مینیمال (۱۳) چطور با کسی که Emotionally unavailable است وارد رابطه شویم؟
نشوید. نمیتوانید بشوید. بپذیرید که نمیشود.
پینوشت:
کسی که Emotionally unavailable است درهای احساسش عموما برای همه و در مواردی برای شخص خاص شما بسته است. هرکاری تاکیدا هرکاری برای این گونه افراد هیچ محرک احساسی را فعال نمیکند. با شروع رابطه یا ادامهی آن هم آن شخص را آزار خواهید داد هم سلامت روان خودتان از دست خواهد رفت. قدر احساس و زمانتان را بدانید و بگذرید. به خودتان زمان و فرصت بدهید. هر نوع رابطهی دیگری بهتر از رابطه با این گونه افراد است.
سوال: نمیخواهم با چنین شخصی در رابطه باشم، صرفا میخواهم کمکش کنم، چه کنم؟
جواب: شما هیچکاری مطلقا هیچکاری از دستتان برنمیآید. کاری نکنید. دور شوید به زندگی خودتان برسید.
سوال: یه دیقه مسخره نکن، جدیام.
جواب: من هم همینطور.
سوال: خب چرا اینطوریه این شخص؟
پاسخ: دلایل زیادی دارد که کسی که Emotionally unavailable میشود. از خانواده و فرهنگی که در آن بزرگ شده تا اتفاقات کودکی تا شخصیت ریسکناپذیر و یا ضربهدیده. این آخری از اصلیترین دلایل این مسئله و بسیار ساده و قابل درک هست. وارد رابطهای شده که پدر پدربزرگش را درآورده و چه خواسته چه ناخواسته درهای احساسش و محرکهای احساسیاش از کار افتادهاند. به اینگونه افراد احترام بگذارید و آزارشان ندهید. به حد کافی کشیدهاند.
سوال: امیدی نیست یعنی؟
جواب: نه.
سوال: شت.
جواب: متاسفم.
سوال: من Emotionally unavailable ـم. چه کنم؟
جواب: بروید پیش روانشناس کاربلد و آثار ضرباتی که دیدهاید را از روح و روانتان پاک کنید. زندگی شگفتانگیزتر از تجربیاتیست سختی که با یک شخص خاص داشتهاید. انسانها هم همینطور.
شنبه، ۱۳ نوامبر ۲۰۲۱
راهنمای عملی و تضمینی هیچ کاری نکردن
شجاعت و توانایی پذیرفتن چیزی که قادر به تغییرش نیستید یکی از مهارتهاییست که احتمالا هیچکجای این دنیا آن را به شما گوشزد نمیکنند و یادتان نمیدهند. این مهارت، تنها با شکستهای پیدرپی و زمینخوردنهای متوالی بهدست میآید و شاید بتوان گفت یکی از تعیینکنندهترین مهارتها برای زندگی آرام و بیتنش هست. با این مقدمه چند مثال دارم از شرایطی که در آن هیچکاری نکردن بهترین انتخاب ممکن هست.
۱. گفتگو با کسی که دوستش دارید
چیزی که دوست دارید انجام بدهید: تلاش برای تحمیل دانستههای خود و در بهترین حالت تلاش برای حل «مشکل»
چیزی که باید انجام دهید: سکوت و گوش دادن به طرف مقابل و هیچکاری نکردن بعد از آن
حالت مشابه تلاش برای تحتتاثیر قراردادن فردیست که تازه شناختهاید. در این شرایط بهترین تصمیم ممکن هیچکاری نکردن و خودتان بودن است. یک حالت دیگر تلاش برای بدستآوردن توجه کسیست که emotionally unavailable است. هیچکاری نکنید.
۲. مدیتیشن
چیزی که دوست دارید انجام بدهید: انجام مدیتیشن به بهترین و اصولیترین روش ممکن
چیزی که باید انجام دهید: هیچکاری نکردن و تمرکز روی تنفستان
۳. زندگی شغلی
چیزی که دوست دارید انجام بدهید: پذیرش و انجام هر چیزی که به شما محولشده و خواهد شد به بهترین نحو ممکن حتی با چشمپوشی از تمامی لحظات زندگیشخصی و خواب
چیزی که باید انجام دهید: قبول نکردن هیچکاری جز کار اصلیتان و انجام آن به نحوی که هیچ زمان اضافهتری از آنچیزی که برایش تعیین کردهاید نطلبد.
۴. تجربهی هیجانهای ناشی از الکل، سیگار و مواد مخدر مختلف
چیزی که دوست دارید انجام بدهید: تجربهی احساسهای ناشی از هرکدام از اینها به بهترین نحو ممکن
چیزی که باید انجام دهید: تجربه نکردن هیچکدامشان.
