دورهمی اشتراک تجربه مهاجرت، تبریز، سهشنبه ۱۳ اوت ۲۰۱۹
این هفته سهشنبه عصر در یه دورهمی درمورد تجربیات مهاجرت و چالشها و راهکارها، نحوه مدیریت بحران در شکستها و چیزهایی اینچنینی صحبت میکنم. اگه در تبریز هستید و فکر میکنید براتون مفید هست خوشحال میشم ببینمتون.
برای شرکت در جلسه لطفا به آدرس [email protected] ایمیل بزنید.
ظرفیت محدود هست.
یکشنبه، ۱۱ آگوست ۲۰۱۹
چگونه مهاجرت کنیم؟
- قبل از مهاجرت در ایران کار و زندگی کنید. مهاجرت به خودی خود سخت است. اجازه ندهید سختیهای تنها زندگی کردن برای اولینبار، به سختیهای مهاجرت اضافه شود.
- زبان کشور(های) مقصد را یاد بگیرید و مسلط شوید. خصوصا به ادبیات خیابانیشان.
- تا جایی که ممکن و حتی غیرممکن هست در زمینه تخصصیتان یاد بگیرید و حرفهای شوید. به کارفرمای آیندهتان اثبات کنید از بیکارهای مملکت خودش بیشتر بلد هستید.
- دو سال بروید سربازی و پاره شوید.
- آمادگی لازم برای جدایی به معنای واقعی کلمهاش را در خودتان و خانوادهتان ایجاد کنید.
- هزینه زندگی در کشور مقصد به مدت یک ماه + هزینه برگشت (در صورتی که شکست خوردید) را از هر سوراخی که شده پیدا کنید و نگه دارید.
- رزومهی انگلیسیتان را با ۸۰٪ اغراق بنویسید. (چرا؟)
- در لینکدین و وبسایتهای محلی کشور مقصد به دنبال کار در زمینه شغلی خودتان بگردید.
- مراحل مصاحبههای متنی و تصویری را با نهایت اعتماد بنفس و دایورت ظاهری انجام دهید. (حاضرم قسم بخورم یک فرد جونیر بیخیال خیلی با ارزشتر از یه فرد سنیور مضطرب هست در چشم کارفرما)
- از انجام مراحل قانونی اجازه کار توسط کارفرما مطمئن شوید. «حالا بیا میگیریم بعدن» رو که شنیدید با حداکثر توان فرار کنید.
- کارفرما دوست شما نیست، هدف اون کشیدن حداکثر عصاره دانش و توانایی شما و الحاقش به اهداف خودش هست. گول لبخندها و وعده و عیدها رو نخورید.
- در اکثر جاهای دنیا با پول یک هفته هتل میتونید خونهی یکماهه اجاره کنید. قبل از رسیدن به مقصد خونههای قابل سکونت رو پیدا کنید و به محض رسیدن بروید و قرارداد اجاره ببندید.
- شروع به کار کنید.
- سعی کنید در طول یک ماه آینده و تا رسیدن موعد حقوق حداقل هزینهها را داشته باشید. رفع عقدههای چنددهساله را نگه دارید برای ماه بعد.
- شبها موقع خواب از خودتان بپرسید این چه غلطی بود که کردم.
شنبه، ۲۲ ژوئن ۲۰۱۹
دوازدهم ژوئن ۲۰۱۹، استانبول
چند روز پیش برگشتم استانبول و بعد از مدتی استراحت و تجدیدقوا بالاخره کار در محل جدید رو شروع کردم. تمامی تلاشم در طول مدتی که بدنبال کار بودم این بود که بهترین و پایدارترین گزینه ممکن رو انتخاب کنم و جای ممکن از تکرار اتفاقات و بدبیاریهای قبلی جلوگیری کنم. در شرکت جدید همهچیز آروم و پایدار بنظر میاد ولی تجریبات پیشین اجازه نمیده بیش از حد خوشحال باشم. همچنین سومین مسافرت به ایران و تعقیب حسوحال موقع برگشت به استانبول باعث شد به این برداشت برسم که هم خودم و هم خانوادهم با مهاجرتم کنار اومدیم و خبری از دلتنگیها و بیتابیهای سابق نیست.
اسبابکشی به آپارتمان جدید باعث شد مجددن به نقاط مهم شهر دسترسی داشته باشم و آزادیعملم برای وقتگذرانیهای عصرگاهی خیلی بیشتر از آپارتمان قبلی تو بخش آسیایی استانبول باشه. بابت این یک گزینه خوشحالم. هرچند روی دیگر سکه شلوغی بیش از حد منطقه و البته سروصدای ناشی از اون هست که میشه ازش چشمپوشی کرد.
