تراپی و مشکلات آن
بخش بزرگی از مشکلات روانی و روحی افراد با کمک یک روانشناس مجرب قابل حل است. با این حال، با کمی جستجو در اینترنت میتوان دریافت که مشکل اصلی، عدم مراجعه افراد به روانشناس یا روانکاو نیست، بلکه کمبود روانشناسان ماهر، باتجربه و متعهد است. علاوه بر این، چندین مشکل سیستمی دیگر نیز وجود دارد:
- مدت زمان جلسات: مدت زمان هر جلسه از ۱٫۵ ساعت به ۱ ساعت، سپس به ۵۰ دقیقه و اکنون به ۴۵ و حتی ۴۰ دقیقه کاهش یافته است. در این مدت زمان محدود، امکان مطرحکردن و تکرار مشکلات به سختی فراهم میشود، چه برسد به ارائه درمان مؤثر.
- هزینه جلسات: در جایی که حداقل حقوق رسمی کمتر از ۲۰۰ دلار است، هزینه جلسات به بیش از ۱۵ دلار رسیده است که تقریباً با کشورهای غربی همسطح است. علاوه بر این، تعداد کمی از پزشکان به تعرفههای مصوب پایبند هستند و در برخی از مطبها هزینهها تا سه برابر تعرفه مصوب دریافت میشود.
- شخصیسازی رابطه تراپیست و مراجع: شخصیسازی و غیررسمیسازی رابطه توسط برخی از پزشکان حوزه روانشناسی به امری رایج تبدیل شده است. تماس فیزیکی و تغییر رابطهی پزشک و مراجع به رابطهای خصوصی یا دوستانه، چه از طرف پزشکان مرد و چه از طرف پزشکان زن، سلامت روان مراجعان را به خطر میاندازد.
- نقض محرمانگی: عدم پایبندی به محرمانگی جلسات و مطرحکردن موضوعات صحبتشده خارج از اتاق مطب تقریباً به شکل قطعی توسط بسیاری از پزشکان انجام میشود.
- پیشنهادات غیرعلمی و دستهبندی نادرست: روانشناسان گاهی اوقات پیشنهادات غیرعلمی و مبتنی بر عرف ارائه میدهند، مسائل را سادهسازی میکنند و مراجعان را در دستهبندیهای بدیهی قرار میدهند. این شامل تجویز داروهای غیرضروری با عوارض جانبی شدید و در برخی موارد، نداشتن سلامت روانی خود پزشک است.
- دسترسی به روانشناسان مجرب: در تبریز، شهری با جمعیتی بیش از ۳ میلیون نفر، یافتن روانشناسان متعهد، ماهر و حرفهای تقریباً غیرممکن است، حتی اگر چنین افرادی وجود داشته باشند.
این مشکلات نشاندهنده نیاز به اصلاحات در حوزه بهداشت روانی است تا اطمینان حاصل شود که افرادی که به دنبال کمک هستند، مراقبتهای کیفی، حرفهای و اخلاقی دریافت کنند.
چهارشنبه، ۲۹ می ۲۰۲۴
نشانههای اضطراب، و راهکارهایی برای رهایی از آن
چندروزی شاید چند هفتهای هست که به پیامها و ایمیلهاتون جواب ندادید؟ تماسهایی که باهاتون گرفته میشه رو جواب نمیدید؟ کارهای مهم و تعیینکنندهی زندگیتون رو تا جای ممکن عقب میندازید؟ به طور مداوم در حال مرتب کردن خونه و چیدمان کابینتهاتون هستید؟ تا جایی که میشه از ارتباط با آدمهای جدید دوری میکنید و صرفا با یک یا چند نفر فرد ایمن در ارتباط هستید؟ خبر بدی براتون دارم، متاسفانه شما دچار اضطراب هستید.