۵. سفر
چیزی که دوست دارید انجام بدهید: افزایش حداکثری کمیت جاهایی که رفتهاید و عکسهایی که گرفتهاید و اشتراک آن عکسها در شبکههای اجتماعی
چیزی که باید انجام دهید: هیچکاری نکردن و لذت حداکثری از جایی که در آن قرار دارید. در بهترین حالت سکوت و تماشا و لذت از جایی که به آن رفتهاید تا هرجایی که دلتان بخواهد.
۶. مواجهه با مرگ عزیزان دوستانتان
چیزی که دوست دارید انجام بدهید: کمککردن به هر نحو ممکن
چیزی که باید انجام دهید: حضور.
یکشنبه، ۳۱ اکتبر ۲۰۲۱
ما رویاهای ۱۰۰ سال پیش را زندگی میکنیم. این هم دلایلش:
توجه کردهاید عصری که درآن زندگی میکنیم دارای ویژگیهاییست که صدسال یا حتی چند ده سال پیش رویایی بیش نبودند؟ فقط کافیست قدمی به عقب برداریم و تصویر بزرگتر را ببینیم.
۱. اتصال به دنیا و دریایی از علم و اطلاعات
زیاد نه، ۴۰ سال پیش تصور اینکه بتوان به هر علمی و هر منبعی از دستگاهی که در جیب شلوارتان قرار میگیرد دسترسی داشت رویایی بیش نبوده. تماس صوتی و تصویری با هرجایی در دنیا، عکاسی و فیلمبرداری از هر چیزی، انتقال اطلاعات به هر کجای دنیا. نوشتن این پست توسط من در این گوشهی دنیا و خواندنش توسط شما در آن سر دنیا. شگفتانگیز است.
۲. نمردن از بیماریهای ساده و حتی سخت
میدانید کمتر از صد سال پیش اگر دستتان را میبریدید احتمال داشت از عفونت احتمالی بمیرید؟ امروز آپاندیس میشوید و عفونت کل وجودتان را میگیرد و عین خیالتان نیست چون میدانید احتمال مردنتان بسیار کم هست. هزاران بیماری مشابه را شما بشمارید.
۳. دسترسی به آب و غذای نامحدود و لحظهای
توجه کردهاید که هر لحظه از شبانهروز میتوانید از اپهای سفارش غذا هرچیزی که دلتان میخواهد سفارش دهید و درب منزل تحویل بگیرید؟
۴. سفر زمینی، دریای و هوایی به هر نقطه از دنیا
قطارهای سریعالسیر، هواپیما و کشتیهای غولپیکر سفر را تبدیل به پدیدهای بسیار راحت کرده است. تصور امکانات سفر امروزی برای مردم چندسال پیش که در بهترین حالت با اسب سفر میکردند بسیار دور از ذهن بوده است. چه برسد به اینکه فکر کردند روزی انسان روی ماه قدم خواهد گذاشت و رباتهایش روی چند سیارهی دیگر به کندوکاو مشغول خواهند بود.
۵. جاروبرقی، یخچال، لباسشویی و ظرفشویی
نیاز به توضیح دارند؟ نه، ولی تصور کنید که ۱۰۰ سال پیش هیچکدامشان وجود نداشتند.
۶. حمام با آب گرم
میتوانید تصور کنید فقط چند دهه پیش امکان اینکه در زمستان به حمام بروید و با آب داغ دوش بگیرید وجود نداشت؟
۷. تغییر و امکان تغییر
صد سال پیش امکان تغییر میسر نبود. هرچیزی که هستید و از هرجایی که آمده باشید میتوانید تغییر کنید. میتوانید حسوحال درونیتان را تغییر دهید و به سمت هر حالتی که ایدهآلتان هست قدم بردارید.
مرتبط:
– ۸ چیز که باید برای داشتنشان خوشحال باشید
یکشنبه، ۳۱ اکتبر ۲۰۲۱
سیویکم اکتبر ۲۰۲۱، کافهای در تبریز
نوشتن، نیازی که وقفه میپذیرد و خاموشی نه.
بعد از سفر چندماههی ترکیه و پسلرزههای بعد از برگشت کمکم به آرامش سابق رسیدم و زمان و حوصله و البته نیاز به نوشتن مجددا دستبهدست هم دادند برای تولد این نوشته.
چیزی که در روزهای اخیر فهمیدم این هست که من تا آخر عمرم نمیتوانم همین شغل فعلی را داشته باشم. برنامهنویسی کل عصارهی مغزم و انرژی جسمم را میمکد و کمکم حال و حوصلهی هرکاری غیر از خودش را از من گرفته است. کتابخواندن، وقتگذرانی با دوستان، فکر کردن و نوشتن به چیزهای بسیار سختی تبدیل شدهاند.
