نوروز ۱۴۰۲: «قسم میخورم بیشتر آسمان را تماشا کنم.»
غروب آخرین روز سال و طلوع اولین روز سال جدید به معنی پایان یک فصل دیگر از زندگی و بهانهای برای نوسازی هرچیزیست که داشتهایم یا میخواهیم داشته باشیم. مثل همان از شنبه شروعکردنها، ولی حداقل همین که فرصت فکر کردن به تازهکردن چیزهای زنگزدهی زندگی میدهد جای قدردانی دارد.
در لحظاتی که این پست را مینویسم به سالهای قبل فکر میکنم. به آراز غیر سیسالهای که تقریبا هر هفته درحال صعود یکی از کوههای اطراف بود و به دنبال فرصت بود تا در طبیعت باشد. چقدر کوهها را دوست داشت و چقدر دلش میخواست امکاناتی برای سفرهای طولانیتر داشته باشد و چیزهای جدیدی کشف کند.
حالا که کموبیش این امکانات فراهم هست، من به طرز تاسفآوری درگیر روزمرگی و زندگی کارمندی هستم. اندک ساعات باقیماندهی روز هم صرف رفع خستگی و تمیزکاریها و رانندگی (و نه پیادهروی) میشود. ۵ سال پیش هرچیزی که حالا صاحب آن هستم برایم آرزو بود و امروز همان چیزهایی که صاحبشان هستم غل و زنجیر و عامل حسرت من برای عدم توانایی برگشت به [آزادی عمل] گذشته. حتی همین نوشته را نوشتن هم باعث بالا رفتن سروصدای زنگزدهی آن قسمت از معزم شده که در یک سال ۱۲۰ پست نوشتهاست.
مدت بسیار زیادی هست که از شبه-اهدافی که داشتم دور ماندهام و اگر حس نابودگر فومو را هم وارد معادلات نکنم باز هم حس سربازی را دارم که همهی همدورههایش ترخیص شدهاند و من ماندهام و ماهها اضافه خدمت در محیطی که کوچکترین احساس تعلقی به آن ندارم.
چیزی که به صراحت مشخص است نیاز من به تغییر هست. چیزی که مشخص نیست قدرت و اردهی من در تخریب هرچیزیست که تا الان ساختهام و چیزی که اصلا مشخص نیست این است که واقعا میارزد یا نه. این اواخر هم یکی از دوستانی که نزدیکترین خط فکری را به من دارد پرسید آیا واقعا لازم است هرچیزی که میسازیم را تخریب کنیم؟ آیا این نوعی مازوخیسم و عدم توانایی در هندلکردن آرامش هست؟
شاید آره شاید نه.
ولی، من هنوز هم میخواهم شکارچی-گردآورنده باشم. هنوز هم نیاز به امکان خیرهشدن به چشم انسانها آزارم میدهد. هنوز هم نمیتوانم عادت نگاه کردن به پایین را ترک کنم. من نیاز به یک تغییر دارم و این تغییر از یک قسم شروع میشود. قسم میخورم بیشتر آسمان را تماشا کنم.
دوشنبه، ۳ آوریل ۲۰۲۳