در مورد اینکه اضطراب چیست و چطور بوجود میاد نیازی به توضیح نمیبینم. احتمالا خود شما هم علت اصلی اضطرابتون رو میدونید. راهکار من همیشه برای چنین چیزهایی حذف اونها بوده. مگر اینکه امکان حذفشون در کوتاه مدت نباشه. مثل شغل فعلی من که بطور کامل روانم رو داغون کرده ولی امکان حذفش نیست. پس چارهای نیست جز مدارا و کنترل اضطراب. این هم راهکارهایش:
۱. تنفس صحیح: مطمئن شوید که سیستم تنفسیتان درست کار میکند. میتوانید بطور مداوم با دماغتان نفس بکشید. اگر مشکلی از این بابت ندارید، قدردان کائنات بوده و سعی کنید چند ساعت یک بار چند تنفس عمیق داشته باشید.
۲. خواب صحیح: مطمئن شوید که در شبانهروز حداقل ۸ ساعت خواب سالم (دارای خواب عمیق طولانی) دارید.
۳. تغذیه صحیح: از مصرف غذاهای فراوری شده و آماده خودداری کنید. یک بسته مولتیویتامین غیرتقلبی (گود لاک ویت دت) بگیرید و مصرف کنید. خوردن چند لیوان آب خنک را در برنامه روزانهتان جا دهید.
۴. از مصرف سیگار، الکل، کافئين و شکر خودداری کنید.
۵. روزانه نیم ساعت برای خودتان وقت بگذارید. گوشهای بشینید و بدون حضور گوشی یا هرچیز جلبتوجهکنندهای ریلکس کنید.
۶. ورزش کنید. لازم نیست حرکت بزرگی بزنید، صرفا لباسهایتان را بپوشید و آهنگی پخش کنید و تا هرجایی که میتوانید با سرعت تند راه بروید.
۷. کمک بگیرید.
مرتبط:
– چطور شاد و مفید زندگی کنیم؟ راهنمای عملی و قطعی شادی و بهرهوری روزمره
– چطور برای زندگی برنامهریزی کنیم؟ راهکاری ساده و سریع برای رسیدن به اهدافتان
یکشنبه، ۲۵ ژوئن ۲۰۲۳
بیاحساسی چیست و چطور از آن نجات پیدا کنیم؟
انهیدونیا یا بیلذتی یا بیاحساسی (Anhedonia) عدم توانایی در تجربه لذت از فعالیتهایی است که معمولاً لذتبخش هستند و با کاهش علاقه به لذت و توانایی کمتر در حفظ احساسات مثبت مرتبط است. در کنار آن «تاثیر مسطح» یا Flat Affect عدم توانایی در بروز احساسات به شکل فیزیکیست. طوری که در هنگام اعلام خبر مرگ کسی، کوچکترین نمایشی از ناراحتی یا احساسات دیگر در صدا و چهرهتان مشهود نباشد.در مورد شدیدتر همچنین ممکن است در درک احساسات دیگران هم مشکل داشته باشید.
اگر این دو چیز برای شما آشناست، بدون از دست دادن فرصت، سعی کنید این موارد را انجام دهید:
۱. کمک بگیرید: با یک متخصص بهداشت روان (روانشناس، روانپزشک) مشورت کنید تا علائم شما را ارزیابی کرده و یک برنامه درمانی شخصیسازی شده برای شما تدوین کند.
۲. در فعالیتهای لذتبخش شرکت کنید: سعی کنید به یاد بیاورید چه چیزهایی در گذشته برای شما لذت بخش بود و همانها را انجام دهید. در صورتی که چنین چیزی برای شما ممکن نبود، با بالا بردن ضریب احتمال، سعی کنید سرگرمیهای جدید کشف کنید تا احساسات مثبت را تحریک کنید.
۳. آگاهی ذهنی را تمرین کنید: از روشهای آگاهی ذهنی مانند مدیتیشن یا تمرینهای تنفس عمیق برای کنترل احساسات منفی و افزایش آگاهی از خود استفاده کنید.
۴. ارتباطات اجتماعیتان تقویت کنید: شبکه پشتیبانی خود را با ارتباط با دوستان، خانواده یا گروههای پشتیبانی تقویت کنید تا تجربیات و احساسات خود را به اشتراک بگذارید. قبل از اینکه تبدیل به یک قاتل سریالی شوید.
