بیستم جولای ۲۰۲۱، آنکارا
بعد از دوز اول واکسن و گشتوگذارها و ملاقاتهایی که توی استانبول با دوستانم داشتم و البته تعطیلی ۹ روزه ترکیه دیگه کاری برای انجام دادن توی استانبول نبود و بهترین فرصت فراهم شد تا از آنکارای شیرین و عزیز هم دیداری داشته باشم. برنامهریزی برای سفر با کمترین هزینه کموبیش سخت بود. تقریبا همهی هتلها و قطارها رزرو شده بودن و من مجبور بودم دنبال راههای آلترناتیو باشم. تصمیمم برای استفاده از خودروهای اشتراکی قطعی شده بود که لحظهی آخر متوجه شدم یه بلیط اتوبوس شبانه آزاد شده که هم یک شب از هزینه هتل رو حذف میکرد هم ریسک استفاده از خودروهای اشتراکی رو. بهرترتیب صبح بیستم جولای رسیدم آنکارا بدون دونستن اینکه قرار نیست اونقدری که فکر میکردم خوش بگذره.
دو روز قبل و توی استانبول وقتی داشتم از سوپرمارکت آب میخریدم نظرم به چند بطری آب یخزده جلب شد که بلافاصله خریدمشون. موقع ناهار هم یه تانتونی خیلی روغنی خورده بودم و تا شب کل سیستم گوارشیم بهم ریخت. فردای اون روز وقتی دوباره میخواستم از همون آبهای یخزده بگیرم فروشنده گفت اینها آب لولهکشی هستن و فروشی نیستن. گفتم بزرگوار من دیشب از اینا خریدم چیزی نگفتی و گفت متوجه نشده و Gecmis Olsun. برای کسانی که نمیدونن چند قطره آب لولهکشی استانبول برای یه هفته اسهالشدنتون کافی هست و شد آنچه نباید میشد.
بدتر اینکه کمکم کوفتگی و گرفتگی سینه هم بهسراغم اومد. با امید به اینکه چیز جدیای نیست سوار اتوبوس شدم و رسیدم آنکارا ولی با بدتر شدن وضعیت جسمی مشکوک به کرونا شدم. چندساعتی تو صف بیمارستان در حضور صرفهکنندهها و تبدارهای زیادی منتظر موندم تا نوبتم برسه و برای بار سوم تست کذایی PCR دادم و تا ۶ ساعت بعدش وارد قرنطینه شدم. قرنطینهی ترکیه به این شکل هست که شما یه کد HES میگیرید و این کد همهجا با هویت شما سینک میشه و نمیتونید وارد هیچ کافه/رستوران/مرکزخرید یا حتی مترو و اتوبوس بشید. ناچار برگشتم هتل و امیدوار به اینکه علائم موجود ناشی از چیزی جز کرونا باشه که خوشبختانه هم همونطور شد و بطور اتوماتیک از قرنطینه خارج شدم. هرچند فعلا نتونستم بفهمم همهی اینها و سرفههای پیدرپیام از همون آب یخزده ناشی شده یا چیز دیگهای.
بهرترتیب با تمومشدن قرنطینه و خطر کرونا به ادامهی مسافرتم رسیدم. عصر روز اول رفتم به محلهی سابقم و خونهی قدیمیم رو دیدم و با خاطراتم عشقبازی کردم. تو راه راننده تاکسی بشکل تیپیکالی شروع کرد تحلیل سیاسی و اینکه ایران و ترکیه برادرن و بعد شاکی شد که چرا وقتی ترکیه با آمریکا سرشاخ میشه ایران ازشون حمایت نمیکنه. کافهای که نزدیک خونهم بود هم رفتم و از شانسم گروه محبوبم که فقط یکشنبهها و چهارشنبهها برنامه داشت اون روز (که سهشنبه بود) اومد و تا شب از موسیقی زنده اونها لذت بردم. متاسفانه خالهریزه رستورانش رو تعطیل کرده بود و نتونستم ببینمش.
روز بعد محدوده ده کیلومتری هتل توی Kizilay رو پیادهروی کردم.
بعلت تعطیلی عید همهی کافهها و رستورانها حتی مکدونالد بستهن ولی بارها و پابها تا خرخره پر از پیرمردها. با امید به اینکه رستورانی که غذای محبوب اونموقعهام Kosova Iskender رو درست میکرد هنوز سرجاش باشه رفتم به موقعیت اون رستوران و خوشبختانه سرجاش بود و معدهی من هم خوشحالتر از من.
شب اون روز در حالی که کل شهر تعطیل شده بود بعد از نیمساعت گشتن رسیدم به یه رستوران کوچیکی. در بدو ورود گفت غذاهاشون تموم شده. من خسته از پیادهروی طولانی و البته گرسنه نگاه ملتمسانه و مستاصلی بهش کردم و گفت حالا بیا تو یهچیزی درست میکنیم.
روز بعد بعلت خستگی و سرفههای متوالی نتیجه گرفتم قسمت ازمیر برنامه رو باید حذف کنم. همینطور هم شد و برای شب بلیط گرفتم برای استانبول و اتاقم توی هتل رو تحویل دادم. با همراهی دوستم Ayyurt به موزه و مقبره آتاتورک رفتیم لحظات قشنگی هم اونجا ثبت شد.
بعد از موزه هم من رو به صرف چیزکیک مهمون کرد و تا عصر پشت سر تکتک اعضای شرکت غیبت کردیم.
به این ترتیب دیدار مجدد با آنکارا تموم شد و برگشتم استانبول و بخش ازمیر برنامهم منتقل شد به هفتههای آتی. امیدوارم بالاخره این طلسم بشکنه و بتونم این شهر رو هم ببینم.
[videopack id=”9950″]https://arazgholami.com/wp-content/uploads/2021/07/ankara-gesi-baglari.mp4[/videopack]
شنبه، ۲۴ جولای ۲۰۲۱