آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

همین حالا لیست‌های انتظارتان را تخلیه کنید

همین حالا چند لیست که در انتظار شما هستند را نام ببرید. لیست To-Do کاری. لیست کتاب‌هایی که باید بخوانید. لیست بوکمارک‌هایتان. لیست پادکست‌هایی که باید گوش کنید. لیست ویدئوهای یوتوب که باید ببینید. لیست دوره‌های آموزشی که دانلود کرده‌اید. لیست مقالاتی که باید بخوانید. لیست آهنگ‌هایی که باید گوش بدهید و فول دیسکوگرافی‌هایی که دارند در آرشیوتان خاک می‌خورند. لیست فیلم‌هایی که باید ببینید. لیست زبان‌هایی که باید یادبگیرید. لیست ایده‌های یونیکورن و میلیاردی که باید تیمی جمع کنید و بسازیدشان و میلیاردر شوید. مطمئنم اگر کمی فکر کنید چند لیست دیگر به این‌ها اضافه می‌شود و اگر هنوز متوجه موضوع نشده‌اید باید بگویم این لیست‌ها برای افسرده‌کردن و ویران‌کردن روزمرگی شما کافی و وافیست.

مشکل چیست؟
مشکل اینجاس که بعید است کسی در زندگی مدرن امروزی فرصت رسیدگی به این لیست‌ها و پاک‌کردن گردوغبار مجازی که روی آن‌ها نشسته است را داشته باشد. این لیست‌ها و که هر لحظه هم به حجم و تعدادشان اضافه می‌شود فقط شما را به‌صورت لحظه‌ای ارضا می‌کنند که دارید کاری انجام می‌دهید و در نگاه کلی‌تر اسباب عذاب‌وجدان و خودخوری‌تان را فراهم می‌کنند.

علت مشکل چیست؟
نقشه ژنتیکی ما مشابه انسان‌های شکارچی‌گردآورنده هست که دی‌ان‌شان حکم می‌کرد هرچیز باارزشی که پیدا کردند را جمع و ذخیره کنند. این چیزها در آن زمان غذا و ابزار بود. امروزه همه‌ی چیزهایی که در بالا گفتم. مشکل این است که در آن زمان می‌توانستید غذایی که جمع کرده‌اید را بخورید و ابزارهایی که جمع کرده‌اید را استفاده کنید و حتی در نهایت بدون استفاده رهایشان کنید و به سرزمین بعدی بروید ولی در عصر امروز و یکجانشینی و حجم وحشتناک اطلاعاتی که به مغزمان سرازیر می‌شود این رویکرد نابودگر زندگی روزمره و مانع پیشرفت و یادگیری واقعی‌ست.

راهکار چیست؟
همین حالا تمامی لیست‌هایتان را پاک کنید. اگر حیف‌تان می‌آید یا مطمئنید از این لیست‌های نامتنهایی گزینه‌هایی هستند که زندگی‌تان و علت وجودتان به آن وابسته است نگهشان دارید و بقیه را پاک کنید. فقط به یک شرط چیزی به هر کدام از این لیست‌ها اضافه کنید آن‌هم اینکه قبل از اضافه شدنش گزینه جدید، چیزی از قبلی‌ها را انجام داده باشید.
تمامی نوتیفیکشن‌های‌تان را ببندید و هرجایی تمامی ندیده‌ها و نخوانده‌ها را Mark as read بزنید.
پادکست‌ها را دانلود نکنید و لیست نسازید. وفتی فرصت گوش دادن دارید به لیست منتشر شده‌ها بروید و اپیزودی که فکر میکنید به آن علاقه دارید را گوش کنید و بقیه را پاک کنید. هم هرجایی پشیمان شدید قطعش میکنید.
کتاب‌هایی که قرار بود بخوانید را جمع کنید و فقط فهرست‌شان را بخوانید. اگر مطلبی واقعا جذب‌تان کرد شروع به خواندن آن قسمت کنید و بقیه رو جمع کنید و بفرستید ته انباری یا کمدتان.
اتاق، کتابخانه، کمدها و هرچیزی که امکان آرشیو کردن چیزی درون خود را دارد را تمیز کنید و چیزهای اضافی را بیرون بریزید و فقط چیزهایی که واقعا برای شما مهم هستند را نگه دارید.