۵. به سبک زندگی سالم اهمیت دهید: مراقبت از خود را با تغذیه مناسب، ورزش منظم و خواب کافی به عنوان اولویت قرار دهید تا به بهبود کلی روان و جسمتان کمک کنید.
۶. عجله نداشته باشید. متلاشی شدن احساساتتان سالها طول کشیده است و طبعا یک شبه درمان نخواهید شد. به خودتان فرصت بدهید.
۷. سعی نکنید با خواندن این نوشته راه صدساله را یک شبه بروید.
مرتبط:
در باب بیخوابی
شنبه، ۶ می ۲۰۲۳
ضد حمله: تکنیکهایی برای مقابله با دستکاریکنندگان ذهنی
پیشتر در مورد سواستفاده و دستکاری ذهنی و چیستی اون نوشتم. در این نوشته راهکارهایی برای مقابله با این مسئله را بررسی میکنیم.
در همین ابتدا بگویم، سواستفادهگرها و آزارگرها و دستکاریکنندگان ذهنی افراد باهوشی هستند، مبارزه با آنها کار سادهای نیست. اولین و بهترین (و بعضا تنها) راهکار ترک آنها و قطع رابطه با آنهاست. هر کجای اینترنت را که بگردید و هر کتابی که بخوانید اولین و اصلیترین توصیه این است که ارتباطتان را قطع کنید. تنها در صورتی که چنین امکانی ندارید ادامهی این نوشته را بخوانید.
۱. مقابله با دستکاریکنندگان ذهنی عموما امکانپذیر نیست و در هر صورتی در زمین آنها بازی خواهید کرد مگر آنکه احساسات (بخوانید خشم) خود را کنترل کنید. احساسات خود را کنترل کنید. احساسات خود را کنترل کنید و احساسات خود را کنترل کنید.
۲. دستکاریکنندگان ذهنی با هدیههای کوچک یا وعدهی کمک (به هر نوعی) به شما یا حتی با وعدههای توخالی تلاش میکنند شما را وابسته به خود نگه دارند. در صورتی که تشخیص دادهاید شخص مقابل شما از این دسته است، قید هر وعده و وعید را بزنید و خودتان به دنبال حل مشکلتان باشید.
۳. دستکاریکنندگان ذهنی دارای نوع خاصی از خوشبینی و اعتماد بنفس هستند. آنها انتظار ندارند شما بتوانید به طور آنی انتقام بگیرید یا مقابله کنید. با پرسیدن سوالهای سادهای سعی کنید آنها را عقب برانید. برای مثال، «واقعا نظر من برایت مهم است؟ بیشتر بنظر میآید که میپرسی که صرفا پرسیده باشی. یا آیا واقعا از تصمیم من حمایت میکنی؟ حتی اگر برخلاف تصمیم تو باشد؟»
۴. نمکگیرشان کنید. نه با سوردادن بلکه با تکنیکهایی که خود آنها استفاده میکنند. آنها را وابسته به خود نگه دارید یا با وعدههای توخالی منتظرشان نگهدارید. از صدا کردن اسمشان هم غافل نشوید. عکسالعملشان دیدنی (و بعضا خطرناک) خواهد بود.
۵. به چشمانشان نگاه کنید. درست مشابه خود آنها، ارتباط چشمی را قطع نکنید. بیشتر وقتها تمرکزشان از بین خواهد رفت یا از خواستهشان عقبنشینی خواهند کرد.
۶. اجازه تعمیمدهی به آنها ندهید. برای مثال وقتی به شما میگویند «تو همیشه اینکارو میکنی» از وی بخواهید نمونههای دیگر را نام ببرد.
۷. خواستهتان یا وعدهایی که دادهاند را آنقدر تکرار کنید تا یا انجام داده شود یا عکسالعمل اگرسیوشان را بدنبال داشته باشد. شما نیز انسان هستید و قادر به مقابله. آنقدر اصرار کنید که تا راهی جز فرار یا انجام نداشته باشند.
