بیستویکم فوریه ۲۰۲۰، استانبول
روزگارنوشتها
بعد از گذشت نزدیک به دو سال از روزی که وارد ترکیه شدم کماکان اصلیترین مشکلم نداشتن ویزای کار و به تبع آن عدم امکان برنامهریزی برای آینده و البته زندگی مسالمتآمیز با خودم هست. چیزهایی مثل وجود آرامش در خانهام و فضای کافی برای کاری جز خوابیدن و البته فضایی بدون مزاحم برای آشپزی تبدیل شدهاند به حسرتهایم.
تلاشهایم برای پیدا کردن شغل جایگزین تا به این لحظه نتیجهی مطلوبی نداشته. چند مصاحبه داشتهام که تقریبا همهشان چیزی بیشتر از مکان فعلی ندارند. چند دروغ ناشیانه سرهم میکنند که بتوانند حداکثر استفاده را از من فلکزده داشته باشند و هرموقع نیازشان برطرف شد مثل دستمالکاغذی که به عن دماغشان مالیدهاند به گوشهای انداخته و به ادامهی زندگیشان بپردازند. قولی که برای عدم انتقام حداقل از شرکت فعلی به مادرم دادهام سد راهم شده وگرنه آرازی که من میشناسم به این سادگیها تسلیم نمیشود.
صلح با گربهی شرکت
مدتی هست که یکی از گربههای مادهی ساختمانی که شرکتم در آن قرار دارد جلوی در ورودی شرکت که در آخرین طبقهی این ساختمان هست زایمان کرده و سه تولهی نسبتا خوشگل بدنیا آورده. دورترین مکان ممکن از درورودی و البته موکتی که در طبقه آخر کشیده شده قطعا روی این تصمیم تاثیرگذار بوده است.
مشکلی که وجود دارد (داشت) این بود که این بانو ظاهرن از قیافهی من خوشش نمیآمد و در هربار ورود و خروج به شرکت با صدای ولدومورتمانندی من رو تهدید میکرد که به بچههایش نزدیک نشوم. حال اینکه من نه قصد اینکار رو داشتم و نه علاقهی این کار رو. صرفا میخواهم وارد شرکت شوم همین. نظر به افزایش این تهدیدها از طرف گربهی مادر و البته اعمال رادیکالیاش در ظهر امروز تمایل بسیار شدید کوبیدن لگدی به کلهاش رو خنثی و تصمیم گرفتم حداقل تلاشم رو برای صبح انجام بدم. از یخچال شرکت تکهای پنیر کاشار برداشتم و جلویاش انداختم. با نگاهی مشکوک پنیر را خورد و چند قدم عقب کشید و من توانستم از شرکت (بدون خشونت) خارج شوم و به ناهار بروم. موقع برگشت هم همان گوشه ایستاد و بدون تهدید اجازه ورود به شرکت رو برام صادر کرد. صلحمان پایدار.
پروژهای برای فرار از افسردگی
چند هفتهی پیش در اوج زمینگیری ناشی از نشدنهای متوالی و مواردی که در بخش اول این نوشته گفتم دوست عزیزی بهم ایمیل زد و گفت مایل هست وبلاگش رو بازطراحی کنم. بدون وقفه قبول کردم چون میدونستم حداقل بهخاطر حفظ تصور و اعتباری که دارم نمیتونم این کار رو پشت گوش بندازم و قطعا محرکی میشه برای چرخیدن چرخدندههای پوسیدهی زندگی روحیام. فکرم درست بود و باعث شد از این رو به آنیکی رو شوم و با روحیه نسبتا خوبی پیگر ادامهی مبارزه برای تغییر وضعیتم بشم. باشد که [بعد از دوسال] بشود.
