در جستجوی تشنگی
تو گشتوگذار شبانه وب متوجه تاریخ امروز شدم. ششم آذر. پاییزی که ۹ ماه منتظرش بودم درحال تمومشدن هست و من [باز] هیچکاری نکردم.
مگه قرار بود چکار کنم؟
روزی تو پاییز، ایران بودن و «خارج» نبودن و تجربه نکردن پاییز در اون یکی از چیزهایی بود که من هرسال با انجام ندادنش تا آخر پاییز حسرت میخوردم. روزی سرباز بودن و آزاد نبودن بانی این حسرت بود. روزی دانشجو بودن و روزی و روزی و روزهای دیگهای بازهم چیزی مانع «استفاده» من از پاییز بود.
استفاده از پاییز یعنی چه؟ من بدنبال چی هستم؟ هدف؟ مسیر؟ گذشته؟ حال؟ آینده؟
این حسرت، حسرت چی هست؟
قبلترها به پیرو اصل هفتم نسبتا کافی فکر میکردم که عقاید فلسفی انسانها درصورتی که خودشان نانشان را درنیاورند ارزشی ندارد. امروزه کمی دراینباره لطافت بهخرج میدم. چرا که نه؟ شاید کسی زندگیاش از ارث و میراث و پول پدر و امثالهم بگذرد ولی این شانس را دارد که به چیزهایی عمیقتر از عمق افکار من فکر کند. چون آن زمانی که من صرف فکر کردن به اجارهی خانه میکنم اون شخص صرف فکر کردن عمیقتر به چالشهای فکری بشر میکند.
درحال گوشدادن به «سر عشق» از محمدرضا شجریان
سهشنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۱۸