۸. افراد دستکاریکنندهی ذهنی به خوبی میتوانند افکار و آرامش شما را به هم بریزند. یاد بگیرید که ریلکس کنید و به آنها فکر نکنید. در مواردی که مورد بازخواست قرار گرفتهاید به عکس آنها و دلایلی که گفتهی وی درست نیست فکر کنید.
۹. به احساس درونیتان ایمان داشته باشید. اگر خودتان بابت انجام کاری احساس گناه نمیکنید، یا عمیقا احساس میکنید که کار درست را انجام دادهاید، تسلیم تلقین حس گناه توسط این افراد نشوید.
۱۰. اعتماد بنفس و عزت نفس داشته باشید و خودتان را بشناسید. اگر کسی به شکلی که خودتان باورتان نمیشود در حال تعریف (چاپلوسی) از شماست، به احتمال بسیار زیادی در حال ورود به بازی یک دستکاریکنندهی ذهنی هستید.
۱۱. آرام باشید، گوش کنید و نگاهشان کنید. عکسالعملی نشان ندهید. نه حضوری و نه غیرحضوری (آنلاین). کاملا به آنها بیتوجهی کنید. روانی خواهند شد.
۱۲. کمک بگیرید. بیشتر مواقع افراد دستکاریکننده تنها توانایی مدیریت شما را دارند نه دیگران. با حضور شخص سومی و کمک آن شخص سوم، آنها خلع سلاح خواهند شد.
۱۳. تلاش نکنید که گفتههای آنها را اصلاح کنید. اینکار مساویست با غرق شدن بیشتر در بازی آنها.
۱۴. نقاط ضعفشان را بیابید و از همانها حمله کنید. آنها دوستانتان را بر علیهتان تحریک میکنند؟ شما نیز همان کار را بکنید.
۱۵. به خودتان و اعمالتان اطمینان داشته باشید. به دنبال تایید یا رد توسط دیگران نباشید. هیچکس بهتر از شما صلاح شما را نمیداند.
۱۶. بهترین دفاع حمله است. یاد بگیرید.
مرتبط:
– چهطور از شر رابطهی مخربمان خلاص شویم؟
– سواستفاده و دستکاری ذهنی: شناخت و جلوگیری از خطرناکترین قابلیت بشریت
منابع:
quora, brightside, How_to_Win_Friends_and_Influence_People, linkedin, inc
شنبه، ۱۳ آگوست ۲۰۲۲
سواستفاده و دستکاری ذهنی: شناخت و جلوگیری از خطرناکترین قابلیت بشریت
دستکاری ذهنی، دستکاری روانشناختی، مهندسی افکار، یا Manipulation یکی از قدیمیترین دستاوردهای فکری بشر برای پیشبرد اهدافش هست. مثال سادهاش ماهیگیریست که به شکل طعمهگذاری و شکار انجام میشود. این رویکرد را به شکل خفیف میتوان در حیوانات هوشمند دیگر نظیر اورکاها (نهنگهای قاتل) نیز دید. بطور کلی اگر شما یا دیگری، در روابطتان با هرکسی، کار A را انجام میدهید تا شخص مقابل کار B را انجام دهد در حالی که نمیداند شما آن کار A را برای رسیدن به هدف B انجام دادهاید، درواقع درحال دستکاری ذهنی فرد مقابل هستید.
شکل سنتی و بسیار رایج دستکاری ذهنی پروپاگانداست که دولتها/حاکمان و نیروهای زیردستشان برعلیه ملل دیگر یا ملت خودشان انجام میدادند و میدهند. در عصر معاصر یکی از بزرگترین متخصصان این عمل ادوارد برنیز بود که نزدیک به ۳۰ سال پیش شرش را از دنیا کم کرد.