در نهایت از ذهن خالی و ذهن آزادتان استفاده کنید و برای انجام چیزهایی که واقعا برای شما مهم هستند برنامه‌ریزی کنید.

حالا چطور بفهمم چه چیزی برای من مهم هست؟

Figure out what matters to you. and let the rest go. Name all your friends and family, right now. Write it down. Make a list. That’s the people you give a fuck about. No one else. That girl in the laundry mat gave you a funny look? Doesn’t matter. not on the list. Does a coworker think you’re an asshole? Doesn’t matter. not on the list. Do the same thing with activities. What do you care about? What do you want to be good at? Make a list. No good at painting? Is it on the list? Nope. good. fuck it then. Do friends pick on you for sucking at a video game you don’t even give a shit about? Play worse, just to piss them off for a while. Doesn’t matter that you suck. if it’s not on the list. You need two lists, and whenever anyone makes you feel shitty. check them to make sure you care.
– Mark Manson

مرتبط: سرم شلوغ نیست، فقط بی‌شعورم

آراز غلامی
شنبه، ۹ ژانویه ۲۰۲۱

چرا و چطور به دیگران کمک کنیم؟

The Terminal (2004)

مدتی‌ست سوالی ذهنم را درگیر کرده‌است. چرا باید به دیگران کمک کنیم؟ یا چرا باید کسی به من کمک کند؟ کمک‌کردن چه مفهوم و ارزشی دارد؟ در چند بند تلاش می‌کنم این سوال را تحلیل کنم.

۱. تئوری انتخاب در یک تعریف ساده، در مورد انتخاب‌ها و چگونگی و چرایی انجام آن‌هاست. تئوری انتخاب تبیین می‌کند که ما به عنوان یک انسان برای دست یافتن به آنچه می‌خواهیم، چگونه رفتارمان را انتخاب می‌کنیم. بر اساس این تئوری تمامی آنچه ما انجام می‌دهیم یک رفتار است و نیز اینکه همه رفتارها عمدی بوده و از درون ما برانگیخته می‌شوند. به بیان دیگر، هرچه که ما انسان‌ها انجام می‌دهیم برای رفع یکی از این نیازهاست: ۱. نیاز به بقا ۲. نیاز به عشق و احساس تعلق و معنویت ۳. نیاز به قدرت (موفقیت، ارزشمندی شخصی، شهرت) ۴. نیاز به آزادی و خودمختاری ۵. نیاز به تفریح. می‌توان کمک‌کردن را در نیاز دوم و سوم جای داد. پس کمک‌کردن به نحوی باعث احساس تعلق به گروهی (نامشخص) می‌شود و همچنین باعث می‌شود نیاز به قدرت هم ماساژ مناسبتی دریافت کند.

۲. انسان‌های خوب و بد را می‌توان با یک فاکتور اساسی از هم جدا کرد. داشتن حس امپاتی یا همدردی. کمک‌کردن باعث می‌شود حس همدردی‌تان تقویت شود و شب‌ها که سرتان را روی بالش می‌گذارید حس بهتری داشته باشید.

۳. جدا از فکت‌های علمی، بنظرم بیشتر مردم لیاقت کمک‌کردن را دارند. مطمئنا شما هم در زندگی‌تان با چند سایکوپت نمک به حرام آشنا شده‌اید که باعث شده‌اند تصمیم بگیرید کوچک‌ترین کمکی به کسی نکنید ولی باور کنید یا نه آن‌ها تعداد بسیار کمی از انسان‌های روی کره زمین هستند و بیشتر از نفرت لایق ترحم‌اند. باقی انسان‌ها افرادی هستند که فقط با کمی هل‌دادن می‌توانند به زندگی بهتری دست پیدا کنند و همان‌ها در روزهای سختی که ممکن است (قطعا) برای شما پیش بیاید منجی شما خواهند بود.