اولین ایدهای که به ذهن میرسد تغییر شغل هست، جایی که شاید درآمد بیشتر در یک کشور دیگر مدتی این بیحوصلگی را از بین ببرد ولی تقریبا مطمئنم بعد از مدتی و شاید در بهترین حالت بعد از چندسال دوباره به همین حس برخواهم گشت.
ایدهی دوم شروع کسبوکاری برای خودم هست. بیتوجه به محیطی که درآن قرار دارم یا ممکن است قرارداشته باشم. چالشی سخت ولی شدنیست.
در کنار این چالشها، تلاشهایم برای حل یکی از قدیمیترین مشکلات روحیام بارها به در بسته خورد و کمی از امیدم را از دست دادم. ولی چاره چیست؟ آفرین، تلاش مجدد.
یکشنبه، ۳۱ اکتبر ۲۰۲۱
یکم آگوست ۲۰۲۱، استانبول
بعد از سفر نچندان موفق آنکارا و بیماری بعدش کمکم میشه گفت سرپا هستم. چند روز بعد از برگشتم و استراحت خستهکنندهاش و بعد از یک هفتهی بسیار سنگین فرصتی پیش اومد تا چندنفر از همکارانم رو با غذاهای ایرانی آشنا کنم. آخر هفته به همراه Soner, Tugba و Seray رفتیم رستوران ریحان که انصافا کیفیت بسیار بالایی داشت. برخلاف تصورم همگی از غذاها راضی بودند و بشقابها خالی شد.
![](https://arazgholami.com/wp-content/uploads/2021/07/iranian-restaurant.jpg)
Soner, Tugba, Seray و من. آن سلفی دوم هم بخاطر خوشنویسیها بود.
چند روز بعدش به دعوت شیرین رفتیم لیزرتگ و باز برخلاف تصورم که انتظار داشتم چیز خستهکنندهای باشه بهشدت جذاب بود و بعد نیم ساعت خیس عرق و پیروزی قاطع تیممون بیرون اومدیم. عصر هم تا دو شب با Soner, Seray و Aysecan کوچههای بشیکتاش رو گشتیم و با محبوب دل هم تجدید میثاقی نمودیم دستهجمعی.
روز قبل هم Muratemir از تیم DevOps رو دیدم و به این ترتیب ملاقاتم با همهی اعضای تیم توسعهدهندگان تکمیل شد بهغیر از کسی که ۲۴ ساعته مشترکا کار میکنیم. متاسفانه تا آخر این ماه ازمیر هست و شانس بسیار کمی وجود داره برای دیدنش. البته اگر گرما و رطوبت غیرقابل تحمل استانبول تا آن موقع منرو به دیار باقی نفرستد.
شنبه، ۳۱ جولای ۲۰۲۱
بیستم جولای ۲۰۲۱، آنکارا
بعد از دوز اول واکسن و گشتوگذارها و ملاقاتهایی که توی استانبول با دوستانم داشتم و البته تعطیلی ۹ روزه ترکیه دیگه کاری برای انجام دادن توی استانبول نبود و بهترین فرصت فراهم شد تا از آنکارای شیرین و عزیز هم دیداری داشته باشم. برنامهریزی برای سفر با کمترین هزینه کموبیش سخت بود. تقریبا همهی هتلها و قطارها رزرو شده بودن و من مجبور بودم دنبال راههای آلترناتیو باشم. تصمیمم برای استفاده از خودروهای اشتراکی قطعی شده بود که لحظهی آخر متوجه شدم یه بلیط اتوبوس شبانه آزاد شده که هم یک شب از هزینه هتل رو حذف میکرد هم ریسک استفاده از خودروهای اشتراکی رو. بهرترتیب صبح بیستم جولای رسیدم آنکارا بدون دونستن اینکه قرار نیست اونقدری که فکر میکردم خوش بگذره.
دو روز قبل و توی استانبول وقتی داشتم از سوپرمارکت آب میخریدم نظرم به چند بطری آب یخزده جلب شد که بلافاصله خریدمشون. موقع ناهار هم یه تانتونی خیلی روغنی خورده بودم و تا شب کل سیستم گوارشیم بهم ریخت. فردای اون روز وقتی دوباره میخواستم از همون آبهای یخزده بگیرم فروشنده گفت اینها آب لولهکشی هستن و فروشی نیستن. گفتم بزرگوار من دیشب از اینا خریدم چیزی نگفتی و گفت متوجه نشده و Gecmis Olsun. برای کسانی که نمیدونن چند قطره آب لولهکشی استانبول برای یه هفته اسهالشدنتون کافی هست و شد آنچه نباید میشد.
