آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

بوته‌زاری بیکران با ابرهای بارانی

دیشب خواب دیدم مرده‌ام. خودم را در یک چمنزار بیکران دیدم که تا جایی که چشم کار می‌کرد، فقط علف‌ها و بوته‌های سبز بود. آسمان کاملاً ابری بود و پر از ابرهای خاکستری و آبی رنگی که طوری به نظر می‌رسیدند که انگار قرار است بزودی باران شروع به باریدن کند. احساسی غریب و دلگیر داشتم. انگار که دلتنگ زندگی و زنده بودن و تجربه کردن زندگی شده بودم. غمی عمیق تمام وجودم را فرا گرفته بود. شاید به خاطر این بود که می‌دانستم دیگر هرگز نمی‌توانم به زندگی برگردم و درد داشتن را تجربه کنم.

آراز غلامی
جمعه، ۱ سپتامبر ۲۰۲۳


Nazar Amulet