سواستفاده و دستکاری ذهنی: شناخت و جلوگیری از خطرناکترین قابلیت بشریت
دستکاری ذهنی، دستکاری روانشناختی، مهندسی افکار، یا Manipulation یکی از قدیمیترین دستاوردهای فکری بشر برای پیشبرد اهدافش هست. مثال سادهاش ماهیگیریست که به شکل طعمهگذاری و شکار انجام میشود. این رویکرد را به شکل خفیف میتوان در حیوانات هوشمند دیگر نظیر اورکاها (نهنگهای قاتل) نیز دید. بطور کلی اگر شما یا دیگری، در روابطتان با هرکسی، کار A را انجام میدهید تا شخص مقابل کار B را انجام دهد در حالی که نمیداند شما آن کار A را برای رسیدن به هدف B انجام دادهاید، درواقع درحال دستکاری ذهنی فرد مقابل هستید.
شکل سنتی و بسیار رایج دستکاری ذهنی پروپاگانداست که دولتها/حاکمان و نیروهای زیردستشان برعلیه ملل دیگر یا ملت خودشان انجام میدادند و میدهند. در عصر معاصر یکی از بزرگترین متخصصان این عمل ادوارد برنیز بود که نزدیک به ۳۰ سال پیش شرش را از دنیا کم کرد.
دستکاری ذهنی را تقریبا در همهجا میشود دید. از تبلیغات رنگی محصولات مختلف تا روابط شخصی/عاطفی تا روابط بین پزشک و بیمار و بین اعضای خانواده و هرجای دیگری که فکرش را بکنید. از تزریق اکسیژن به کازینوها برای نعشهکردن حاضرین تا استفاده از ژتون برای جلوگیری از درک اینکه پولهایی که در حال باختنشان هستید دلارهاییاند که برای تکتکشان جانتان درآمده تا رنگهای اشتهاآور در رستورانها تا قیمتگذاریهای فروشگاههای آنلاین و هزار و یک چیز دیگر. واقعا یک کتاب هزارصفحهای برای صرفا شمردن این دستکاریها کافی نیست. توضیحاتش بماند. اینکه یک آزارگر چرا آزارگر میشود یا چه احساسی دارد موضوع بحث ما نیست. برای همین در این نوشته صرفا تلاش میکنم در مورد دستکاری ذهنی در روابط عاطفی و دوستانه توضیح میدهم، به نشانهها و تکنیکهای یک آزارگر اشاره میکنم و راهکارهای مقابله با این تکنیکها را هم مینویسم.
پیش از هر چیز، ابتدا باید ببینیم کسی که مورد دستکاری و آزار ذهنیست چه مشخصاتی دارد:
۱. پشت سرهم و برای چیزهای سطحی عذرخواهی میکند
۲. با هر اختلاف نظر و انتقادی از هم میپاشد
۳. احساس کمبود و خودکمبینی میکند
۴. گفتهها و رفتارهایش ناپایدار و بیثبات است
۵. مکررا نیاز به تایید توسط دیگران دارد. به دنبال اطمینان خاطر میگردد
۶. احساساتش را مخفی میکند، لبخندهای مصنوعی میزند، نگران است.
اگر شما هم چنین احساسی دارید، یا کسی را میشناسید که اینگونه است، احتمالا تحت تاثیر یک یا چند فرد آزارگر و دستکاریکنندهی ذهنی قرار دارید/دارند. آزارگر میتواند هرکسی باشد، دوستپسر/دخترتان، دوست نزدیکتان، پدر یا مادرتان و هرکسی که در رابطهی مداوم با شماست. نکتهی کلیدی در مورد آزارگرها یا سواستفادهگرها این است که آنها از پس افراد غیرمنطقی یا مثل خودشان بر نمیآیند. برای آنها افراد منطقی (با کمی چاشنی کمبود عزتنفس) بهترین طعمه است.
