آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

بند ۵۰۸، دسترسی‌پذیرتر کردن وب برای همه

بند ۵۰۸ اصلاحیه قانون توانبخشی ۱۹۷۳ (به انگلیسی: Section 508 Amendment to the Rehabilitation Act of 1973) مجموعه‌ای دستورالعمل‌ها و قوانینی هست که از سازندگان دستگاه‌های الکترونیکی و مرتبط با فناوری اطلاعات می‌خواهد تا محصولات‌شان برای افراد دارای معلولیت نیز قابل دسترس و استفاده باشد.

قانون مشابه در اتحادیه اروپا EN 301 549، دستور فدرال در مورد فناوری اطلاعاتی بدون مانع در آلمان، مقررات دسترس‌پذیری 2018 در بریتانیا، قانون Accessibilità در ایتالیا، قانون منع تبعیض علیه ناتوان‌ها در استرالیا و چند قانون مشابه دیگر درخواستی مشابه با بند ۵۰۸ دارند.

قانون مشابه در ایران با ملی کردن ستاندارد ISO/ IEC 40500:2012 با شماره «ایران-ایزو-آی‌ای سی ۴۰۵۰۰ سال ۱۳۹۷» و نام «فناوری اطلاعات–راهنمای دسترس‌پذیری محتوای وب کنسرسیوم جهان‌وب (WCAG) – نسخه ۲.۰» از توسعه‌دهندگان نرم‌افزارهای تحت وب می‌خواهد با رعایت مفاد ذکر شده امکان دسترسی محصولات‌شان برای همه اقشار فراهم شود.

مفاد اصلی بند ۵۰۸ برای تسهیل‌سازی دسترسی به محصولات نرم‌افزاری برای افراد کم‌توان و ناتوان جسمی:

الف) یک متن جایگزین برای تمامی عناصر غیر متنی ارائه شود. (مثال: استفاده از خاصیت alt یا longdesc یا المنت متنی در کنار المنت غیر متنی)
ب) برای هر محتوای چندرسانه‌ای، محتوای جایگزین نیز اعمال شود.
ج) صفحات وب باید طوری طراحی شوند که تمامی اطلاعاتی که با رنگ‌بندی قابل مشاهده هستند بدون رنگ‌بندی نیز قابل مشاهده باشند.
د) صفحات باید طوری پیاده‌سازی شوند که بدون فایل CSS نیز قابل مشاهده و استفاده باشند.
ه) برای تصاویر نقشه‌بندی‌شده لینک‌های متنی اضافه قرار داده شود. (اطلاعات بیشتر: ISMAP)
و) بجای تصاویر نقشه‌بندی‌شده سمت سرور از معادل سمت کاربر استفاده شود به استثنای جایی که مناطق با یک شکل هندسی موجود قابل تعریف نیستند.
ز) عنوان ستون‌ها و ردیف‌ها در جداول به عنوان قسمتی از اطلاعات جدول شناسایی شوند.
ح) جهت مرتبط‌کردن خانه‌های جدول و خانه‌های عنوان برای جداول داده‌ای که دارای دو یا بیشتر سطوح منطقی در سطح یا ستون هستند، از نشانه‌گذاری استفاده شود.
ط) فریم‌ها (مثلا اسلایدشوها) باید توسط متن تعریف شده و توسط متن قابل پیمایش باشند. (دکمه‌های عقب/جلو بصورت متنی باشد)
ی) صفحات باید به گونه‌ای طراحی شوند که از سوسوزدن (چشمک‌زدن) صفحه نمایش با فرکانس بالای 2HZ و زیر 55HZ جلوگیری کنند.
ک) هنگامی که انجام هر کدام از موارد گفته‌شده امکان‌پذیر نباشد، یک صفحه که تنها متن (نوشتار) دارد، با اطلاعات یا قابلیت‌های معادل صفحه اصلی، باید ارائه شود. محتوای این صفحه هرزمان که تغییراتی در صفحه اصلی ایجاد شد باید به‌روز شود.
ل) اگر صفحه برای نمایش محتوا یا ایجاد رابط کاربری از زبان‌های اسکریپتی استفاده می‌کند باید محتوای صفحه برای فناوری‌های کمک‌کننده نیز قابل دسترسی باشد.
م) اگر برای نمایش محتوای صفحه نیاز به افزونه‌ی خاصی هست لینک آن افزونه در آن صفحه قرار داده شود. (§1194.21)
ن) فرم‌های الکترونیکی که قرار است به صورت آنلاین تکمیل شوند باید برای افرادی که از فناوری‌های کمکی استفاده می‌کنند امکان دسترسی به کلیه قسمت‌های فرم جهت تکمیل و ثبت آن ایجاد کنند.
س) باید امکانی فراهم باشد تا کاربر بتواند از پیمایش تکراری صرف‌نظر کرده و مستقیما به صفحه مورد نیازش دسترسی پیدا کند.
ع) در صورتی که پاسخی در زمان محدود مورد نیاز هست، باید به کاربر هشدار داده شود و در صورت نیاز امکان افزایش زمان پاسخ‌گویی فراهم باشد.

