زندگی بعد از ترک سیگار
مشکلات ریوی، بوی بد، هزینه، همیشه دنبال جایی برای کشیدنش بودن و غیره دلایلی هستن که باعث میشن خیلیا سیگار رو ترک کنن یا برای مدتی تعطیل کنن ولی برای من کافی نبودن. حداقل تلاشهایی که بر این اساسها کردم بینتیجه موند. اما اینبار دلیل اصلی من اصل هفتم نسبتا کافی هست. طبق این اصل، در طول زندگی انسانهای دیگه تلاش میکنن تورو شبیه خودشون کنن. نباید بشی. اینکه هرکاری «همه» میکنن احتمالا نادرست هست و انجام دادنش نیازمند بازبینی و فکر بیشتر. مثل سیگار، مثل شبکههای اجتماعی، مثل گوشیهای هوشمند و غیره.
بنظرم، دلیل اصلی سیگار کشیدن نبود اعتماد بنفس هست. و این روزها من بطور پایداری دارم روی تقویتش کار میکنم. همچنین، ادغام این اصل با این سوال که «آیا واقعا بهش نیاز دارم؟» و هر روز قبل از انجام هرکاری از خودم میپرسم باعث میشه به این فکر کنم که کمتر انسان مطمئن از خود رو میشناسم که سیگار بکشه. الان مثل خیلیای دیگه اون لحظاتی که اتفاق تکوندهندهای برات میافته تنفس عمیق کنار پنجره خیلی بهتر و بیشتر جواب میده برای آروم شدن.
به عبارت دیگه، باید به کسایی فکر کنید که سیگار نمیکشن و زندهن و با چالشها درگیرن و تنشی برای سیگار هم ندارن. نه کسایی که تا نسیمی رد میشه در پاکت رو باز میکنن.
بعلاوه، میدونیم که زندگی تشکیل شده از مجموعهای از اعتیادها. اعتیاد به غذا، اعتیاد به نوشیدنیها، اعتیاد به محبت، اعتیاد به هیجان، اعتیاد به حس مهم بودن و اعتیاد به قهوه، چای و چیزهایی از این قبیل. هر کدوم به نوبه خودشون حس «خوبی» بهت میدن اگه با دوز مناسبتی مصرف بشن و بصورت پایدار وجود داشته باشن و البته در کنارشون بتونی به اعتیادهای دیگه هم برسی. هر کدوم از اینها از هرجایی که ترغیبت کنن به نادیده گرفتن بقیه، یعنی مشکلزا شدن و اونجاست که باید خودت رو امتحان کنی با کنار گذاشتن آنیشون.
زندگی قبل از سیگار
بعد از سیگار به این فکر نکنین که تو روتین زندگیتون چیزی بود که الان نیست. به این فکر کنین که چیزی برای مدتی به روتین زندگیتون وارد شد و مثل هر تجربهی دیگهای اومد و رفت و تموم شد. زندگی بدون سیگار چالشبرانگیز نیست، زندگی با سیگار چالشبرانگیزه.
شکست معنای خاصی نداره
بالفرض اینکه شما بعد از ۱۰ روز برگشتین، بعد از یک نخ دوباره شروع کردین، اینطوری نیست که شکست خورده باشین، بلکه بجای روزی دو بسته در طول ۱۰ روز فقط یک نخ مصرف کردین. میبینین؟ اینجا شکستخوردن هم نوعی پیروزیه.
جدا از اون، هیچ ایرادی نداره اگه بارها و بارها ترک کردین و برگشتین. اولا ضربالمثلی داریم که میگه از هرکجای ضرر برگردی منفعته، ثانیا هر دقیقه وقفهای که بین دو سیگار ایجاد کردین باعث شده کمتر بهتون ضرر برسه و این نهتنها باعث خجالت نیست که باعث افتخاره. سومین و مهمترین نکته اینه که کسی که بارها و بارها برگشته چون میدونه که چقد احتمال برگشت زیاد هست محتاطتر از کسیه که بار اولشه ترک کرده. این شخص میدونه که وقتی بعد از سهماه این فکر به ذهنت میاد که سه ماه گذشته یه نخ هیچ ایرادی نداره همون یه نخ کل برنامه رو متلاشی میکنه و دوباره روز از نو روزی از نو.
و اما گزارشهای من از روزهای زندگی بعد از سیگار
شروع از ۱ نوامبر ۲۰۱۷
امروز بعد از دریافت برگ رهایی و ترخیصشدن جلوی پادگان آخرین سیگارم رو کشیدم. چندین ماه آخر سربازی رو با فکر این لحظه میخوابیدم و بیدار میشدم و بنا به دلایلی که بالا گفتم کار من با سیگار و هرچیز اعتیادآور و خارج از کنترل من تموم شده.