All sorrows can be borne if you put them into a story
– Karen Blixen
جمعه، ۲۱ فوریه ۲۰۲۰
جمعبندی ۲۰۱۸ و نقشه راه ۲۰۱۹
یک سال دیگه گذشت و رسیدیم به جایی که سبک سنگین کنیم ببینیم چه کردیم این ۳۶۵ روز. چهقدر تو مسیری که ترسیم کرده بودم پیشرفت کردم. چهقدر درجا زدم. چه تجربههایی بدست آوردم و شکستهام چیا بودن و چطور میتونم ازشون درس بگیرم.
سال پیش همینموقعها نوشتم که:
۲۰۱۸ برای من سال تمرکز کامل روی کار هست. برای وقتتلفکردن نه دانشگاهی هست نه دیواری مثل سربازی که جلوی هرگونه برنامهریزی رو بگیره. کل انرژی من صرف انجام پروژهها و البته حرکت در طول مسیری هست که برای جابجایی با کمترین تنش ترسیم کردم.
در کنار اون، در طی این سال یک کتاب مینویسم و دو کتاب ترجمه میکنم. بطور دقیقتر کتابی که شروع کردم به نوشتن رو تموم میکنم و کتابهایی که درحال ترجمهشون هستم به سرانجام میرسونم.و در آخر اینکه
Don’t look for a reason
Look for a way out.
– Cube
از بین چیزهایی که سال پیش نوشته بودم جابجایی با کمترین تنش (هه) به نتیجه رسید. الان اینجام. مستقل، دارای شغل مطلوب و یه زندگی آروم و پایدار. پروژههایی که میخواستم روشون کار کنم تحت تاثیر این جابجایی پیشرفتی نداشتن بغیر از تبریزتریپ که هر خط کدش رو با عشق نوشتم. ادای دینی به کهنشهر تبریز.
کتابی که قرار بود بنویسم تقریبا تموم شد. یه مقدار بیشتر وقت لازم دارم برای تمیزکاریهاش و اضافه کردن چیزهای جدید بهش. اما دو کتابی که درحال ترجمهشون بودم بدون پیشرفت موندن. باز بخاطر همین جابجایی.
سایتبلاگم به نقطه ایدهآلم نزدیکتر شده. مخاطبان خوبی دارم که زحمت میکشند و برام کامنت مینویسند و نوشتههام رو نقد میکنند. بیش باد.
و اما ۲۰۱۹
تو سال جدید بیشتر و بیشتر مینویسم. ۱۸۴ پیشنویس دارن بهم چشمک میزنن که تموم کن ما رو. شاید همین آخر هفته چندتاشون رو تکمیل کنم و بیارمشون روی آنتن. جدا از اون بیشترین تمرکزم روی یکی از پروژههایی هست که ماههاست دارم بهش فکر میکنم. الان که زمان و امکانش رو دارم دیگه بهونهای نیست برای وقفه. کل تلاشم رو میکنم تو کمترین زمان ممکن نسخه آلفاش رو تموم کنم. در حاشیه همهی اینها یه مسیر جدید ترسیم میکنم برای جابجایی مجدد.
سال خوب و پر از تجربهای داشته باشید 🙂
جمعه، ۱۱ ژانویه ۲۰۱۹
بیستونهم اکتبر ۲۰۱۸، آنکارا
بله درست خوندید، آنکارا.
در طول دو ماه گذشته بهقدری اتفاقات زیاد گوار و ناگواری افتاد که حتی فرصت نکردم درموردشون بنویسم. دسترسی نداشتن به کیبرد مناسب هم بیتاثیر نبود البته. بعد از کش و قوصهای فراوان توی شرکت بالاخره تصمیمشون برای ادامهندادن پروژه قطعی شد و من بیکار شدم. اون هم بعد از همهی سرمایهگذاریها و برنامهریزیهایی که اونجا کرده بودم. این مسئله به حد کافی پانیکزا بود ولی در کنار اون مسافرت پدرمادرم به استانبول هم آخرین انرژیم رو گرفت و عملا متوقف شدم.
