هرزنوشتی دیگر
دلم میخواست بنویسم ولی چیزی به ذهنم نمیرسید. دستامو گذاشتم پشت سرم و لم دادم به صندلیم. با صدای بلندی جرجر کرد. موضوع خوبیه، از قدیم گفتن «اوجوزلو اتین شورباسی اولماز» به جای اونیکی که بهتر بود اینو گرفتم که ارزونتر بود. حالا همیشه باید صداش رو تحمل کنم.
مصرف سیگار رو کم کردم. روزی نصف بسته. هوا خیلی گرمه. جمع کنیم بریم قطب شمال کمکم.
دومین وبلاگ رو تمدید کردم. دوبرابر قیمت سال پیش. خیلی شیک. خیلی مجلسی.
امروز تولد پروین اعتصامی هم هست. یاد شعر «مست و هشیار»ش افتادم.
هر بار بیشتر سقوط میکنم دورتر از سطوحی
که به گذر گام های سربازان مجازات شدهاند
دورتر از آن شیرین زبانانی که به شانههای من تکیه میدهند
و میخواهند جلویم را بگیرند انگار که تکه زمینی درحال رانش باشم
خونم را کنار تنم میبینم که به سان گردبادی منجمد کننده فرو میافتد
و این زبان این گلو که آماده است
که خاموش کند صدای آن قطره آبی را که میتوان شنید
درهر وداعی این زبان و این گلو که جهان را چنین برایم ملالانگیز کردهاند
کاش بیبرزبان آوردن کلامی میرفتند
آن پایین گمشده در نوری که مرا چون لاشههای دیگر در میان گورها میپذیرد
کنار خطر نامهایی که به غبار بدل میشوند با اندوه دور آنان که نمی توانند از سفرهایشان بگویند
در چپ و راست آنان که بیاندازه تنهایند
در انتظارت میمانم.رافائل آلبرتی | ترجمه فرشته وزیرینسب
پنجشنبه، ۱۵ مارس ۲۰۱۲
“”golum istir bashimi goyam binafarin dizina,
alin chaka tohlarima, diya bixial ol baba, man ki varam…””
ela soz bodi baaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
“”galaba! 😀 gor vermamishdilar””
=)) alah yetirar
“ela soz bodi baaaaaaaaaaaaaaaaaaaa”
san nadisan ba!? sanki gatiye morgha ( ya khurusa?) san 😀
“alah yetirar”
Mig Mig, Bioooooooooooooooooo 😀
salam i mohandes
najursen?
agha nescafen da ki gutulup , ama gena orgedmadin najur amade ellalar …
nescafe almisham galip orda ..
fagat coffishopa gedanda ghismat oloor