دستکاری ذهنی را تقریبا در همهجا میشود دید. از تبلیغات رنگی محصولات مختلف تا روابط شخصی/عاطفی تا روابط بین پزشک و بیمار و بین اعضای خانواده و هرجای دیگری که فکرش را بکنید. از تزریق اکسیژن به کازینوها برای نعشهکردن حاضرین تا استفاده از ژتون برای جلوگیری از درک اینکه پولهایی که در حال باختنشان هستید دلارهاییاند که برای تکتکشان جانتان درآمده تا رنگهای اشتهاآور در رستورانها تا قیمتگذاریهای فروشگاههای آنلاین و هزار و یک چیز دیگر. واقعا یک کتاب هزارصفحهای برای صرفا شمردن این دستکاریها کافی نیست. توضیحاتش بماند. اینکه یک آزارگر چرا آزارگر میشود یا چه احساسی دارد موضوع بحث ما نیست. برای همین در این نوشته صرفا تلاش میکنم در مورد دستکاری ذهنی در روابط عاطفی و دوستانه توضیح میدهم، به نشانهها و تکنیکهای یک آزارگر اشاره میکنم و راهکارهای مقابله با این تکنیکها را هم مینویسم.
پیش از هر چیز، ابتدا باید ببینیم کسی که مورد دستکاری و آزار ذهنیست چه مشخصاتی دارد:
۱. پشت سرهم و برای چیزهای سطحی عذرخواهی میکند
۲. با هر اختلاف نظر و انتقادی از هم میپاشد
۳. احساس کمبود و خودکمبینی میکند
۴. گفتهها و رفتارهایش ناپایدار و بیثبات است
۵. مکررا نیاز به تایید توسط دیگران دارد. به دنبال اطمینان خاطر میگردد
۶. احساساتش را مخفی میکند، لبخندهای مصنوعی میزند، نگران است.
اگر شما هم چنین احساسی دارید، یا کسی را میشناسید که اینگونه است، احتمالا تحت تاثیر یک یا چند فرد آزارگر و دستکاریکنندهی ذهنی قرار دارید/دارند. آزارگر میتواند هرکسی باشد، دوستپسر/دخترتان، دوست نزدیکتان، پدر یا مادرتان و هرکسی که در رابطهی مداوم با شماست. نکتهی کلیدی در مورد آزارگرها یا سواستفادهگرها این است که آنها از پس افراد غیرمنطقی یا مثل خودشان بر نمیآیند. برای آنها افراد منطقی (با کمی چاشنی کمبود عزتنفس) بهترین طعمه است.
برخی از تکنیکهای رایج آزارگرها:
- سواستفاده از فرهنگ عمومی و احترام و مدارای موجود در روابط انسانی
- حمله به کمبودهای قربانی و تلاش برای خجالتزدگی وی
- تلقین بازندهبودن یا بدشانس بودن به قربانی و القای اینکه با حفظ رابطه یا پذیرش حرفهای آزارگر دیگر یک بازنده نخواهید بود
- القای ایدهی پارانویا به قربانی و اینکه نسبت به همهچیز و همهکس مشکوک است.
- استفاده از مغلطه در بحثها (کتاب مغلطههای پرکاربرد را بخوانید)
- خستهکردن ذهن قربانی از تلاش و مقاومت و در نهایت اعمال حاکمیت بر آن و هدایتش به مسیر دلخواه آزارگر (کتاب دستکاری ذهنی را بخوانید)
راهکارهای مقابله با آزارگرها
خبر بدی برایتان دارم. اکثر انسانها از پس آزارگرها برنمیآیند. آنها ساختهشدهاند تا افکار شما را هدایت کنند. برایتان استدلال کنند. شما به شکل منطقی از پس آنها برنخواهید آمد. سلاحهای شما در مقابل این افراد بسیار محدود هستند:
- تشخیص پیشبینیهای آزارگر و رفتاری خلاف پیشبینیهای وی در نتیجه بهم ریختن محاسباتش
- قطع ارتباط کامل و دائمی
اول را به من بسپارید و شما صرفا دومی را انجام دهید و به زندگی آرامتان برگردید.