۴. انسان موجودی اجتماعی‌ست و نیازمند ارتباط. وقتی یکی از اعضای جامعه‌ای که به آن احساس تعلق دارید (خانواده، گروه دوستان، شهر یا کشور) دچران بحران یا مشکلی می‌شود و نیاز به کمک دارد در صورتی که امکان کمک فعال ندارید دو راه پیش رو دارید:

– بولشت تحویلش بدهید.
– دلگرمش کنید.

گزینه بولشت تحویلش دادن شامل همه‌ی حرف‌هایی هست که توسط عوام در مواجهه به شرایط مشابه تلفظ می‌شود ولی این حرف‌ها در هیچ احتمالی باعث نمی‌شود مسئولیتی داشته باشند یا کاری را در آینده انجام بدهند. این گزینه راحت‌ترین و بی‌دردسرترین گزینه است و شامل چند جمله‌ی تو می‌توانی و توکل کن و امثالهم هست.

دلگرم کردن هم درست مثل گزینه اول فقط حرف هست ولی یک احتمال کوچک برای انجام کاری توسط شما را باقی می‌گذارد و همین احتمال کوچک در اکثر مواقع باعث رفع احساس ناشی از آن بحران/مشکل می‌شود. شخص صرفا با اعتماد به همین احتمال، جدی‌تر و قوی‌تر به سراغ رفع مشکلش می‌رود و به احتمال خیلی زیادی هم هیچ وقت به شما نیاز پیدا نمی‌کند. اما ایجاد حس اعتماد باعث می‌شود تا ابد خودش را مدیون شما حس کند و طبعا در شرایط مشابه بشود یاری‌رسان خودتان.

آراز غلامی
یکشنبه، ۳ ژانویه ۲۰۲۱

چطور در جای بد، خوب زندگی کنیم؟

۰. برای زندگی‌تان برنامه‌ریزی کنید.
۱. حذف شبکه‌های اجتماعی و خبر بصورت کامل از زندگی. حتی در تاکسی هندزفری بیاندازید تا کسی با شما در مورد گران شدن فاکینگ کره صحبت نکند.
۲. قطع ارتباط حداکثری با دیگران. واقعیت تلخ این است که سختی زندگی و تاثیر شبکه‌های اجتماعی کار خودش را کرده است و تقریبا همه‌ی مردم ناامید و بی‌انرژی هستند. به‌جز خانواده و (اگر دارید) دوست با انرژی و خوب‌تان ارتباط‌تان را با دیگران قطع کنید.
۳. حذف هرگونه نویز و صدای زائد از زندگی. تا به‌حال توی اسپاتیفای یا یوتوب Relaxation را جستجو کرده‌اید؟
۴. حذف لیست انتظارها
۵. آشتی با خود
۶. ترک هر گونه اعتیادی (چطور سیگار و شبکه‌های اجتماعی را ترک کنیم؟)
۷. دیتاکس دوپامین روزمره (نوشته مرتبط بزودی)
۸. ارتباط صمیمی‌تر با خانواده. اگر خانواده‌ای ندارید با دوستان و اگر دوستی ندارید پیدا کردن چند دوست خوب.
۹. استقلال مالی و فکری. مادامی که استقلال مالی و فکری ندارید همواره به کسی یا کسانی وابسته خواهید بود و کنترل ذهن و افکارتان هم دست خودتان نخواهد بود طبعا.
۱۰. پیداکردن شغل با درآمد مکفی و زندگی بدون هزینه‌ی اضافی برای مکفی‌شدن درآمد.
۱۱. ازدواج نکردن و در رابطه نبودن.
۱۲. یادگرفتن انگلیسی و یک زبان دیگر بصورتی که گویا زندگی‌تان به آن وابسته است و سپس خواندن کتاب‌ها و گوش‌دادن به و کتاب‌ها و پادکست‌های انگلیسی.

