۱۶ آوریل ۲۰۲۰، فرودگاه تهران، به پایان آمد آن دفتر
هفتههای پیش تصمیمم برای ترک شرکت جدیتر و عملی شد ولی چیزی که پیشبینی نکرده بودم سکون و وضعیت اقتصادی ناشی از کرونا بود که باعث شد آلترناتیوها همگی باهم از دست برن و من بمونم و استانبول و ممنوعیت خروج از خانه.
روزها پشت سرهم سپری شدن و من از گرفتن هرگونه تصمیمی ناتوان تا اینکه به پیشنهاد دوستم خونهم رو تحویل دادم و رفتم برای مدت محدودی با اون زندگی کنم. هم از تنهایی محض نجات پیدا میکردیم و هم کمی تو هزینههام صرفهجویی میشد.
مدتی که پیش دوستم بودم هم تغییری تو وضعیت پیش نیومد و همچنان در قرنطینه کامل در حدی که امکان خروج از خونه و خرید مایحتاج زندگی هم نبود. با بحرانیتر شدن اوضاع و تبعیضهای احمقانهای که روزبهروز بیشتر میشد تصمیم گرفتم حداقل تا مدتی که اوضاع کمی بهتر بشه برگردم تبریز و ریسک بیشتری قبول نکنم که دوستم هم تصمیم گرفت با من برگرده و تو این سفر نهچندان خوشایند تنها نباشیم.
این تصمیم با بیلاخ بزرگی که یکی از شرکتهای هواپیمایی روز سهشنبه بهمون با کنسل کردن پرواز نشون داد منتفی شد. تلاشهای دیگه برای پیا کردن پروازی که کنسل نشه نهایتا ما رو کشوند به پرواز تهران که پرسجوهای انجام شده مطمئنمون کرد این یکی کنسل نخواهد شد و خوشبختانه نشد. هرچند تاخیر احمقانهی یکی از مسافرها باعث شد نزدیک به دو ساعت توی هواپیما معطل بشیم و پرواز دوم به تبریز رو از دست بدیم ولی حداقلش این بود که بالاخره رسیدیم به مام میهن.
با وجود اینکه تا جای ممکن تلاش کردیم نکات بهداشتی رو رعایت کنیم و در طول سفر هم کسی مشکوک بنظر نمیرسید ولی تصمیم گرفتم حداقل دو هفته از اتاقم خارج نشم تا کوچکترین ریسکی رو متوجه خانواده نکنم.
فعلا با همین شرایط قرنطینه ادامه میدم تا ببینیم این دانشمندنماها کی بیخیال آزمایش ماندگاری روی سطوح مختلف میشن و بعد از چندقرن منت برتری هنری از خودشون نشون میدن و مارو نجات میدن از این وضعیت.
دوشنبه، ۱۳ آوریل ۲۰۲۰
بیستونهم می ۲۰۱۹، فرودگاه مهرآباد تهران
دیگر حساب تعداد دفعاتی که با محل کارم دچار مشکل شدهام از دستم در رفته است ولی داستان کوتاه و تنشزاست: بار دیگر شغلم را از دست دادم و بار دیگر دستبهکار شدم و برای موقعیتهای شغلی دیگر اپلای کردم ولی ایندفعه چنان سخت گرفتم که از ۱۰-۱۵ جایی که برای مصاحبه رفتم همهرا رد کردم تا اینبار دفعهی آخر باشد. فقط دو مورد تماما با استانداردهای کاری من سازگار بود که یکیشان بدلیل زمینه کاری حساس رد شد و ماند آخری که در نهایت با تعیین تکلیف و شفافسازی انتظارات متقابل قرارداد بستم و تاریخ شروع کار هم بعد از تعطیلات رمضان (دهم ژوئن) ست شد.
با توجه به فاصله ۴۰ کیلومتری محل کار و آپارتمانم ناچار شدم مجددن دنبال آپارتمان جدید نزدیک به محل کار هم بگردم که با فیلترهای اجاره بدون واسطه (صرفهجویی از هزینه کمسیون) و وجود وسایل داخل خانه باعث شده بود عملیات طاقتفرسای بیحدومرزی بشود ولی در نهایت دیروز موفق شدم آپارتمان جدید را هم اجاره کنم و با بستن قرارداد عملا کارهای سخت تمام شود و مجددن برگردم به روال عادی.
در این بین چیزی که مانده بود ۱۲-۱۳ روز زمان خالی بود بین سه انتخاب نشستن در خانه و سفر به ازمیر و سفر به ایران طبعا و قطعا سومی را انتخاب کردم چرا که چنین زمان طولانی برای تجدید قوا و دیدار با خانواده دیگر بدست نمیآمد نمیشد از دستش داد. در نتیجه عملیات تبدیل ارز و خرید بلیط شروع شد. اما در این حین به مشکل عجیبی برخورد کردم و آن هم اینکه قیمت پروازهای استانبول – تبریز حدود سهبرابر پروازهای استانبول – تهران بود و بر این اساس مجبور شدم دردسر جابجایی بین فرودگاههای بینالمللی و داخلی تهران را هم به جان بخرم.
در نهایت امروز بیستونهم می – نهم خرداد وارد فرودگاه امام خمینی تهران شدم و از آنجا هم با اسنپ (پدرسازندگانش قرین رحمت باد) به فرودگاه مهرآباد آمدم تا با پرواز دوم به تبریز برگردم. در فاصله ایجاد شده کاری نمیشد کرد جز کتاب خواندن و نوشتن این پست که البته من دومی را انتخاب کردم چون با وجود اتفاقات روزهای آخر و جابجاییهای استانبول دیگر تمرکزی برای کتابخواندن نداشتم.
روزهای میانی بهار که بر ما اینگونه گذشت. امیدوارم تعطیلات پیش رو در تبریز باعث شود انرژی تحلیلرفته مجددن به سرجایش برگردد و بتوانم برای بار چهارم زندگی در استانبول را از نو شروع کنم.
چهارشنبه، ۲۹ می ۲۰۱۹