چه میشد کرد؟ شروع از صفر. اپلایها پشت سرهم شروع شد و همون شب از آنکارا پیشنهاد کار گرفتم. بعد از بدرقه خانواده یک روز بعد همهی وسایلم که یه چمدان و دوتا کیف بیشتر نبود رو جمع کردم و راهی آنکارا شدم. دو شب اول توی هتل بودم تا روز سوم تونستم یه خونه مناسب (و چند برابر بهتر از آپارتمان قبلیم) اجاره کنم. مذاکرات با شرکت هم به نتیجه رسید و نهایتا قرار شد از ۲۹ اکتبر که امروز باشه کارم رو شروع کنم.
جزئیات زیادی اتفاق افتاده توی این مدت. از مردیها و نامردیها بگیرید تا رسیدن ویزام و بالاخره آزادی عمل کامل برای زندگی توی ترکیه. تو روزهای آینده سعی میکنم مهمترهاشون رو بنویسم باز.
دوشنبه، ۲۹ اکتبر ۲۰۱۸
جمعبندی ۲۰۱۷ و نقشه راه ۲۰۱۸
تو روزهای آخر ۲۰۱۷ هستیم و داشتم فکر میکردم برای جمعبندی سال چه کارهای مفید و اشتباهی انجام دادم تا اونها رو مرور کنم و بتونم بهتر برای ۲۰۱۸ برنامهریزی کنم.
دقیقا ۱۰ ماه از ۱۲ ماه ۲۰۱۷ رو سرباز بودم و خب، بزرگترین دستاوردم زنده موندن بود. در طول اون ۱۰ ماه هم حجم مطالعه بالا دومین کار مفیدی بود که انجام دادم. بعد از اون برنامهریزی دقیق برای بعدِ سربازی اندک دقایق آزادم رو صرف خودش کرد.
تو دوماه بعد از اون، بزرگترین و بهترین اتفاق نه تنها این سال بلکه چندسال قبل، ترک سیگار و البته شبکههای اجتماعی بود. دستاوردی که سینه رو جلو داده و بهش افتخار میکنم.
بعد از اون راهاندازی این وبسایت و کامپکت کردن کل فعالیت آنلاین در اون بههمراه ادغام ضروریات کاری کار بزرگ بعدی بود که انجام دادم. هرچند هنوز حجم زیادی از نوشتههایی که باید پورت بشن باقیمونده ولی دیر لانچ شدن سایتبلاگ رو به خالی بودنش ترجیح ندادم و تصمیم گرفتم رفتهرفته پستها رو اضافه کنم.
این دوماه آخر روزی بیشتر از ۱۲ ساعت فعالیت مداوم داشتم که شامل کدنویسی و طراحی و جلسات مرتبط با پروژهها بود. مابقی ساعات هم صرف طراحی و برنامهریزی برای ادامه کارها شده.
تنها نکته منفی که بنظرم میرسه اینه که بهغیر از پیادهرویهای شبانه شاید کل ساعاتی که برای فراغت صرف کردم از انگشتای دست کمتر باشه. لازمه یکم بیشتر وقت جدا کنم برای تفریح و ورزش.
درباره ۲۰۱۸
سرانجام بازگو کیستی ای قدرتی که به خدمتش کمر بستهام
قدرتی که ھمواره خواھان شر است، اما ھمیشه عمل خیر میکند.
– نمایشنامه فاوست، اثر فراموشنشدنی گوته
۲۰۱۸ برای من سال تمرکز کامل روی کار هست. برای وقتتلفکردن نه دانشگاهی هست نه دیواری مثل سربازی که جلوی هرگونه برنامهریزی رو بگیره. کل انرژی من صرف انجام پروژهها و البته حرکت در طول مسیری هست که برای جابجایی با کمترین تنش ترسیم کردم.
در کنار اون، در طی این سال یک کتاب مینویسم و دو کتاب ترجمه میکنم. بطور دقیقتر کتابی که شروع کردم به نوشتن رو تموم میکنم و کتابهایی که درحال ترجمهشون هستم به سرانجام میرسونم.
و در آخر اینکه
Don’t look for a reason
Look for a way out.
– Cube (1997)
چهارشنبه، ۲۷ دسامبر ۲۰۱۷