هشتم می ۲۰۱۹، استانبول
تنهایی پدیدهی عجیبی هست. میتوانی برای مدت زیادی زجههایش را خفه کنی ولی شبیه گیاه هرزی که آسفالت را میدرد و از وسط جاده برایت دست تکان میدهد این پدرمرده هم گاه و بیگاه سروکلهاش پیدا میشود و یادت میآورد هرچهقدر هم دستوپا بزنی و به هرشکلی خودت را قاطی دیگران کنی باز هم تنها هستی. کافیست لحظهای کم بیاوری یا دچار مشکلی بشوی تا خانوادهات یا نزدیکترین کست هم که فکر میکردی کسی نزدیکتر از او نداری تنهاییات را به رخت بکشند و تو بمانی و تنهاییات.
کمتر از سه روز دیگر میشود یک سال که مهاجرت کردم. با دوبار شکست سنگین و ایده اولیهی اینکه بروم یک ماه هم وضعیت را چک کنم هم هزینهای که صرف میشود را پس بگیرم و برگردم. «من یکی نمیتوانم» گویان یک سال گذشت و بیشتر از هرچیزی یادم داد زمان چقدر سریع میگذرد و چهقدر برنامههایی که برای «آینده» ریختهام پوچ و باطل هستند و چهقدر فرصت زندگیکردن کم است. چهقدر برای آیندهای که نه به بار است و نه به دار اکنونها را تباه کردهام.
شروع رمضان باعث شده نیاز مبرم به بربری به شکل «پیده» (همان یاغلی کوکهی خودمان) و ورژن «اوزون»ش (دراز | بربری معمولی) برطرف شود. انصافا همان بربری خودمان است. به غیر از کافهی سرکوچه که عصرها بعد از شرکت پاتوقم شده بود بقیه جاها محدودیتی در سرو ندارند و از این بابت مشکلی ندارم.
کمتر از دو ماه دیگر ویزایم تمام میشود و دوباره یادم میافتد که اینجا کشور من نیست و من حقی جز توریسم ندارم. جدا از آن افکار و اما و اگرهای احتمال تمدید نشدن ویزا همانند خورهای به جانم افتاده و لحظاتم را صرف خودش میکند.
چرا نه در پی عزم دیار خود باشم چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی که روز واقعه پیش نگار خود باشم
ز دست بخت گران خواب و کار بیسامان گرم بود گلهای رازدار خود باشم
همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
– حافظ
مرتبط:
– تنهاییشناسی
دوشنبه، ۲۹ آوریل ۲۰۱۹
تقسیم میکنیم، پس هستیم
ف. بنفشه تو پست اخیرش گفته اشتراک تنهایی باعث میشه تنهایی کوچکتر بشه و تحملش راحتتر. من نموداری از این تئوری به ذهنم رسید که نشون میده تقسیم تنهایی نهتنها کوچکترش میکنه بلکه کلا زیر سوالش میبره.
وقتی «ما» تنهایان صرفا برای خودمون تنهاییم، هر کدوم مقدار مشخصی/نامشخصی تنهاییم و تو همین تنهایی هم دست و پا میزنیم. ولی وقتی تنهاییمون رو به اشتراک میذاریم، هر کسی به مقدار ظرفیتی که داره تنهایی دیگران رو میذاره رو تنهایی خودش یا از تنهایی اضافهش میده به دیگران. در نتیجه ما میشیم عضوی از جامعه تنهایانی که به مقدار مساوی تنها هستند. و تادام! وقتی عضوی از جامعهای هستیم، حتی جامعه تنهایان، دیگه تنها نیستم.
شنبه، ۹ مارس ۲۰۱۹
در ستایش توهمِ عدمِ تنهایی
قدیما یه بازی استراتژیک بود به اسم Stronghold Crusader که تو ایران به اسم جنگهای صلیبی معروف بود. نقش شما در این بازی مدیریت و توسعهی قلعه و مردمتون بود برای جنگ با قلعههای مجاور. نکته کلیدی ماجرا میزان رضایت مردمتون بود. درصورتی که رضایت از ۵۰٪ کمتر میشد مردم شروع به ترک قلعه میکردند و شما عملا نیروهای کاری و جنگیتون رو از دست میدادید و بالعکس اگه رضایت بیشتر از ۵۰٪ بود همواره افراد جدیدی داشتید برای کار و جنگ و درنتیجه چرخ اقتصادی قلعهتون میچرخید همواره.
