سرم شلوغ نیست، فقط بیشعورم
۹ صبح بیدار میشم و نیمساعتی روی تخت میچرخم. حداقل یه ساعت دیگه رو تو همون حالت صرف چککردن توییتر، اینستاگرام، کانالها و گروههای تلگرام و چند دهتای دیگه از شبکههای اجتماعی میکنم. بعدش بلند میشم و بدون اینکه کوچکترین ورزشی کرده باشم بهزور و به کسلترین شکل ممکن آبی به دستوصورتم میزنم و میشینم سر میز صبحونه. تلوزیون رو باز میکنم و کانالها رو بالا و پایین میکنم. ساعت شده ۱۱. چیزی خورده و نخورده میرم سراغ لپتاپ. مرورگر رو باز میکنم و بازم یهدور شبکههای اجتماعی رو چک میکنم. ساعت میشه ۱۲. میرم سراغ سایتهای خبری. چندجا بمب ترکیده. با هشتگ PrayForChandja چندتا توییت میکنم. یه سلفی از خودم میگیرم و با کپشن «شروع یه روز کاری خوب» میذارم اینستاگرام. در همون حین چشمم میخوره به چندتا عکس، یاد یه فیلمی میافتم. بازش میکنم و فیلم رو نگاه میکنم. ساعت میشه ۲. وقت ناهاره. ناهار رو میخورم و برمیگردم سراغ کار. امروز کلی کار دارم که انجام بدم. گوگل کیپ رو باز میکنم و لیست نامتنهایی کارهام رو نگاه میکنم. چندتا ایدهای که دیشب به ذهنم رسیده بود رو هم به لیست اضافه میکنم. به این فکر میکنم که کاش ۱۰-۲۰ نفر کارمند داشتم و اونها اینکارارو میکردن. من حیفم با این نبوغم. تو همین فکرا یه نوتیفیکیشن از توییتر میاد. یه نفر منشن زده بهم. جوابش رو میدم. دوباره یه نوتیفیکیشن از اینستاگرام میاد، چندنفر عکسم رو لایک کردن. یه کامنت تبلیغاتی هم هست. من که گوشی رو برداشتم بذار تلگرام رو هم چک کنم. چندتا نوتیفیکیشن از چندتا کانال هست. اونا رو چک میکنم. ساعت شده ۴. روزا چقد سریع میگذرن. دلم میخواد یه پست وبلاگ از اینکه روزا چقد سریع میگذرن بنویسم. پنل مدیریت وبلاگم رو باز میکنم. احساس میکنم گردن و کمرم درد میکنن. قولنجم رو میشکنم و میرم دراز میکشم. چشمام رو میذارم رو هم و وقتی باز میکنم ساعت ۶ شده. گوشیم رو برمیدارم و یهدور دیگه شبکههای اجتماعی رو چک میکنم. ساعتشده ۷. لباسام رو میپوشم برم پیادهروی. کتابم رو که دوستم بهم داده برمیدارم تا تو یه کافهای بخونم، میرسم کافه. ساعت شده ۸. سفارشم رو میدم و میشینم. کتاب رو باز میکنم و به جلدش نگاه میکنم. یه نوتیفیکیشن میاد. یهبار دیگه شبکههای اجتماعی رو چک میکنم. ساعت میشه ۹. حالا کی میخواد اینهمه راه رو برگرده. کتابمو برمیدارم و برمیگردم خونه. ساعت شده ۱۰. شام میخورم. ساعت شده ۱۱. میشینم پشت لپتاپ، یه دور دیگه شبکههای اجتماعی رو چک میکنم. ساعت شده ۱۲. یه آهنگ رپ باز میکنم و تصمیم میگیرم از فردا این روال رو عوض کنم. لپتاپ رو خاموش میکنم و دراز میکشم رو تخت. برای آخرینبار یه دور تو توییتر و تلگرام و اینستاگرام میزنم. چشمام دارن بسته میشن. ساعت شده ۱. چشمام رو میبندم.
مرتبط: همین حالا لیستهای درانتظارتان را تخلیه کنید
یکشنبه، ۱۵ آوریل ۲۰۱۸
کلهی پدر فروتنی
بین فروتن بودن و مجوز تخریبکردن خودت برای دیگران صادر کردن مرزی هست به باریکی یه تار مو. مواظب این مرز باشین که تخریب و تحقیر ابزار بیشعورهاست تا اعتماد بنفس شما رو کاهش بدن و یا خودشون رو بزرگ جلو بدن یا از شما سواستفاده کنن. مواظب افرادی که فروتن بودن رو تبلیغ میکنن باشین که در اکثر مواقع کسایی هستن که با این شیوه شما رو ساکت و نرم میکنن برای سواستفاده ازتون به هر شکل ممکنی.
شنبه، ۱۰ فوریه ۲۰۱۸
از درونگرایی تا برونگرایی
از درونگرایی تا برونگرایی. یا بطور دقیقتر مهارت ارتباط با انسانها. چه راه طولانیای هست. داشتم فکر میکردم از هرکسی که رفتارهای ایام فرومایهگیم رو تحمل کرده چقدر گلهمندم و البته مدیون کسانی هستم که به صریحترین شکل ممکن رفتار بدم رو بهم گوشزد کردن. حالا که با افراد مشابه اون زمونهای خودم مواجه میشم میفهمم چقد تحملشون سخته و چقد شانس بهتر زندگی کردن ازشون سلب میشه. صرفا بخاطر اینکه کسی بهشون گوشزد نمیکنه همینطور گستاخ میمونن.
واقعیتش اینه که اگه میخواین با مردم در ارتباط باشین باید مقدار خیلی زیادی به حرفها و رفتارتون فکر کنین. این فکر که مردم موظفن هرچیزی از ذهن من میگذره بهمون شکل دریافت کنن بدون اینکه تلاشی برای بهتر درک شدنش داشته باشم احمقانهست. و صد البته، باید قسمت خودخواهانهی مغزتون رو هم بکنین بندازین دور. قاطع بودن و اصرار به نظر شخصی، وقتی ارزشمنده که خودتون حداقل دلایل (نه صرفن حس) رو برای درست بودن نظرتون رو داشته باشین.
یادمون باشه که هرچیزی که مربوط به کار، فکر، روابط اجتماعی و کلا هرچیزی که هست رو میشه یاد گرفت. اگه بیشعوریم، یاد بگیریم که چطور بیشعور نباشیم. اگه تو رفاقت مشکل داریم، یاد بگیریم که چرا مشکل داریم و چطور مشکل نداشته باشیم و الی آخر.
چهارشنبه، ۳ دسامبر ۲۰۱۴
معرفی کتاب «بیشعوری»
بیشعوری یعنی تجاوز آگاهانه به حقوق دیگران. مخلوط غریبی از حماقت و زرنگبازی و بیشرمی. دیگران را احمق فرض کردن و خود را به خریت زدن برای رسیدن به چیزی که شایستهاش نیستی.
اثری فوقالعاده از دکتر خاویر کرمنت و ترجمه شیوا و روان محمود فرجامی درباره خطرناکترین بیماری بشریت.
دانلود رایگان (و آزاد) از وبلاگ شخصی محمود فرجامی
مرتبط:
راهنمای بقا در برابر بیشعورها
پنجشنبه، ۲۰ ژوئن ۲۰۱۳