نخواه تا رستگار شوی
۱. اگر میخواهی مشهور شوی، تلاش نکن که مشهور شوی.
چرا: چون همه میفهمند که داری تلاش میکنی مشهور شوی و پسات میزنند.
پس چهکنم: بهجایش ارزشی تولید کن (چیزی بساز/کاری بکن) که شهرت اثر جانبی آن باشد.
۲. اگر میخواهی پولدار شوی، تلاش نکن که پولدار شوی.
چرا: چون پول اثر جانبی انتقال ارزش است و به خودی خود نمیتواند هدف باشد. تو نمیتوانی با صرفهجویی یا زهرمار کردن شب و روز برای خودت پولدار شوی.
پس چه کنم: چیز بدردبخوری بساز. خدمت بهدرد بخوری ارائه کن. ارزشی انتقال بده تا آن ارزش به شکل پول به تو برگردد.
۳. اگر میخواهی به عشقات برسی، تلاش نکن که به عشقات برسی.
چرا: خودت رو بگذار بهجای معشوق. کسی اگر ۲۴ ساعته موی دماغت شود یا اگر نشود هم همواره در کنار و در دسترست باشد، برایت با ارزشتر است یا کسی روزها تلاش میکنی تا ساعتی در کنارش باشی؟
پس چه کنم: خودت رو بساز. شخصیتت رو بساز. کاستیهات رو جبران کن. انسان با ارزشی باش. عشقت خودش برمیگردد.
۴. اگر میخواهی سیگار را ترک کنی، تلاش نکن که سیگار رو ترک کنی.
چرا: چون ترک سیگار با این دیدگاه که چیزی بود و کاش باشد که الان نیست ممکن نیست.
پس چه کنم: به روزهایی که هنوز سیگار کشیدن رو شروع نکرده بودی فکر کن که چطور زندگی میکردی. وقت حوصلهت سر میرفت چکار میکردی. بعد از ناهار چه میکردی؟ آدمهایی که سیگار نمیکشند در لحظاتی که تو دلت سیگار میخواهد چکار میکنند؟
۵. اگر میخواهی وبلاگ بنویسی، تلاش نکن که وبلاگ بنویسی.
چرا: وبلاگنویسی اینطور نیست که یک هاست بخری، یک دومین بخری، یه وردپرس نصب کنی و بشینی پشت پنل مدیریت و به صفحه سفید خیره شوی. وبلاگنویسی انتشار افکار و عقاید و چیزهایی هست که بلد هستی.
پس چه کنم: کتاب بخوان. کتاب بخوان و کتاب بخوان. سپس تغییری که در دیدگاهت ایجاد شد رو بنویس. اینکه ناهار چه خوردهای برای مخاطب مهم نیست، ولی دلیل اینکه چرا آن ناهار را خوردهای هست. در زمان نوشتن به مخاطبانت فکر کن نه دشمنانت.
در یککلام، نخواه تا رستگار شوی.
پینوشت: این نوشته پیچیدن نسخهای برای تمامی دردهای بشریت نیست. ولی اینیکی هست.
یکشنبه، ۲ دسامبر ۲۰۱۸
نگاه به بالا، نگاه به پایین
به نظرم مدیرها و افزادی که خوی مدیریت دارن افراد ضعیفی هستن و نمیشه به اونها برچسب کاریزماتیک بودن چسبوند. چون حاضر میشن نگاه به بالا رو بیخیال بشن و با افراد پایین تر مشغول باشن.
البته لزوما افرادی که پایین تر از مدیرها هستن کمتر از اونها نمیدونن و غیره.
شاید بهمین دلیله که به غیر از دوران بچگی هیچ وقت سعی نکردم مدیر باشم، درواقع اصلا به اینکه مدیر باشم یا نه فکر هم نکردم. صرفا میخواستم به هدفم برسم. هیچ وقت سعی نکردم پشت سرم رو نگاه کنم.
دوتا نکته:
اینکه بشه افراد دیگه رو مدیریت کرد خوبه. این پست صرفا یه پسته نه یه نظریه.
اینکه بشه افرادی که بهتر و جلوتر از تو هستن رو مدیریت کرد یه چیز دیگه هست ماله افراد خاصه.
حرکت کن. قبل از اینکه بمیری.
– Pablo Neruda
سهشنبه، ۲۰ نوامبر ۲۰۱۲