برخی از تکنیکهای رایج آزارگرها:
- سواستفاده از فرهنگ عمومی و احترام و مدارای موجود در روابط انسانی
- حمله به کمبودهای قربانی و تلاش برای خجالتزدگی وی
- تلقین بازندهبودن یا بدشانس بودن به قربانی و القای اینکه با حفظ رابطه یا پذیرش حرفهای آزارگر دیگر یک بازنده نخواهید بود
- القای ایدهی پارانویا به قربانی و اینکه نسبت به همهچیز و همهکس مشکوک است.
- استفاده از مغلطه در بحثها (کتاب مغلطههای پرکاربرد را بخوانید)
- خستهکردن ذهن قربانی از تلاش و مقاومت و در نهایت اعمال حاکمیت بر آن و هدایتش به مسیر دلخواه آزارگر (کتاب دستکاری ذهنی را بخوانید)
راهکارهای مقابله با آزارگرها
خبر بدی برایتان دارم. اکثر انسانها از پس آزارگرها برنمیآیند. آنها ساختهشدهاند تا افکار شما را هدایت کنند. برایتان استدلال کنند. شما به شکل منطقی از پس آنها برنخواهید آمد. سلاحهای شما در مقابل این افراد بسیار محدود هستند:
- تشخیص پیشبینیهای آزارگر و رفتاری خلاف پیشبینیهای وی در نتیجه بهم ریختن محاسباتش
- قطع ارتباط کامل و دائمی
اول را به من بسپارید و شما صرفا دومی را انجام دهید و به زندگی آرامتان برگردید.
از دید من آزارگرها و دستکاریکنندگان ذهنی مساوی هستند با متجاوزان به کودکان. همانقدر ویرانگر و همانقدر آسیبزننده و همانقدر بیرحمانه. من به این گونه افراد اعلان جنگ کردهام، اگر از ارتباط با آن ها رنج میبرید با من تماس بگیرید. کمکتان خواهم کرد. حتی با اولویت بیشتر نسبت به ایمیلهای خودکشیکنندگان.
مرتبط:
چهطور از شر رابطهی مخربمان خلاص شویم؟
ضد حمله: تکنیکهایی برای مقابله با دستکاریکنندگان ذهنی
شنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۲۱
چرا و چطور به دیگران کمک کنیم؟
مدتیست سوالی ذهنم را درگیر کردهاست. چرا باید به دیگران کمک کنیم؟ یا چرا باید کسی به من کمک کند؟ کمککردن چه مفهوم و ارزشی دارد؟ در چند بند تلاش میکنم این سوال را تحلیل کنم.
۱. تئوری انتخاب در یک تعریف ساده، در مورد انتخابها و چگونگی و چرایی انجام آنهاست. تئوری انتخاب تبیین میکند که ما به عنوان یک انسان برای دست یافتن به آنچه میخواهیم، چگونه رفتارمان را انتخاب میکنیم. بر اساس این تئوری تمامی آنچه ما انجام میدهیم یک رفتار است و نیز اینکه همه رفتارها عمدی بوده و از درون ما برانگیخته میشوند. به بیان دیگر، هرچه که ما انسانها انجام میدهیم برای رفع یکی از این نیازهاست: ۱. نیاز به بقا ۲. نیاز به عشق و احساس تعلق و معنویت ۳. نیاز به قدرت (موفقیت، ارزشمندی شخصی، شهرت) ۴. نیاز به آزادی و خودمختاری ۵. نیاز به تفریح. میتوان کمککردن را در نیاز دوم و سوم جای داد. پس کمککردن به نحوی باعث احساس تعلق به گروهی (نامشخص) میشود و همچنین باعث میشود نیاز به قدرت هم ماساژ مناسبتی دریافت کند.
۲. انسانهای خوب و بد را میتوان با یک فاکتور اساسی از هم جدا کرد. داشتن حس امپاتی یا همدردی. کمککردن باعث میشود حس همدردیتان تقویت شود و شبها که سرتان را روی بالش میگذارید حس بهتری داشته باشید.
