حسن ختام دیماه
شب و بارون و محزون شریف وقتی باهم ترکیب میشن تبدیل میشن به یه انرژی برای نوشتن. نوشتن در مورد حس و حال این روزها. روزهایی که تصمیمها تاثیرات جبرانناپذیر دارن. شبیه تیراندازی با G3. هر میلیمتر اختلاف در روزنه دید معادل ۱ متر تو فاصله ۲۰۰ متری هست. یعنی یک لرزش دست ساده هم تیر شما رو به ناکجا میفرسته.
تصمیمات این روزای منم همچین وضعیتی دارن. کوچکترین تزلزلی میتونه از این سر دنیا منو بفرسته اون سر دنیا. اسانس عجول بودن رو به این وضعیت اضافه کنین. با اضطراب دو سال دور بودن. میشه حداکثر تنشی که میشه داشت. ولی چه تسکین دهندهای بهتر از خودت وقتی با خودت روراستی. بقول بزرگواری هنوز خیلی سال داریم که نمیدونیم باهاش چیکار کنیم. با آرامش میریم جلو.
جمعه، ۱۹ ژانویه ۲۰۱۸
روزنگار زمستانی
امروز بعد از مدتھا کل روز رو با خانوادهم سپری کردم. جاھای قدیمی شھر که خیلی وقت بود نرفته بودیم رو باھم رفتیم و دیدیم. مقبره الشعرا، شھناز، بازار تبریز، باغ گلستان. این آخری بیشتر از اینکه برای من نوستالوژی باشه برای پدرم بود.
و تلاش کردم یه رابطه ی ازھم پاشیده رو ھم درست کنم. اخیرن معتاد شبه شیرینی ای به نام «میکادو» شدم. بیشتر بخاطر سادگی بیش ازحدش. میری فروشگاه، می خریش، یه گوشه می شینی و میخوریش، بعدش آشغالش رو میندازی سطل آشغال. نھایت سادگی.
به ھیچ معادله ی لاینھلی ھم فکر نمیکنی درحین خوردنش. مثل سیگار نیست.
تا آخر دی ماه روزھای سختی رو خواھم داشت. به آرامشی نیاز دارم که بھم تزریق بشه. نه اینکه کشفش کنم.
درحال گوش دادن به Unutdunmu Sevdigini از Ali Kinik
چهارشنبه، ۱۳ ژانویه ۲۰۱۶
چیلله قارپیزی، دمله یارپیزی
منی کی سویوخ ائله چیرپیپ هئش بیهفتهیه ده دورانمارام ایاغا، سیزین چیلله گئجز قوتلو اولسون. همیشه شادلیخدا و ساغلیخدا یاشیاسیز 🙂
سهشنبه، ۲۱ دسامبر ۲۰۱۰