دلتنگی به وقت تبریز
بعضی وقتا آدم دلش تنگ میشه. نه کتاب حالش رو عوض میکنه نه یه بحث علمی. نه خوابیدن. نه چایی و قهوه. نه با یه دوست قدیمی قدم زدن. هیچی. هیچی حالت رو عوض نمیکنه.
عذاب میکشه. میزنه بیرون و شروع میکنه به قدم زدن. از این سر شهر تا اون سر شهر. حال و هوا همون حال و هواست. یه سیگار روشن میکنه، دیگه این باید جواب بده. اما بازم تاثیری نداره. همچنان دلتنگه. هیچی نمیتونه تغییری ایجاد کنه. خستهست. دلتنگه و دلتنگ باقی خواهد موند. دیگه هیچی نمیتونه این حال و هوا رو عوض کنه.
یکشنبه، ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱
در زمان نوشتن اون پست نه الزاما.
دلتنگ یار؟