مرثیهای برای یک دوست
نزدیک به ۵ سال از خریدش میگذشت. وقتی که امیدم نسبت به نوکیا و سیمبین ناامید شد و رفتم سراغ اندروید و بعد از کلی تحقیق گرفتمش. گوشی سونی مدل Xperia Sp. اینهمه سال پا به پام اومد و ابزاری شد برای تایپ و خوندن شیرینترین کلمات و ثبت بهیادموندنیترین لحظات. چندسال بعدش که سونی خبیثبازی درآورد ریسک آجرشدن رو به جون خرید و مثل مرد رفت اتاق عمل و بوتلودرش آنلاک شد و با کاستومرام سیانوژنمود یا همون اندروید ۵ اومد بیرون. بعدها به لطف ادریندیسی (توسعهدهندهی فرانسوی که ساپورتش میکرد) تا اندروید ۸.۱ که الان آخرین نسخهش هست هم ادامه داد. فقط این اواخر کمبود رمش خیلی اذیتش میکرد و باعث میشد هی سرفه کنه و تو هر سرفهش یهو اپی که درحال اجرا بود میترکید. هرچند که ادریندیسی بازم به کمکش اومد با یه اسکریپت بهینهسازی رم بازم بهش شانس زندگی داد. ولی اتفاقات زندگی همیشه بر وفق مراد نیستن. جک ۳.۵ میلیمتریش از کار افتاد و دکتر (یا همون تعمیرکار) گفت امیدی به درستشدنش نیست چون ICـش پیدا نمیشه. از اون طرفم یه مقدار گردوغبار رفته بود زیر شیشه محافظش (که بعدن فهمیدم شیشه محافظش نیست و صفحه لمسیش هست) که برای من OCDـدار کابوس بود. وقتی بازش کردم تا اونجا رو تمیز کنم چاقو از دستم در رفت و کابل تاچش قطع شد. تلاشها برای درست شدنش نتیجهای نداد و از اونجایی که من ازش بعنوان مودم اینترنت هم استفاده میکردم نمیتونستم بیشتر موندنش پیش دکتر رو تحمل کنم و تصمیم گرفتم برای همیشه خاموشش کنم.
این پست رو نوشتم که بدونی شاید گاهن اینور و اونور پرتت میکردم و چندباری هم وقتی عصبانی شدم کوبیدمت رو دیوار ولی همیشه دوست داشتم. همیشه بابت خدماتت قدردان خواهم بود. خداحافظ رفیق.
چهارشنبه، ۷ فوریه ۲۰۱۸
سیگار، OCD و چیزهایی از این دست
سخت ترین لحظه ی ترک کردن سیگار نه ٢٣ ِ ساعت بعد از آخرین نخ، بلکه فردای روز ترک ھست. وقتی درست در ھمان زمان و مکانی قرار میگیری که آخرین نخ رو کشیدی. گویا دستت رو روی یه سطح سیقلی میکشی و یه چاله ی ھرچند کوچیک ھمه ی ھارمونی اون سطح رو بھم میریزه. ھرحسی که ایجاد کرده رو. انگار اون لحظه چیزی کم ھست. که باید باشه و نیست. اگه کسی بتونه این مرحله رو رد کنه، میشه گفت سیگار رو ترک کرده.
چند روز پیش بطرز عجیبی بارون بارید. یادم انداخت که روزھایی که تا الان گذروندم، مصداق اون ٢٣ ساعت اولیه ھست، ٢۴مین ساعت و زمان و مکان مشابه چند وقت دیگه می رسه و تازه اون موقع می تونم بفھمم که چند مرده حلاج بودم. قسمت ترسناک جریان اینه که در اون لحظات احتمالا تحت کنترل خودم نخواھم بود. روزھای سختی درپیشه.
در حال گوش دادن به Solamanet Tú
سهشنبه، ۱۲ ژانویه ۲۰۱۶