با کوچکترها بپرید تا با بزرگترها پریدن را یاد بگیرید
تا جاییکه یادم میاد تو هر موضوعی همیشه میخواستم با کسانی وقت بگذرونم که از من بیشتر میدونستن یا تجربیات یا حاکمیت بیشتری تو اون موضوع دارن.
من رو B در نظر بگیرید، شخصی که تو موضوعی بیشتر از من میدونه رو A و کسی که کمتر میدونه رو C.
این مسئله همیشه باعث پیشرفتم تو هر موضوعی شد جز روابط اجتماعی و اینجا بود که احساس کردم این متد حداقل بهشکل افراطیش دیگه جوابگو نیست. به عبارت دیگه من این مهارت رو کسب نکرده بودم که درک کنم شخص A به چه فاکتورهایی اهمیت میده و حضور من بعنوان شخص B چه منافع یا ضرری برای A داره. رو چه رفتارهایی باید تجدیدنظر کنم و چه رفتارهایی رو هم بیشتر داشته باشم.
قابل حدسه که این مشکل از نادیدهگرفتن C بوجود اومده بود. من هیچوقت خودم رو در جایگاه A قرار نمیدادم تا این بایدها و نبایدهایی رو که B باید رعایت کنه رو یاد بگیرم. نگاه مداوم پایین به بالا جلوی کسب مهارت چگونگی رفتار در نگاه بالا به پایین رو از من سلب کرده بود و طبیعتا رفتارها و خواستههای بالا به پایین جایگاه A هم برام قابل درک نبود.
طبیعی هم هست. وقتی چیزی که داری رو به اشتراک نمیذاری، چطور انتظار داری کسانِ دیگه چیزی که دارن رو به اشتراک بذارن با تو؟
وقتی با C وقت نمیگذرونی تا بدونی چه رفتارهاییش برات آزاردهندهست و مایلی اون رفتارها اصلاح بشن چطور میتونی همون رفتارهای آزاردهنده رو نداشته باشی به عنوان B در مقابل A؟
به عبارت خلاصهتر لازمهی حفظ رابطه A به B، ایجاد و حفظ رابطه B به C هست. لازمه پایداری کامیونیتیها هم همینطور. اگه میخوای جایی باشه که بتونی از اونجا چیزی به خودت اضافه کنی، باید خودت هم عضو همونجا باشی و درحال اضافه کردن چیزی به دیگران.
پنجشنبه، ۵ جولای ۲۰۱۸