بروزرسانی در ۱ دسامبر ۲۰۱۷
به غیر از رویاهای شبانه که دارم میبینم برگشتم بهش همهچیز عالی پیش میره. یهمقدار البته وزن اضافه کردم بخاطر جایگزین کردن لحظاتی که دلم سیگار میخواست با میوه و تنقلات. با بیشتر کردن ساعات پیادهروی و بسکتبال بدنبال جبرانش هستم.
بروزرسانی در ۱ ژانویه ۲۰۱۸
دفعه قبلی که سیگار رو ترک کردم تو دو لحظه ادامهدادن غیرقابل تحمل شد برام. یکی تولدم و اونیکی خوب بودن. ولی اینبار توی اون شرایط هم مشکلی نداشتم.
تا به امروز بدم نمیومد کنارم سیگار بکشن. بوش به مشامم خوب میومد. اما امروز بعد از دو ساعت نشستن تو کافه سردردی گرفتم که مدت زیادی بود تجربهش نکرده بودم. لازمه یه مقدار وسواس به خرج بدم تو جاهایی که میرم. همچنین یکی از حالتهایی که باعث تنشم میشه مسیریه که همیشه وقتی از خونه میام بیرون حرکت میکنم تا برسم به ایستکاه تاکسی یا اتوبوس. قبلا وقتی به اینجا میرسیدم اولین حرکتم درآوردن پاکت بود. الان فقط یه ایده دارم اونم اینه که از یه مسیر جایگزین حرکت کنم یه مدت.
بروزرسانی در ۱ فوریه ۲۰۱۸
سیزده هفته از اون روز میگذره و من عدم برگشتم رو مدیون تجربههای پیشین ترک هستم. چرا؟ چون میدونم که یکبار کافیه تا برگردم. و این خواست برای یکبار بعد از چندماه خیلی شدیدتر میشه. خوندن همین پست و مسیر سختی که اومدم تا به امروز کمکم میکنه. تقریبا همهی دوستام سیگاری هستن. همهشون. این باعث میشه وقتی باهاشون میرم بیرون یهجورایی بیرون از جمع باشم. حالا ادغامش کنین با ترک شبکههای اجتماعی که باعث شده سر میز کافه وقتی با دوستام نشستم تنها کسی باشم که سرش تو گوشی نیست و منتظره تا بقیه سرشون رو از گوشی بیارن بیرون و صحبت کنن. یه حسی شبیه پیرمردها.
بروزرسانی در ۱ مارس ۲۰۱۸
همهچی امن و امانه. بغیر از اینکه عادت بازکردن پنجره و نفس عمیق کشیدن تو هوای سرد باعث شدن سینوزیتهام منهدم بشن و یه هفتهای درگیر بخور گرفتن بودم.
بروزرسانی در ۱ آوریل ۲۰۱۸
امروز ۱۰ فروردین ۱۳۹۷ هست و دقیقا ۵ ماه معادل ۱۵۰ روز از بعد از ظهری که آخرین نخ سیگار رو جلوی پادگان کشیدم و اومدم بیرون میگذره. امروز که به عقب نگاه میکنم حتی از بهکار بردن لفظ سیگار کشیدن هم ناراحت میشم چه برسه به خودش. قاطعانهترین تصمیم و بهترین اجرا رو داشتم اینبار نسبت به دفعات قبل. تنها راهکار جوابگو هم این بود که تو هر موقعیت وسوسهانگیزی به این فکر کنم که یه فرد عادیِ غیر سیگاری الان چیکار میکرد و همون کار رو میکنم. هرچند این وسوسهها هم دیگه به حداقل خودش رسیده و میشه گفت به زندگی عادیِ بدون سیگار برگشتم.
تصمیم داشتم برم تو جلسات گروه CODA هم صحبت کنم برای کمککردن به بقیه ولی فعلا احساس میکنم آمادگی حضور تو همچین جمعی رو ندارم. بمونه برای بعد.
بروزرسانی در ۱ می ۲۰۱۸ (آخرین بروزرسانی ماهانه، پایان ۶ ماه)
پست کامل در اینباره رو بخونید: ۶ ماه بعد از ترک سیگار
مرتبط:
زندگی بعد از ترک شبکههای اجتماعی
زندگی بدون اخبار چه شکلی هست؟
جمعه، ۱ دسامبر ۲۰۱۷