همان‌طور که می‌بینید فراهم کردن این مفاد نهایتا شاید ۱۰ درصد به زمان ددلاین پروژه اضافه کند ولی باعث می‌شود وب‌سایت‌تان برای یک میلیارد انسان که به نحوی دارای معلولیت و ناتوانی هستند قابل دسترس باشد.

بیشتر:
دریافت کتاب A Web for Everyone: Designing Accessible User Experiences
نوشته Sarah Horton و Whitney Quesenbery

مرتبط:
ACM
SIGCHI

منبع: Section508

آراز غلامی
چهارشنبه، ۲۵ اکتبر ۲۰۱۷

اندکی صبر، پایان سربازی نزدیک است

چندماھی میشه فرصت نمی‌کنم/نمی‌خوام/نمی‌تونم بنویسم. حال اینکه حرفایی که میخوام بگم خیلی بیشتر از قبلن‌ھاست ولی اتفاقاتی باعث شده ترجیح بدم کارھام بیشتر عملی باشه تاتئوری. یجورایی دارم تکلیف خودم با خودم رو روشن میکنم. تا جاییکه بزودی (بعد از تموم شدن سربازی/۴٠ روز دیگه) ھمه ی حساب ھای کاربری شبکه ھای اجتماعی و حتی این کانال (این پست از کانالم در تلگرام به اینجا منتقل شده) رو میبندم و خلاصه میشم تو وبلاگم که چندین برابر فعال تر از ھمین کانال خواھد بود. دلایل و مزایا و معایبش رو ھمون موقع تشریح میکنم.
نکته مھم اینه که فقط ۴٠ روز باقی مونده. فقط ۴٠ روز.

آراز غلامی
جمعه، ۸ سپتامبر ۲۰۱۷

چیزهایی برای ترسیدن: ۸۲۹ میلیارد رشته‌ی md5 شده

حرفی برای گفتن نیست جز اینکه دوتا از پسوردهای منو داشتن: https://hashkiller.co.uk/md5-decrypter.aspx

