عاقلتر از آنیم که دیوانه نباشیم
یکی از احساساتی که باعث میشه بیشتر به پیر شدنت پی ببری از اون لحظه شروع میشه که تو دیگه چیزی برای انجام دادن یا فکر کردن در زمان حال نداری. کل خندههات و ناراحتیهات و کارهات مرتبط به چیزی در گذشتهست. احساسات گذشته یا اتفاقات گذشته. حتی استرس این رو میگیری که مبادا خاطراتت فراموش بشن و با بارها و بارها مرورش میکنی تا یادت نره. این بحران برای کسایی مثل من که صبح تا شب پشت کامیپوتر هستن شدیدتر هست. چرا که عادت کردیم به دکمه Ctrl+Z یا مرور فولدرهای قدیمی و دسترسی آنی به هرچیزی که قبلا بوده به همون شکل سابقش.
این چیزهای گذشته قرار هم نیست خیلی تکاندهنده و خاص باشن. حتی شباهت یه دستبند که تازه گرفتی به یه دستبند دیگه. حتی یه والپیپر قدیمی که تو یه زمان خاصی از زندگیت ازش استفاده میکردی کافیه تا تو رو به مولکولهای تشکیلدهندهت تجزیه کنه.
Filiz filiz harelendim dağlara uymak için
Kan gölünde kurulandım hayatı duymak için
Kavgalara kuyulandım sabaha varmak için
~ Ahmet Kaya
دوشنبه، ۴ ژوئن ۲۰۱۸
پیر شدیم به معنای واقعی کلمه
امروز اولین موی سفید رو تو موهام دیدم.
جمعه، ۳ دسامبر ۲۰۱۰