آراز غلامی
یکشنبه، ۳ ژانویه ۲۰۲۱

با خوشبختی و ترسِ از دست‌دادنِ خوشبختی چه کنیم؟

همین ابتدا بگویم که این ترس با چروفوبیا (Cherophobia) فرق دارد. چروفوبیا ترس از خوشبخت‌شدن یا خوشحالی‌ست. چروفوبیا باعث می‌شود مانع داشتن حس خوب توسط خودتان بشوید چون می‌ترسید بعد از آن بلایی سرتان بیاید. اما این ترس، ترس از دادن خوشبختی‌ست. یعنی الان احساس می‌کنید که خوشبختید و نگرانید که مبادا چیزی شود که حس فعلی را از شما بگیرد. با این مقدمه این ۱۰ راهکار را برای مقابله با این ترس پیشنهاد می‌کنم:

۱. شما درهرحال خواهید مرد و خوشبختی‌تان از بین خواهد رفت. پس قدر لحظات را بدانید. به بعدش فکر نکنید.
۲. خوشبختی مثل مرگ هست. به قول بزرگواری که می‌گفت «من نگران مرگ نیستم. چون جایی که من باشم مرگ نیست و جایی که مرگ باشد دیگر من نیستم.» خوشبختی هم مثل همان مرگ است. جایی که خوشبختید دیگر نیازی به نگرانی برای از دست‌دادنش نیست. جایی که خوشبخت نباشید، ذاتن خوشبخت نیستید و چیزی برای از دست‌دادن و ناراحت‌شدن وجود ندارد.
۳. حس خوشبختی‌تان را به نحوی ذخیره کنید. چطور؟ وقتی حال‌تان خوب است به خانواده‌تان و دوستان‌تان کمک و محبت کنید. وقتی بعدا حالتان بدتر شد، آن‌ها کسانی هستند که کمک و محبت شما را جبران خواهند کرد و با اینکار شما به‌نوعی خوشبختی‌تان را ذخیره کرده‌اید تا بعدا از آن استفاده کنید.
۴. حالا که خوشبختید و تمرکز کافی دارید سعی کنید بفهمید چه چیزهایی شما را خوشبخت کرده‌اند. قدرشان را بدانید و نحوه بدست آوردن مجددشان را یاد بگیرید. اگر خوشبختی‌تان از دست رفت، دوباره با همان روش‌ها به‌دستش بیاورید.
۵. از حس خوشبختی‌تان استفاده کنید و کارهایی که قبلا نمی‌توانستید انجام دهید را انجام بدهید. کتاب بخوانید. دوره آموزشی بگذرانید. ورزش بکنید. پیاده‌روی بکنید.
۶. حالا که دوپامین به‌حد کافی و مکرر در مغزتان جریان دارد محرک‌های مضر دوپامین را ترک کنید. سیگار و شبکه‌های اجتماعی و دوست بد و رابطه مخرب‌تان را ترک کنید.
۷. اگر صلح می‌خواهی برای جنگ آماده شو (احتمالا از افلاطون) اگر می‌خواهی خوشبختی‌ات را حفظ کنی خودت را برای روزهایی که ممکن است چیزی مانع خوشبختی‌ات شود آماده کن.
۸. نترسید. شما هم تحت هیچ‌شرایطی به زندگی قبلی برنمی‌گردید. حتی اگر ماشین زمانی اختراع شده باشد. در بدترین حالت شما کوله‌باری از تجربیات جدید از خوشبختی خواهید داشت که در روزهای پیش‌رو از آن‌ها استفاده خواهید کرد.
۹. تا جایی که می‌توانید از حس خوشبختی فعلی برای شارژ اگوی‌تان استفاده کنید. در روزهای تلخ بعدی (اگر وجود داشته‌باشند) به شدت به دردتان خواهد خورد.
۱۰. بر اساس نتایج مطالعات محققان کالج دانشگاهی لندن (UCL) شما ۶۶ روز فرصت دارید تا از حس خوشبختی خود استفاده کنید و عادات مفیدی برای خود بسازید. بعد از این زمان، حتی اگر حس خوشبختی را از دست بدهید همچنان عادت مفیدی خواهید داشت تا حس‌تان را بازتولید کنید.

آراز غلامی
یکشنبه، ۳ ژانویه ۲۰۲۱
Nazar Amulet