی هستند که ۲ ساعت تمام طول میکشه تا برسن به فرودگاه. عملا یک روز از مرخصیم صرف رسوندن خودم به فرودگاه و تشریفات پرواز شد.
تو فرودگاه استانبول مجددن و مثل دفعه پیش بخاطر دعواهای هموطنان مقداری معطل شدیم. بزرگواری سالن ترانزیت پرواز خودش با پرواز ایران ایر رو اشتباه گرفته بود و درحالی که به زمین و زمان فحش میداد خودش رو رسوند. مقداری اوقات تلخی شد که با غلط کردمش غائله ختم به خیر شد.
از همون لحظهای که هواپیما ارتفاعش رو کم کرد و وارد ابرهای سیاه شدیم فهمیدم ۴ روز آیندهای که تو تبریز خواهم بود قرار نیست دیدگانمون به جمال آفتاب روشن بشه ولی مطلقا انتظار نداشتم کل ۴ روز رو برف بباره. بهرحال تبریز هست و «۶ آی قیش، ۶ آی قمیش». کاریش نمیشد کرد.
تو حالت عادی پروازهای ترکیه ابتدا میرن به شرق تبریز سپس با یه دور ملایم برمیگردن و فرود میان ولی پرواز ما همون غرب تبریز یهو هواپیما رو چرخوند و باعث شد به محض رسیدن به فرودگاه یه سر برم دستشویی. ترس از ارتفاع و عدم اطمینان به تکنولوژیهای هواپیما و اینطورچیزها.
برنامهریزی و تلاش برای سورپرایز همزمان خانواده با تاخیر هواپیمای خواهرم منتفی شد و خودم تنهایی برگشتم خونه ولی بازم چهره بهت زدهی پدر و مادرم ساعت ۱ شب دیدنی بود.
جمعه، ۱۹ آوریل ۲۰۱۹