حس و حال درونی خودم خلاصه شده در خستگی یا حداقل از بین رفتن ذوق و شوق اولیه و پرسیدن مکرر این سوال از خودم که من اینجا چه غلطی میکنم دقیقا؟
وان مو تینگ، پایستگی انتخابات در ترکیه
انتخابات در ترکیه تمام نمیشود. بلکه از ماهی به ماه دیگر انتقال مییابد بعلاوه اینکه هر ماه تعداد بلندگوها بیشتر و ولومشان هم بلندتر میشود. مغزم پودر شد از دستشان بلانسبتها.
دوشنبه، ۱۰ ژوئن ۲۰۱۹
بیستونهم می ۲۰۱۹، فرودگاه مهرآباد تهران
دیگر حساب تعداد دفعاتی که با محل کارم دچار مشکل شدهام از دستم در رفته است ولی داستان کوتاه و تنشزاست: بار دیگر شغلم را از دست دادم و بار دیگر دستبهکار شدم و برای موقعیتهای شغلی دیگر اپلای کردم ولی ایندفعه چنان سخت گرفتم که از ۱۰-۱۵ جایی که برای مصاحبه رفتم همهرا رد کردم تا اینبار دفعهی آخر باشد. فقط دو مورد تماما با استانداردهای کاری من سازگار بود که یکیشان بدلیل زمینه کاری حساس رد شد و ماند آخری که در نهایت با تعیین تکلیف و شفافسازی انتظارات متقابل قرارداد بستم و تاریخ شروع کار هم بعد از تعطیلات رمضان (دهم ژوئن) ست شد.
با توجه به فاصله ۴۰ کیلومتری محل کار و آپارتمانم ناچار شدم مجددن دنبال آپارتمان جدید نزدیک به محل کار هم بگردم که با فیلترهای اجاره بدون واسطه (صرفهجویی از هزینه کمسیون) و وجود وسایل داخل خانه باعث شده بود عملیات طاقتفرسای بیحدومرزی بشود ولی در نهایت دیروز موفق شدم آپارتمان جدید را هم اجاره کنم و با بستن قرارداد عملا کارهای سخت تمام شود و مجددن برگردم به روال عادی.
در این بین چیزی که مانده بود ۱۲-۱۳ روز زمان خالی بود بین سه انتخاب نشستن در خانه و سفر به ازمیر و سفر به ایران طبعا و قطعا سومی را انتخاب کردم چرا که چنین زمان طولانی برای تجدید قوا و دیدار با خانواده دیگر بدست نمیآمد نمیشد از دستش داد. در نتیجه عملیات تبدیل ارز و خرید بلیط شروع شد. اما در این حین به مشکل عجیبی برخورد کردم و آن هم اینکه قیمت پروازهای استانبول – تبریز حدود سهبرابر پروازهای استانبول – تهران بود و بر این اساس مجبور شدم دردسر جابجایی بین فرودگاههای بینالمللی و داخلی تهران را هم به جان بخرم.
در نهایت امروز بیستونهم می – نهم خرداد وارد فرودگاه امام خمینی تهران شدم و از آنجا هم با اسنپ (پدرسازندگانش قرین رحمت باد) به فرودگاه مهرآباد آمدم تا با پرواز دوم به تبریز برگردم. در فاصله ایجاد شده کاری نمیشد کرد جز کتاب خواندن و نوشتن این پست که البته من دومی را انتخاب کردم چون با وجود اتفاقات روزهای آخر و جابجاییهای استانبول دیگر تمرکزی برای کتابخواندن نداشتم.
روزهای میانی بهار که بر ما اینگونه گذشت. امیدوارم تعطیلات پیش رو در تبریز باعث شود انرژی تحلیلرفته مجددن به سرجایش برگردد و بتوانم برای بار چهارم زندگی در استانبول را از نو شروع کنم.
چهارشنبه، ۲۹ می ۲۰۱۹
هشتم می ۲۰۱۹، استانبول
تنهایی پدیدهی عجیبی هست. میتوانی برای مدت زیادی زجههایش را خفه کنی ولی شبیه گیاه هرزی که آسفالت را میدرد و از وسط جاده برایت دست تکان میدهد این پدرمرده هم گاه و بیگاه سروکلهاش پیدا میشود و یادت میآورد هرچهقدر هم دستوپا بزنی و به هرشکلی خودت را قاطی دیگران کنی باز هم تنها هستی. کافیست لحظهای کم بیاوری یا دچار مشکلی بشوی تا خانوادهات یا نزدیکترین کست هم که فکر میکردی کسی نزدیکتر از او نداری تنهاییات را به رخت بکشند و تو بمانی و تنهاییات.
