آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

عاقل‌تر از آنیم که دیوانه نباشیم

یکی از احساساتی که باعث میشه بیشتر به پیر شدنت پی ببری از اون لحظه شروع میشه که تو دیگه چیزی برای انجام دادن یا فکر کردن در زمان حال نداری. کل خنده‌هات و ناراحتی‌هات و کارهات مرتبط به چیزی در گذشته‌ست. احساسات گذشته یا اتفاقات گذشته. حتی استرس این رو می‌گیری که مبادا خاطراتت فراموش بشن و با بارها و بارها مرورش می‌کنی تا یادت نره. این بحران برای کسایی مثل من که صبح تا شب پشت کامیپوتر هستن شدیدتر هست. چرا که عادت کردیم به دکمه Ctrl+Z یا مرور فولدرهای قدیمی و دسترسی آنی به هرچیزی که قبلا بوده به همون شکل سابقش.

این چیزهای گذشته قرار هم نیست خیلی تکان‌دهنده و خاص باشن. حتی شباهت یه دست‌بند که تازه گرفتی به یه دست‌بند دیگه. حتی یه والپیپر قدیمی که تو یه زمان خاصی از زندگیت ازش استفاده می‌کردی کافیه تا تو رو به مولکول‌های تشکیل‌دهنده‌ت تجزیه کنه.

دست‌بند.

Filiz filiz harelendim dağlara uymak için
Kan gölünde kurulandım hayatı duymak için
Kavgalara kuyulandım sabaha varmak için
~ Ahmet Kaya

آراز غلامی
دوشنبه، ۴ ژوئن ۲۰۱۸

پیر شدیم به معنای واقعی کلمه

امروز اولین موی سفید رو تو موهام دیدم.

آراز غلامی
جمعه، ۳ دسامبر ۲۰۱۰
Nazar Amulet