بدتر اینکه کمکم کوفتگی و گرفتگی سینه هم بهسراغم اومد. با امید به اینکه چیز جدیای نیست سوار اتوبوس شدم و رسیدم آنکارا ولی با بدتر شدن وضعیت جسمی مشکوک به کرونا شدم. چندساعتی تو صف بیمارستان در حضور صرفهکنندهها و تبدارهای زیادی منتظر موندم تا نوبتم برسه و برای بار سوم تست کذایی PCR دادم و تا ۶ ساعت بعدش وارد قرنطینه شدم. قرنطینهی ترکیه به این شکل هست که شما یه کد HES میگیرید و این کد همهجا با هویت شما سینک میشه و نمیتونید وارد هیچ کافه/رستوران/مرکزخرید یا حتی مترو و اتوبوس بشید. ناچار برگشتم هتل و امیدوار به اینکه علائم موجود ناشی از چیزی جز کرونا باشه که خوشبختانه هم همونطور شد و بطور اتوماتیک از قرنطینه خارج شدم. هرچند فعلا نتونستم بفهمم همهی اینها و سرفههای پیدرپیام از همون آب یخزده ناشی شده یا چیز دیگهای.
![](https://arazgholami.com/wp-content/uploads/2021/07/covid-19-test-result-1.jpg)
نتیجه منفی تست کرونا.
بهرترتیب با تمومشدن قرنطینه و خطر کرونا به ادامهی مسافرتم رسیدم. عصر روز اول رفتم به محلهی سابقم و خونهی قدیمیم رو دیدم و با خاطراتم عشقبازی کردم. تو راه راننده تاکسی بشکل تیپیکالی شروع کرد تحلیل سیاسی و اینکه ایران و ترکیه برادرن و بعد شاکی شد که چرا وقتی ترکیه با آمریکا سرشاخ میشه ایران ازشون حمایت نمیکنه. کافهای که نزدیک خونهم بود هم رفتم و از شانسم گروه محبوبم که فقط یکشنبهها و چهارشنبهها برنامه داشت اون روز (که سهشنبه بود) اومد و تا شب از موسیقی زنده اونها لذت بردم. متاسفانه خالهریزه رستورانش رو تعطیل کرده بود و نتونستم ببینمش.
روز بعد محدوده ده کیلومتری هتل توی Kizilay رو پیادهروی کردم.
![](https://arazgholami.com/wp-content/uploads/2021/07/birds.jpg)
هرچقدر اهالی استانبول گربهپرست هستند اهالی آنکارا کبوترپرست. شهر بطور کامل زیر اشغال کفترهاست. حتی توی کافه پرواز میکنن و روی میزت میشینن.
بعلت تعطیلی عید همهی کافهها و رستورانها حتی مکدونالد بستهن ولی بارها و پابها تا خرخره پر از پیرمردها. با امید به اینکه رستورانی که غذای محبوب اونموقعهام Kosova Iskender رو درست میکرد هنوز سرجاش باشه رفتم به موقعیت اون رستوران و خوشبختانه سرجاش بود و معدهی من هم خوشحالتر از من.
![](https://arazgholami.com/wp-content/uploads/2021/07/kosova-iskender.jpg)
Kosova Iskender.
![](https://arazgholami.com/wp-content/uploads/2021/07/tabriz-ankara.jpg)
شباهت عجیب آنکارا و تبریز. کوهی بسیار شبیه به عینالی از پنجرهی هتل.
شب اون روز در حالی که کل شهر تعطیل شده بود بعد از نیمساعت گشتن رسیدم به یه رستوران کوچیکی. در بدو ورود گفت غذاهاشون تموم شده. من خسته از پیادهروی طولانی و البته گرسنه نگاه ملتمسانه و مستاصلی بهش کردم و گفت حالا بیا تو یهچیزی درست میکنیم.
روز بعد بعلت خستگی و سرفههای متوالی نتیجه گرفتم قسمت ازمیر برنامه رو باید حذف کنم. همینطور هم شد و برای شب بلیط گرفتم برای استانبول و اتاقم توی هتل رو تحویل دادم. با همراهی دوستم Ayyurt به موزه و مقبره آتاتورک رفتیم لحظات قشنگی هم اونجا ثبت شد.
![](https://arazgholami.com/wp-content/uploads/2021/07/anitkabir.jpg)
آنیتکابیر. مقبره و موزه آتاتورک. با Ayyurt.
بعد از موزه هم من رو به صرف چیزکیک مهمون کرد و تا عصر پشت سر تکتک اعضای شرکت غیبت کردیم.
به این ترتیب دیدار مجدد با آنکارا تموم شد و برگشتم استانبول و بخش ازمیر برنامهم منتقل شد به هفتههای آتی. امیدوارم بالاخره این طلسم بشکنه و بتونم این شهر رو هم ببینم.
[videopack id=”9950″]https://arazgholami.com/wp-content/uploads/2021/07/ankara-gesi-baglari.mp4[/videopack]
شنبه، ۲۴ جولای ۲۰۲۱