چگونه بدون مصرفگرایی بیرویه (بخوانید خرید درمانی) همچنان خوشحال باشیم؟
- از مقایسه خودتان و دیگران دستبردارید و بر روی خواستههای و نیازهای واقعی خودتان تمرکز کنید.
- از افرادی که شما را به مصرفگرایی ترغیب میکنند دوری کنید. با افرادی که مصرفگرا نیستند معشارت کنید.
- بجای داراییهای مادی، بر روی کسب مهارتها و تجربیات، روابط و رشد فردی تمرکز کنید.
- قدردانی (بخوانید درک و احترام) را یاد بگیرید و قدردان چیزهایی که دارید باشید.
- تعمیر کردن و لذت از تعمیر کردن / ساختن و لذت از ساختن را یاد بگیرید.
- قبل از خرید چیزی، مطمئن شوید که واقعا به آن نیاز دارید و مطابق استانداردهای غیرمصرفگرای شماست.
- زمان، انرژی و منابعتان را بشناسید و بجای هدردادنشان در کانسپتهای مصرفگرایی، آنها را صرف موارد ۳ و ۵ کنید.
- عادات و رفتارهای مبتنی بر سادگی برای خودتان بسازید. اگر به حد کافی به این عادات ایمان داشته باشید، رفته رفته دیگران نیز برای شما و عادات سادهزیستانهتان احترام قائل خواهند شد.
- نیازها و خواستههایتان را چندین بار مرور کنید و فقط مواردی که بسیار مهم و غیرقابل چشمپوشی هستند را برجسته کرده و بر اساس آنها خریدهایتان را انجام دهید.
- از شبکههای اجتماعی دوری کنید. زندگی قبل از آنها وجود داشت و بعد از آنها هم ادامه خواهد داشت.
شنبه، ۶ می ۲۰۲۳
با ما از آزادی سخن بگو
و او پاسخ داد:
در دروازهی شهر و در کنارِ آتشِ اجاقتان دیدهام که خود را به خاک میاندازید و آزادیِ خود را میپرستید، همچنان که بردگان در برابرِ فرمانروا خم میشوند و او را ستایش میکنند، با آن که بر دستِ او کشته میشوند.
آری، در باغِ معبد و در سایهی برج دیدهام که آزادترین کسان در میانِ شما آزادی خود را مانندِ یوغی به گردن و مانندِ دستبندی به دست دارند. و از دلم خون میریزد؛ زیرا که شما فقط آنگاه میتوانید آزاد باشید که حتی آرزو کردنِ آزادی را همبندی بر دست و پای خود ببینید، و هنگامی که دیگر از آزادی همچون هدف و غایت سخن نگویید.
شما آنگاه به راستی آزادید که گرچه روزهاتان فارغ از نگرانی و شب هاتان عاری از اندوه نباشند، چون این چیزها زندگی را بر شما تنگ کنند، از میانِ آنها برهنه و وارسته فراتر بروید.
اما چه گونه باید از روزها و شبهای خود فراتر بروید، مگر با شکستنِ زنجیری که در بامدادِ هشیاریِ خود بر گردِ ساعتِ نیمروزِ خود بستهاید؟
به راستی، آن چیزی که شما نامش را آزادی گذاشتهاید سنگین ترینِ این زنجیرهاست، اگر چه حلقههای آن در آفتاب بدرخشند و چشمتان را خیره کنند.
مگر آن چیزهایی که باید دور بیندازید تا آزاد شوید، پارههای وجودِ شما نیستند؟
اگر قانونِ ستم گرانهای ست که میخواهید از میانش بردارید، آن قانون را به دستِ خود بر پیشانی نوشتهاید. این نوشته با سوزاندنِ کتابهای قانون پاک نمیشود، یا با شستنِ پیشانیِ داورانتان، اگر چه دریا را بر سرِ آنها بریزید.
و اگر فرمانروای خودکامهای ست که میخواهید از تخت سرنگونش کنید، نخست آن تختی را که در درونِ شما دارد از میان ببرید. زیرا چه گونه خودکامهای میتواند بر آزادگان و سرفرازان فرمان براند، مگر با خودکامگیِ سرشته در آزادیِ آنها و با سرافکندگیِ همراه با سرفرازیِ آنها؟
وگر ترسی ست که میخواهید از دل برانید، جای آن ترس در دلِ شماست، نه در دستِ کسی که از او میترسید.
به راستی در درونِ شماست که همهی چیزها مدام دست به گردنِ یکدیگر دارند و پیش میروند — آنچه او را میخواهید و آنچه از او میترسید، آنچه شما را از خود میراند و آنچه شما را به خود میکشد، آنچه در پیاش میگردید و آنچه از او میگریزید. این چیزها در درونِ شما در گردشاند، مانندِ روشنیها و سایهها که به هم پیوستهاند.
و هنگامی که سایهای محو میشود و دیگر نیست، آن روشنی که بر جا میماند سایهی روشنیِ دیگری ست. و بر این سان آزادیِ شما هنگامی که زنجیرِ خود را از دست مینهد، باز خود زنجیرِ آزادیِ بزرگتری میگردد.
جبران خلیل جبران
پنجشنبه، ۲۲ دسامبر ۲۰۲۲