از دید من آزارگرها و دستکاریکنندگان ذهنی مساوی هستند با متجاوزان به کودکان. همانقدر ویرانگر و همانقدر آسیبزننده و همانقدر بیرحمانه. من به این گونه افراد اعلان جنگ کردهام، اگر از ارتباط با آن ها رنج میبرید با من تماس بگیرید. کمکتان خواهم کرد. حتی با اولویت بیشتر نسبت به ایمیلهای خودکشیکنندگان.
مرتبط:
چهطور از شر رابطهی مخربمان خلاص شویم؟
ضد حمله: تکنیکهایی برای مقابله با دستکاریکنندگان ذهنی
شنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۲۱
کشف خلا گمشدهی درون یا روحت شاد فروید
شاید این دهمین بار است که مینویسم شش ماه آخر ۹۴ و شش ماه بعد از سربازی من خوشحال بودم. خوشحالی از نوع درونی. اگر تلاش کنم تجسمش کنم یعنی یک استوانهای درون قفسهی سینهم مثل سایر ایام زندگیم (منجمله الان) خالی نبود. در آن استوانه احساس درد نمیکردم. احساس سرخوردگی، احساس ضعف، احساس ناراحتی. گویا همان کلمه بهتر است، احساس خالی بودن نمیکردم. احساس خلا نداشتم. این نهایت چیزی است که میتوانم از آن حس بگویم. امیدوارم منظور را رسانده باشد.
در آن شش ماهها من میدانستم چه چیزهایی در زندگیام تغییر کردهاند ولی نمیدانستم کدامشان باعث شده از شکنجه چندین و چندسالهی درونیام خلاص شوم. شکنجه؟ هوف. همان حس خالیبودن. پیاش را هم نگرفتم. تا بهار ۹۷. که در دفتر یادداشتم نوشتمشان و وصلشان کردم به یک دایره مرکزی و داخل آن هم علامت سوال گذاشتم. چه چیزی این وسط نیست که در آن شش ماهها بود؟
گذشت تا دیماه ۹۷ که یک فاجعه در زندگیام رخ داد و من در آن صفحه به دور آن دایره دهها دایره دیگر کشیدم. شاید بیشتر. تا جاییکه خودکار مرکب داشت. البته در حین آن یک بطری هم خالی شد. آن گمشده چیست که همه دارند و من ندارم؟
دیشب، (در زمان نوشتن این نوشته یعنی اسفند ۱۳۹۷) در پی بحثی که با همخانهام داشتیم کمکم از دور جزیرهای برای پیدا شدن آن گمشده ظاهر شد.
همخانهام بعد از نزدیک به سه ماه پلاس شدن بدون کمترین هزینهای در خانهی من در مقابل درخواستم برای زودتر برگشتن به خانه و بیرون نماندن در آن ساعات و در آن شهر کاملا غریب، با جوابی قاطع مرا به روشنایی رساند: «به تو ربطی ندارد.»
شکشده از چنین جوابی در چنان شرایطی و چنان انتخابهایی که روبرویم بود، مشتهای گره شدهم رو بردم بالای سرم و گفتم یافتم.
ایده از اینجا شکل گرفت که دیگران (تقریبا همهی کسانی که میشناسم) یک چیزی درونشان دارند که تحت هیچشرایطی آن چیز را فدای محیط بیرون نمیکنند. زیر هیچ منتی، زیر هیچ تعهدی، زیر هیچ علاقهای، هیچ اتفاقی نمیرند مگر به نفع آن چیز. هیچچیز باعث نمیشود از آن چیز درونشان مایه بگذارند. بلکه تا جای ممکن تقویتش هم میکنند، به هر قیمتی. دوست و آشنا و فامیل و همسایه و عابرها در پیادهرو و کارمند بانک و هرکسی از دنیای بیرون برای آن چیز درونی ابزاری هست برای تقویتشدن و قویتر شدن.
این «یکچیز درونی» اصلا هم سخت نمیگیرد. کل هدفش این هست که تو همیشه حس خوبی داشته باشی. در انتخابهایت، صبحها وقتی بیدار میشوی، شبها وقتی میخوابی. این چیز درونی میخواهد که تو به هر قیمتی روابط خوب، تفریح خوب، خوشحالی و حس خوب کافی و وافی داشته باشی. به هر قیمتی.
