آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

نوزدهم آگوست ۲۰۱۸، استانبول

این روزها ترکیه تماما تعطیل هست به‌خاطر عید قربان و تقریبا همه اهالی شرکت رفتن به شهر خودشون به‌غیر از یه نفر که ذاتن اهل استانبول هست و البته خانواده‌ای نداره که بره پیشش. صبح بیدار میشم و میام شرکت و تا عصر تنها کار می‌کنم. عصرها می‌رم باشگاه و دوساعت می‌دوم و وقتی مطمئن شدم طوری خسته‌م که نمی‌تونم به مهملات فکر کنم برمیگردم خونه و می‌خوابم.

کمتر از ۱۵ روز به مصاحبه‌م برای دریافت ویزای اقامت مونده و یکم استرس دارم. هرچند بدترین حالتش برگشت موقت یک الی دوماهه به ایران هست ولی بازم اگه بتونم از همینجا اقدام کنم خیلی بهتر هست.

«کادیر» بالاخره سفره دلش رو برام باز کرد و از علت طلاقش گفت. همونطور که حدس می‌زدم و خودش اعتراف کرد یه گندی بالا آورده. بعدش هم گفت که باور نمی‌کنم همه‌ی اینکارا رو من کردم. البته خانومش هم باور نمی‌کرد که بتونه ۳ میلیون دلار از ثروتش رو بچاپه ازش ولی تونست.

داریم با صمد به عضوشدن تو یکی از گروه‌های طبیعت‌گردی فکر می‌کنیم که بتونیم هفته‌ای یه بار حداقل بریم تو طبیعت و از زندگی ماشینی شهری خارج بشیم. واقعا نیاز دارم جاده ببینم یکم.

اثر Tommy Ingberg

 

آراز غلامی
یکشنبه، ۱۹ آگوست ۲۰۱۸


Nazar Amulet