آراز غلامی
یکشنبه، ۲۰ آگوست ۲۰۱۷

موومان سوم

یادم افتاد که پالتوش را ازش گرفته بودم.
گفتم: «پالتو نداری؟» نگاھش به پرپر افتاد. گفتم: «مگر من مرده بودم که تو بی پالتو بمانی؟ اردبیل بی پالتو یعنی این که خانه‌ات سقف نداشته باشد.»
گفت: «توی زیرزمین ھیچوقت به صرافتش نبودم. سورملینا! آخر من که جایی ندارم بروم.»
گفتم: «من ھم برای ھمین آوردمت بیرون که دلت نگیرد نپوسد نمیرد.» لب ورچید اما تندی آن را تبدیل به لبخند کرد. جوری که داشتم براش می مردم، چقدر قشنگ می‌خندید وقتی آن چشم ھای تاتاری اش تنگ‌تر میشد!
توی دلم گفتم نکن با من! فھمید، و خندید. گفتم: «بروم پالتوت را بیاورم؟» گفت: «پالتوی من؟ مگر دورش نینداخته بودی؟» گفتم: «دور؟ دور کجاست؟» آشکارا می‌لرزید. گفتم: «بروم پالتو را برات بیاورم. سرما قابل تحمل نیست … دلم می خواست پالتو را از چنگت در بیاورم که شب ھا بتوانم سرم را توی آن بوی لعنتی فرو کنم.»
ھیچوقت او را اینقدر مبھوت ندیده بودم. گفت: «عجب!» جوری که اگر نگاه ازم بر می داشت مثل روح از زمین پر می کشیدم می رفتم آسمان چھارم پیش آقای مسیح.
گفتم: «عجب؟ واقعا که! عاشقی کردن زحمت دارد آقای آیدین.» با لبخندی ملایم فقط نگاھم می کرد. گفت: «من با تو چه کنم؟» و انگشت ھای دستش توی ھوا این جوری چرخید.
گفتم: «عاشقی.»
دلم می خواست بغلم کند. بغلم کن لامذھب! گفت: «ھر چه جلوتر می رویم من بیشتر گرفتارت می شوم. سورملینا! تو را بخدا به من ھم فکر کن!» دست ھام را فرو بردم توی یقیه ی پالتو چسباندمش به در خانه: «به تو ھم فکر کنم؟ مگر تو می گذاری به چیزی جز تو فکر کنم؟ لامذھب اخمو! بی انصاف!» زدم زیر گریه. انگار مغزش را متلاشی کرده‌ام خونش پاشیده به صورتم حالا خیره‌ی لکه ھای سرخ سرش را کج کرده حیران تماشا می کند.
لب ھاش حالتی از حیرت داشت جوری که بپرسد؛ چرا؟ و من از لای چشم ھای بسته ام از لابلای اشک، اندوه معصومانه‌اش را که می دیدم بیشتر عاشقش می شدم بیشتر دلم گریه می خواست بیشتر گریه می کردم.
برام مھم نبود قیافه ام چه جوری شده. بغلم کرد و مرا به خودش کشید: «من جز تو چی دارم؟ سورملینا! اگر یک روز رھام کنی بروی؟ اگر…» زود خودم را تو دست ھام گرفتم: «کجا بروم؟ از بغل تو کجا را دارم بروم؟» لب ھاش آشکارا می لرزید.
با مشت کوبیدم به شانه اش: «باید بروم پالتو‌ات را بیاورم. داری از سرما می‌لرزی.»

قسمت منتشرنشده ای از موومان سوم سمفونی مردگان | عباس معروفی.

آراز غلامی
جمعه، ۱۱ آگوست ۲۰۱۷

لحظه‌ای از زندگی در پادگان

یک روز که در پادگان بودم، در فکرم با تو بودم
روز بعد که با تو بودم، در فکرم در پادگان بودم
حالا نمی دانم با توام که فکر می کنم در پادگانم
یا در پادگانم که فکر می کنم با توام
یا با توام و فکر می کنم در پادگانم و در فکر پادگان فکر می کنم با توام…

آراز غلامی
جمعه، ۷ جولای ۲۰۱۷

شمشیرباز و استاد

می‌گن روزی یک عاشق شمشیر بازی پیش استاد رفت. استاد ازش پرسید برای چی اومده و جواب داد «برای اینکه بھترین شمشیرباز ژاپن بشم». استاد لبخند زد و گفت «عالی! حالا اون جارو رو بردار و جارو بکش». بعد از کشمکش ھای مرسوم شاگرد اصرار کرد که لازمه زیاد تمرین کنه و اگر روزی ۴ ساعت تمرین کنه چقدر طول می کشه بھترین استاد بشه. استاد بھش گفت ٢٠ سال. گفت اگر روزی ٨ ساعت تمرین کنه چی؟ جواب شد ١۵ سال. اما این ھنوزم برای شاگرد زیاد بود پس گفت اگر روزی ١٢ ساعت تمرین کنه و خیلی جدی و مستمر چی؟ استاد بھش گفت اونجوری تقریبا باید ۴٠ سال کار کنه.
در این لحظه اون عاشق شمشیربازی که سابقا مھارت ھای کمی در امر شمشیربازی داشت شمشیر خودش رو درآورده و از انتھای استاد وارد کرد و از ابتدای استاد خارج نمود. سپس با شروع ٢٠ ساعت تمرین در روز در اندک زمانی به درجه‌ای از استادی رسید که آن استاد سابق بعد از ریکاوری می‌آمد پیشش و دستشویی‌اش را طی می‌کشید و در طریقتش بندگی می‌کرد.

آراز غلامی
سه‌شنبه، ۲۷ ژوئن ۲۰۱۷
Nazar Amulet