گویا فروید به آن اگو میگوید. یکی از سهگانهی نهاد، اگو و سوپراگو در شخصیت انسانها. لایهای از شخصیت که روی نهاد (همان نوزاد درون) کشیده میشود و خواستههای نهاد را به شکل منطقی برآورده میکند.
خلا کجا بود؟ اینجا:
اگوی من یاد گرفته که چیزهایی که نهاد میخواهد را چطور بدست بیاورد ولی یکچیز را یاد نگرفته. این که چیزهایی که نهاد میخواهد بیرون بریزد را چطور ابراز کند. در نتیجه نهاد خودش دستبهکار میشود و مثل نوزادی که هیچی حالیاش نیست فقط پخش و پلا میکند. طوری که چیزی از آن باقی نمیماند و تبدیل میشود به یک خلا. آنقدر بخشیده که چیزی برای خودش نمانده. مثل تحملکردن تصورش کنید. وقتی کسی یا چیزی را تحمل میکنید، مقداری از این اگو را مصرف میکنید. اگر زیادهروی کنید یا جایاش را پر نکنید آنگاه میشوید کسی مثل من. شبها موقع خوابیدن و صبحها موقع بیدارشدن مثل یه محیط خلا واقعی یا مثل سیاهچالهای کل وجودتان را به درون میکشد.
ما در نرمافزار به آن IO میگوییم. یعنی ورودی و خروجی. ورودی این سیستم را من با آزمایشهای و خطاهای بسیار ساخته بودم. ولی خروجیاش لنگ میزد. درواقع خروجیای وجود نداشت. بیحساب و کتاب همینطور دیتا بود که بیرون میریخت. چون از وجود چنین چیزی اطلاع نداشتم متعاقبا از «اینطور نبودن» دوربریهایم آشفته میشدم. چرا مثل من تمام و کمال با دنیای بیرون ارتباط برقرار نمیکنند؟ مگر چقدر فرصت زندگی داریم که اینطور دور احساس درونی خود پیله بکشیم؟ بیلاخ.
بالاخره بعد از روشن شدن موضوع میتوانم هزاران مثال از تلاش دیگران برای حفظ اگوشان را ببینم. از بارزهی کسی تا آخرین نفس برای عدم انجام کاری که مایل به انجام آن نیست و صرف چهارساعت برای پیچاندنش بگیر تا کشتهشدن هزاران نفر برای حفظ اگوی یکنفر تا اعطای آزادیهای سرسامآور بهخود برای جبران ضربههایی که به اگو وارد شد است.
اگه مسئله برایتان خیلی پیشپا اتفاده هست تعجب نکنید. واقعا پیشپا افتادهست. همه این را در درون خودشان میدانند. من نمیدانستم فقط. آنهم به این علت:
پدرم تا ۸ سالگی من در پایتخت کار میکرد و کل دیدار من با او سالی ۱۰-۱۵ روز هم نمیشد. مادرم به تنهایی مسئولیت نگهداری و پرورش من را بهعهده داشت. یعنی روابط اجتماعی من تا قبل از مدرسه محدود بود به خانه و جلوی در خانه. کسی که انطور چیزها رو در من نهادینه کند وجود نداشت. نه تنها کسی برای ایجادش وجود نداشت بلکه کسی برای جلوگیری از نابودی همان سلولهای اولیهاش هم نبود و تلاشی نمیکرد.
فروید خدابیامرز هم میگوید که این اگو در ۵ سالگی شکل میگیرد. بله. مسئله حل شد. به دنبالش هم تمامی مسائل به ظاهر غیرمرتبط روابط اجتماعی من هم حل شد. به قول همان همخانهام، مادامی که لیوان تو خالی یا نصف است، نمیتوانی لیوان کس دیگری را پر کنی. وقتی میتوانی به لیوان بقیه دونیت کنی که لیوان خودت نه تنها پر بلکه سرریز شده باشد.
شنبه، ۱۴ نوامبر ۲۰۲۰