آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

مسافرت بی‌رحمانه، سرعین، آستارا، رامسر و جاده‌ای که تمام نمی‌شد

چند هفته‌ی پیش، وسط روز کاری و ساعت ۲ بعد از ظهر، یکی از دوستانم تماس گرفت و فرمود تا یک ساعت دیگه حاضر شو برای مسافرت سرعین و احتمالا آستارا. جواب کوتاهِ «نه» می‌توانست از همه‌ی مصائب احتمالی این مسافرت یک‌هویی خلاصم کند ولی طبعا گفتم باشد. در عرض یک ساعت، پکیجی کامل برای مسافرتی سه روزه حاضر شد و جمعی هشت نفره به سمت سرعین راه افتادیم.
جاده‌ی اسفناک سراب به سرعین و سرعت‌گیرهای بی‌دروپیکرش وسط جاده و بارانی که محدوده‌ی دید رو به زیر ۲ متر رسانده بود پدر پرسوخته‌مان را درآورد و در نهایت بعد از گذشت چند ساعت به سرعین رسیدیم. سوئیتی که اجاره کرده بودیم قابل تحمل بود و شب اول به خوبی و خوشی و سرخوشی تموم شد.

"And the road becomes my bride"

“And the road becomes my bride”

روز دوم با وجود مقاومت سایرین، بعلت اینکه هیچ‌چیز دیگری در سرعین برای تجربه وجود نداشت راهی آستارا و گردنه‌ی حیران شگفت‌انگیز شدیم. از همان بدو ورود پشم‌های همه از زیبایی منطقه ریخت و من اندکی از ۲۰ سال پیش که گردنه‌ی حیران را ندیده بودم خاطره‌بازی کردم.

گردنه حیران، اردبیل، ۱۴ آوریل ۲۰۲۳

گردنه حیران، اردبیل، ۱۴ آوریل ۲۰۲۳

حوالی ۱-۲ بعد از ظهر دیدگانمان به جمال آستارا روشن شد بی‌خبر از اینکه بر خلاف سرعین که اقامت‌گاه‌مان در بدو ورود پیدا شد باید ۵ ساعت آینده را صرف سروکله‌زدن با قالتاق‌هایی بکنیم که خرابه‌های دهات‌شان رو قرار بود به اسم ویلا بکنند توی پاچه‌مان. به هر ترتیب حوالی عصر موفق شدیم شبه‌هتلی نزدیک به دریا پیدا کنیم و خیالمان بابت شب دوم هم راحت شد.
شب‌گردی در ساحل و شب‌نشینی بعدش خستگی راه رو از تنمون به‌در کرد و ظهر فردایش آماده‌ی برگشت شدیم. تجربه تلکابین حیران هم با ذکر یا رضا یا رضا خوابمان را پراند و حوالی شب و حین صرف شام همه متفق‌القول بودیم که مسافرت کوتاهی بود و لازم هست تا جای ممکن کشش بدهیم. این شد که منزل یکی از حضار رو تا بامداد روز بعدی مکان کردیم و بالاخره با خستگی شدید به خانه برگشتیم.

کمتر از ۴ روز بعد ایده‌ی نخجوان با بسته‌شدن مرزهایش و ایده‌ی وان به دلیل پیدا نکردن محل اقامت کنسل شد و ما تصمیم گرفتیم تعطیلات پیش رو را در خانه بمانیم. شوخی کردم. بساط را مجددا جمع کردیم و راهی رامسر شدیم. این بار با تجربه‌ی قبلی و البته احتمال اینکه هیچ اقامت‌گاهی پیدا نکنیم مکان مشخصی را برای سه شب رزرو کردیم و رفتیم که با هموطنان تهرانی در ترافیک رودبار هم‌جاده‌شویم. بوق‌های متوالی داخل تونل‌ها و شادی هیستریک از کلافگی ترافیک جاده توسط آن عزیزان پشم‌های باقی‌مانده‌مان را ریخت و در نهایت بعد از ۱۴ ساعت رانندگی بسیار سخت و تناول کباب ترش در لاهیجان لحظاتی بعد از آغاز بامداد وارد ویلای رامسر شدیم. شب اول بدون هیچ‌گونه صحبتی مستقیما به تخت خواب ختم شد و از روز بعد شروع کردیم به گشت‌وگزار در ساحل و مکان‌های تفریحی دیگر. تجربه‌ای شبه‌دیسکو در یکی از رستوران‌های ساحلی هم اندکی از خاطرات استانبول را زنده کرد.

خزر، ۲۱ آوریل ۲۰۲۳

خزر، ۲۱ آوریل ۲۰۲۳

روز بعد هم باز به تجربه غذاهای شگفت‌انگیز شمالی گذشت و مکان‌های مختلف رامسر و نزدیک رامسر آنلاک شدند. شب آخر جهت حفظ سنت‌ها بال و ماهیچه‌ای فراهم شد و در منقل موجود در ویلا به زیارت معده‌مان مشرف شدند. صبح روز بعد فرایند برگشتمان به توصیه من جهت فرار از ۴.۵ ساعت ترافیک پیوسته‌ی جاده، از مسیر انزلی و خلخال شروع شد و بعد از تجربه‌ی جاده‌ی شگفت‌انگیز اسالم خلخال، به جاده‌ی نه چندان شگفت‌انگیز خلخال – زنجان منتهی شد که اواخرش کم‌کم اشکمان از تمام نشدن جاده و پیچ‌وخم‌های بسیارش درآمد. در نهایت وقتی وارد آزادراه شدیم کمتر از ۱ ساعت به تبریز باقی‌مانده بود که از حجم خستگی و افتادن فشار بخاطر غذاهای ترش شمالی تبدیل به دو ساعت (یک ساعت خواب در جاده) شد و زامبی‌وار وارد تبریز شدیم.
درس اولی که گرفته شد این بود که در تعطیلات ملی به هیچ‌وجه مسافرت نرویم. درس دوم هم این بود که دَلار به شدت خوش‌مزه است.

آراز غلامی
دوشنبه، ۱ می ۲۰۲۳


Nazar Amulet