آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

کلید صبح و پارانویا

شاید فروید به این دلیل پارانویا را درباره روشنفکران مطرح می‌کند که روشنفکران افرادی ھستند که قدم به مناطق ممنوعه می‌گذارند، به مطلق تردید دارند، … از تابوھا عبور می کنند، … جانب محرومان و رنجدیدگان را می گیرند و نه تنھا از برخورداران قدرت و ثروت طرفداری نمی کنند، بلکه استبداد و دیکتاتوری را به چالش می‌خوانند که بازخورد این امر سبب شکل گیری «توھم توطئه» در آنان می‌شود و برای خنثی‌کردن توطئه‌ھای دشمن فرضی به واکنش‌ھای پارانوئیدی پناه می‌برند تا از این مجرا امنیت روانی خود را بازیابند.

صبح زود برای من حس خوب تازگی رو داشت. حس شروع. بوی سبزه‌ها و شبنم صبحگاهی و بوی گل‌های پیاده‌روها و پارک‌ها.
این حس با تصمیمات اشتباهی و درکنار آدم‌های اشتباهی تبدیل شد به یه حس بد. که حتی یادآوریش بهمم می‌ریزه. این روزها بخشی از تلاش‌هام برای بازگردوندن این حس به زندگیم هست. حس اینکه صبح خوب باشه نه بد.

آراز غلامی
شنبه، ۳۱ مارس ۲۰۱۸

من تو یه روز بهاری آفتابی از بین رفتم

ایوان شبش را با فاحشه لھستانی سر کرده بود و سیگار را با سیگار روشن می کرد.
دیمیتری پرسید: تو که عاشق ماتروشکا بودی چرا؟
ایوان گفت: تصورش کردم.

زمستونی که پشت سر گذاشته بودم همه‌ی سلول‌هام رو کرخت کرده بود. ضربه‌ی مهلکی که شب تولدم خوردم سه ماه من رو درگیر خودش کرد تا بالاخره تونستم چند روز مونده به عید خودم رو جمع کنم. یه کار جدید پیدا کردم و بودن تو اون جمع پرانرژی حال و هوام رو عوض کرد. شدم مثل بقیه مردم، صبح تا عصر سرکار بودم، بعضی روزا هم دانشگاه می‌رفتم، عصرها هم می‌رفتم کافه یا با دوستام می‌رفتم پیاده‌روی.
اردیبهشت شده بود. هوا نه خیلی سرد بود نه خیلی گرم. نور آفتاب وسط ظهر اذیتت نمی‌کرد. بلکه بدنت طوری گرم می‌کرد که ازش لذت ببری. بوی شکوفه‌های درختا همه‌جا رو برداشته بود. از کنار حوض‌های جای همیشگی که رد می‌شدم باد قطره‌های فواره‌ی آب رو به صورتم می‌زد و حس تازگی بهم می‌داد.
هر از گاهی بارون می‌بارید ولی نه از ابرهای تیره‌ی پاییزی. ابرهای سفید بهاری. هوا همیشه‌ی خدا روشن بود. همه‌چی سرجاش بود. همه‌سرحال بودن. همه می‌خندیدن. تا اینکه اون رو دیدم…

آراز غلامی
شنبه، ۳۱ مارس ۲۰۱۸

نوروز ۹۷ و اینا

۴ ماه و ۲۰ روز از تموم‌شدن سربازیم می‌گذره و من اندازه ۱۰ سال قبل از سربازی تلاش کردم تا به تعدادی از اهداف کوتاه‌مدتم برسم تو این مدت ولی مدرسه زندگی بازم به جای نمره بهم درس داد. درس اینکه یک‌بار برای همیشه آدم‌های تباه زندگیم رو حذف کنم و امیدی بهشون نداشته باشم برای تغییر چیزی. به قول دوستی، کارهای تکراری تازه در بهترین شرایط نتایج تکراری دارن. اگه به دنبال نتایج متفاوتی هستین کارهای جدید (و البته با آدم‌های جدید) انجام بدید.
نمی‌خوام در مورد سال پیش و استرس محروم شدن از مرخصی عید و بعد از مرخصی هم ماتم برگشتن به اون پادگان رو یادآوری کنم. سال قبل از اون هم که ۳۰ روز تباه قبل از خدمت شروع می‌شد و بازم حرفی برای گفتن در اون مورد ندارم. برگردیم به عید سال ۹۴. یکی از بهترین عیدهای من و شروع سالی پر بار. پر از حس خوب، پر از موفقیت‌های کاری. پر از کارهای خوب، آدم‌های خوب.
امیدوارم سال ۹۷ هم سنت سال ۹۴ رو ادامه بده و پر باشه از اتفاقات خوب برام. بهاری که عطر گلها و شکوفه‌هاش و خاطراتی که برام خواهد ساخت تا سالها یادم نره.

آراز غلامی
چهارشنبه، ۲۱ مارس ۲۰۱۸
Nazar Amulet