۳. جدا از فکتهای علمی، بنظرم بیشتر مردم لیاقت کمککردن را دارند. مطمئنا شما هم در زندگیتان با چند سایکوپت نمک به حرام آشنا شدهاید که باعث شدهاند تصمیم بگیرید کوچکترین کمکی به کسی نکنید ولی باور کنید یا نه آنها تعداد بسیار کمی از انسانهای روی کره زمین هستند و بیشتر از نفرت لایق ترحماند. باقی انسانها افرادی هستند که فقط با کمی هلدادن میتوانند به زندگی بهتری دست پیدا کنند و همانها در روزهای سختی که ممکن است (قطعا) برای شما پیش بیاید منجی شما خواهند بود.
۴. انسان موجودی اجتماعیست و نیازمند ارتباط. وقتی یکی از اعضای جامعهای که به آن احساس تعلق دارید (خانواده، گروه دوستان، شهر یا کشور) دچران بحران یا مشکلی میشود و نیاز به کمک دارد در صورتی که امکان کمک فعال ندارید دو راه پیش رو دارید:
– بولشت تحویلش بدهید.
– دلگرمش کنید.
گزینه بولشت تحویلش دادن شامل همهی حرفهایی هست که توسط عوام در مواجهه به شرایط مشابه تلفظ میشود ولی این حرفها در هیچ احتمالی باعث نمیشود مسئولیتی داشته باشند یا کاری را در آینده انجام بدهند. این گزینه راحتترین و بیدردسرترین گزینه است و شامل چند جملهی تو میتوانی و توکل کن و امثالهم هست.
دلگرم کردن هم درست مثل گزینه اول فقط حرف هست ولی یک احتمال کوچک برای انجام کاری توسط شما را باقی میگذارد و همین احتمال کوچک در اکثر مواقع باعث رفع احساس ناشی از آن بحران/مشکل میشود. شخص صرفا با اعتماد به همین احتمال، جدیتر و قویتر به سراغ رفع مشکلش میرود و به احتمال خیلی زیادی هم هیچ وقت به شما نیاز پیدا نمیکند. اما ایجاد حس اعتماد باعث میشود تا ابد خودش را مدیون شما حس کند و طبعا در شرایط مشابه بشود یاریرسان خودتان.
یکشنبه، ۳ ژانویه ۲۰۲۱
تلهی آداب معاشرت
شنیدهاید که میگویند «طرف طوری دروغ میگوید که آدم دلش نمیآید باور نکند؟» آدمهای بیشعور از این تکنیک زیاد استفاده میکنند.
اجازه دهید چند مثال بزنم:
- موقعی با اینکه میدانید طرف دیگر رابطه از هر ۵ کلمهش شش کلمه دروغ است ولی نمیتوانی رابطه را تمام کنی.
- موقعی که کسی صراحتا به تو دروغ میگوید ولی بهخاطر آداب معاشرت دروغش را روی صورتش نمیکوبی.
- موقعی که میدانی شرکت محل کارت به قولهایش عمل نخواهد کرد ولی باز هم مثل برده کار میکنی و دم نمیزنی.
- موقعی که همسایهات تامین کنندهی اعصابخوردی ۲۴ ساعتهات هست ولی بهخاطر اینکه هر روز چشمدرچشم میشوی امکان اعتراض رو از خودت میگیری.
- موقعی که در بحثی طرف مقابل با مغالطه و سفسطه سعی میکند به هر قیمتی در بحث پیروز شود و تو مشت گرهکردهات رو روی صورتش فرود نمیاری.
اینجا شما در باگ یا تلهی آداب معاشرت گیر کردهای. راهی نداری جز خارج شدن از سیفزون و پرداخت هزینه.
سهشنبه، ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۰
اختلاف طبقاتی
شنبه، ۱۹ می ۲۰۱۸