از رنجی که میبرم
امسال خیلی خوب شروع شد ولی خیلی سخت ادامه پیدا کرد. تجربیات سنگینی که بهای سختی بابتشون دادم. هرچند حداقلش اینه که زندگی جریان داشت، سال ۹۳ رو نیاوردم تو ۹۴ ادامهش بدم. نمیخواستم اینطوری بشه ولی بعضی موقعها دیگه هیچکاری از دستت بر نمیاد جز سازگاری با شرایط و اتفاقات. در این بین وقتی اونایی که خیلی سرسخت جلوه میکنن، حرف دلشونو بهم میگن احساس میکنم چندان هم راه رو اشتباه نیومدم. خیلی بده که بدبختی عادی شده دیگه. نخندیدن، افسردگی، مشکلات، سگدو زدن. اینا زیادی عادی شدن. وضعیت طوریه که بعضی از آهنگا که چندساله داریشون ولی هیچ وقت گوش نکردی میشن تنها آهنگ قابل تحمل.
پنجشنبه، ۲۵ ژوئن ۲۰۱۵