کمتر از سه روز دیگر میشود یک سال که مهاجرت کردم. با دوبار شکست سنگین و ایده اولیهی اینکه بروم یک ماه هم وضعیت را چک کنم هم هزینهای که صرف میشود را پس بگیرم و برگردم. «من یکی نمیتوانم» گویان یک سال گذشت و بیشتر از هرچیزی یادم داد زمان چقدر سریع میگذرد و چهقدر برنامههایی که برای «آینده» ریختهام پوچ و باطل هستند و چهقدر فرصت زندگیکردن کم است. چهقدر برای آیندهای که نه به بار است و نه به دار اکنونها را تباه کردهام.
شروع رمضان باعث شده نیاز مبرم به بربری به شکل «پیده» (همان یاغلی کوکهی خودمان) و ورژن «اوزون»ش (دراز | بربری معمولی) برطرف شود. انصافا همان بربری خودمان است. به غیر از کافهی سرکوچه که عصرها بعد از شرکت پاتوقم شده بود بقیه جاها محدودیتی در سرو ندارند و از این بابت مشکلی ندارم.
کمتر از دو ماه دیگر ویزایم تمام میشود و دوباره یادم میافتد که اینجا کشور من نیست و من حقی جز توریسم ندارم. جدا از آن افکار و اما و اگرهای احتمال تمدید نشدن ویزا همانند خورهای به جانم افتاده و لحظاتم را صرف خودش میکند.
چرا نه در پی عزم دیار خود باشم چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی که روز واقعه پیش نگار خود باشم
ز دست بخت گران خواب و کار بیسامان گرم بود گلهای رازدار خود باشم
همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
– حافظ
مرتبط:
– تنهاییشناسی
دوشنبه، ۲۹ آوریل ۲۰۱۹
۱۹ آوریل ۲۰۱۹، تبریزِ عزیزترازجان
بالاخره بعد از ۴ ماه انتظار و البته اتفاق هولناک از دستدادن همهچیز (بغیر از سرسختی) در آنکارا مجددن امکان و فرصت سفر به ایران رو فراهم کردم. برای پوشش دو روز مرخصی مجبور شدم تمامی روزهای تعطیل دو هفتهی قبل رو تو شرکت باشم و عملا با جسم و روح کاملا خستهای برسم تبریز. اینبار انتظار در فرودگاه و میزبانی کسی باعث شد سفر دومم مثل دفعه قبل نباشه و هر لحظه از انتظارش شیرین و فراموش نشدنی.
از شانس من بعد از ششم آوریل همهی پروازهای بینالمللی ترکیه از فرودگاه آتاترک منتقل شدند به فرودگاه جدید که ۶۰ کیلومتر از محل کار و زندگی من فاصله داره و تنها راه رسیدن به اونجا بغیر از تاکسی که ۲۰۰ لیر بیزبون کرایهش هست اتوبوسهایی هستند که ۲ ساعت تمام طول میکشه تا برسن به فرودگاه. عملا یک روز از مرخصیم صرف رسوندن خودم به فرودگاه و تشریفات پرواز شد.
تو فرودگاه استانبول مجددن و مثل دفعه پیش بخاطر دعواهای هموطنان مقداری معطل شدیم. بزرگواری سالن ترانزیت پرواز خودش با پرواز ایران ایر رو اشتباه گرفته بود و درحالی که به زمین و زمان فحش میداد خودش رو رسوند. مقداری اوقات تلخی شد که با غلط کردمش غائله ختم به خیر شد.
از همون لحظهای که هواپیما ارتفاعش رو کم کرد و وارد ابرهای سیاه شدیم فهمیدم ۴ روز آیندهای که تو تبریز خواهم بود قرار نیست دیدگانمون به جمال آفتاب روشن بشه ولی مطلقا انتظار نداشتم کل ۴ روز رو برف بباره. بهرحال تبریز هست و «۶ آی قیش، ۶ آی قمیش». کاریش نمیشد کرد.
تو حالت عادی پروازهای ترکیه ابتدا میرن به شرق تبریز سپس با یه دور ملایم برمیگردن و فرود میان ولی پرواز ما همون غرب تبریز یهو هواپیما رو چرخوند و باعث شد به محض رسیدن به فرودگاه یه سر برم دستشویی. ترس از ارتفاع و عدم اطمینان به تکنولوژیهای هواپیما و اینطورچیزها.
برنامهریزی و تلاش برای سورپرایز همزمان خانواده با تاخیر هواپیمای خواهرم منتفی شد و خودم تنهایی برگشتم خونه ولی بازم چهره بهت زدهی پدر و مادرم ساعت ۱ شب دیدنی بود.
جمعه، ۱۹ آوریل ۲۰۱۹