همونطور که تو تصویر میبینید میزان رضایت مردم به شش عامل وابستهست. غذا، مالیات، تفریح، تنبیه، مذهب و بیخیالی (که وابسته بود به تعداد بارها)
قابل حدسه که این بازی ایزولهای از دنیای واقعی هست. برای گردش چرخ اقتصاد لازمه این رضایت مردمی تو سطح قابل قبولی باشه و در کنار اینکه مردم نه غذای درستحسابی دارن برای خوردن نه تفریحی و نه چیزهای مثبت دیگهای طبیعیه که بریم به سمت فروپاشی اجتماعی.
تا به امروز انگشت اتهامم برای نابود کردن زمان و فرصتهای مختلف به سمت شبکههای اجتماعی بود و اونها رو مقصر میدونستم و معتقد بودم منفعتهاشون هم صرفا توهم هست و هیچ نفع واقعی به هیچکسی نمیرسونن مگر سازندگانشون.
اما دیروز در لحظهای که خودم رو تو تنگنای زندگی تو سیستم سرمایهداری تصور کردم و توامان داشتم از شدت تنهایی بالا میاوردم این ایده به ذهنم رسید که شبکههای اجتماعی جدا از منافع مالیشون ابزاری هم هستن برای رفع این شدت تنهایی حتی شده با توهم عدم تنهایی تا چرخ اقتصاد همچنان بتونه بچرخه. وگرنه خیلی زود جلوی تراپیستها صفهای چندصدهزار نفری تشکیل میشه بالفرض اینکه بتونن کمکی بکنن به این حجم انزوای انسان امروزی.
واقعیتش اینه که هر معلولی علتی داره و این حضور تو شبکههای اجتماعی و تباهکردن زمان و ایجاد توهم هم از یه چیزهایی نشات میگیره.
خود من وقتی به کسی پیشنهاد میکنم که از شبکههای اجتماعی خارج بشه راهکارهای دیگهای برای گذر ایام معرفی میکنم مثل طبیعتگردی، معاشرت با دوستان و آشنایان و چیزهایی مثل این. اما واقعا تو زندگی شهری امروزی و جایی که ۶ روز در هفته روزی ۱۲ ساعت سرکار هستی (و هستن سایرین هم) چهقدر ممکن هست اینکارها؟
دوشنبه، ۷ می ۲۰۱۸
در ارتباط با تنهایی و سرعت زندگی
بنظرم تنهایی یه فکت غیرقابل انکار و غیرقابل چشمپوشی و غیرقابل فراموشی و از همه مهمتر غیرقابل حل هست. حداقل در عصر فعلی و با دانش فعلی. اینکه از بیرون آدمها بهنظر میاد تنها نیستن یا این مسئله رو حل کردن بیشتر یه دروغ بزرگ هست تا واقعیت.
شبیه کسی که یه عزیزی رو از دست میده. مراسمهای پشتسرهم و دردسرهای اونها، بیشتر از اینکه حسوحال تسکین داشته باشه برای اون شخص، برای سرگرمکردنش هست. برای اینکه فرصت فکرکردن به اون فقدان رو نداشته باشه. سوم/هفتم/چهلم و پنجشنبهها و سالگرد کلا هرموقعی که احتمال فکرکردن هست با مراسمهای مختلف پر میشه و فرصت فکرکردن و ناراحتشدن رو از شما میگیره.
یا مثل ازدواج کردن که در جامعهی ما که فرصت فکر کردن به همهچیز رو میگیره و باعث میشه صبح تا شب و شب تا صبح درگیر مسائلی بشید که قبل از اون حتی بهش فکر هم نمیکردید.
ما از سرعت دیواری میسازیم تا از پرسشهای بزرگتر و عمیقتر اجتناب کنیم. ما سرمان را با حواس پرتیها و مشغلهها گرم میکنیم تا نپرسیم من سالم و خوشحالم؟ بچههایم درست بزرگ میشوند؟ سیاستمداران تصمیمات خوبی از طرف من میگیرند؟ یک دلیل دیگر و به نظرم مهمترین دلیل برای دشواری آهستهتر شدن، تابوی فرهنگیست که علیه آهستهتر شدن ساختهایم. در فرهنگ ما، آهسته کلمه کثیفی است مترادفی برای تنبل و از زیرکاردررو مترادف کسی که از هدفش عقب نشینی میکند مثلا «او یک مقدار کند است» مترادف حماقت است.
– کارل هانر (Carl Honoré)، ژورنالیست و نویسنده کتاب در ستایش آهستگی (In Praise of Slow)
چهارشنبه، ۱۸ آوریل ۲۰۱۸