در ستایش توهمِ عدمِ تنهایی
قدیما یه بازی استراتژیک بود به اسم Stronghold Crusader که تو ایران به اسم جنگهای صلیبی معروف بود. نقش شما در این بازی مدیریت و توسعهی قلعه و مردمتون بود برای جنگ با قلعههای مجاور. نکته کلیدی ماجرا میزان رضایت مردمتون بود. درصورتی که رضایت از ۵۰٪ کمتر میشد مردم شروع به ترک قلعه میکردند و شما عملا نیروهای کاری و جنگیتون رو از دست میدادید و بالعکس اگه رضایت بیشتر از ۵۰٪ بود همواره افراد جدیدی داشتید برای کار و جنگ و درنتیجه چرخ اقتصادی قلعهتون میچرخید همواره.
همونطور که تو تصویر میبینید میزان رضایت مردم به شش عامل وابستهست. غذا، مالیات، تفریح، تنبیه، مذهب و بیخیالی (که وابسته بود به تعداد بارها)
قابل حدسه که این بازی ایزولهای از دنیای واقعی هست. برای گردش چرخ اقتصاد لازمه این رضایت مردمی تو سطح قابل قبولی باشه و در کنار اینکه مردم نه غذای درستحسابی دارن برای خوردن نه تفریحی و نه چیزهای مثبت دیگهای طبیعیه که بریم به سمت فروپاشی اجتماعی.
تا به امروز انگشت اتهامم برای نابود کردن زمان و فرصتهای مختلف به سمت شبکههای اجتماعی بود و اونها رو مقصر میدونستم و معتقد بودم منفعتهاشون هم صرفا توهم هست و هیچ نفع واقعی به هیچکسی نمیرسونن مگر سازندگانشون.
اما دیروز در لحظهای که خودم رو تو تنگنای زندگی تو سیستم سرمایهداری تصور کردم و توامان داشتم از شدت تنهایی بالا میاوردم این ایده به ذهنم رسید که شبکههای اجتماعی جدا از منافع مالیشون ابزاری هم هستن برای رفع این شدت تنهایی حتی شده با توهم عدم تنهایی تا چرخ اقتصاد همچنان بتونه بچرخه. وگرنه خیلی زود جلوی تراپیستها صفهای چندصدهزار نفری تشکیل میشه بالفرض اینکه بتونن کمکی بکنن به این حجم انزوای انسان امروزی.
واقعیتش اینه که هر معلولی علتی داره و این حضور تو شبکههای اجتماعی و تباهکردن زمان و ایجاد توهم هم از یه چیزهایی نشات میگیره.
خود من وقتی به کسی پیشنهاد میکنم که از شبکههای اجتماعی خارج بشه راهکارهای دیگهای برای گذر ایام معرفی میکنم مثل طبیعتگردی، معاشرت با دوستان و آشنایان و چیزهایی مثل این. اما واقعا تو زندگی شهری امروزی و جایی که ۶ روز در هفته روزی ۱۲ ساعت سرکار هستی (و هستن سایرین هم) چهقدر ممکن هست اینکارها؟
دوشنبه، ۷ می ۲۰۱۸
قفسم، گرگی در من زوزه میکشد
گفته بودم که این روزها یکی از سرگرمیهام به چالش کشیدن حقیقت هست. وقتی چندتا از این چالشها رو با دوستم مطرح کردم بهم اخطار جدی داد در صورتی که این روند رو متوقف نکنم عواقب جبرانناپذیری در انتظارم هست.
هرچند تنها راه کنار آمدن با حقیقت محضی که یا هیچ توضیحی برایش وجود ندارد یا حداقل فعلا توضیحی برایش نداریم مسخرهکردن و به چالش کشیدن آن هست. حداقل برای من. شاید برای فرار از آن عواقب جبرانناپذیر.
یکشنبه، ۶ می ۲۰۱۸
دختری که رهایش کردم
تفاوت هست بین اینکه گمشدهای داشته باشی و اینکه اصلا ندانی گمشدهای داری یا نه. من یک ظهر بهاری دیدمش و فهمیدم. فهمیدم که گمشدهای دارم. سالها با جابجایی خواستهشدن و رد شدن بین طرفین گذشت و امروز بطور اتفاقی دیدمش باز. دختری که رهایش کردم همان دختری نبود که در آغوش گرفته بودم. نه جسماش نه ذهناش. دیگر حتی گمشدهی من هم نمیتوانست جای «گمشدهی من» را بگیرد.
Bir garip aşk bestesiyim
Bilemezsin ne haldeyim
Çok uzakta bir şehirde
Bıraktığın serseriyim
– Kıraç
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ | آغاز بحران پیرشدن
مرتبط:
– پیر شدیم به معنای واقعی کلمه
– آغاز پیری
پنجشنبه، ۳ می ۲۰۱۸
۱۰ کار ضروری بعد از نصب اوبونتو ۱۸٫۰۴
اوبونتو ۱۸٫۰۴ با اسم رمز سگآبی بایونیک (رباتیک؟) ۲۶ آوریل منتشر شد و چندروزی که تستش کردم کاملا قانعم کرد که میتونه سیستم عامل پایدار بعدیم باشه. منتها اوبونتو خالص به خودی خود نمیتونه کار راهانداز باشه و لازمه چندتا ابزار ضروری روش نصب بشه بهمراه چندتا تنظیم خاص برای ایرانیها.
پنجشنبه، ۳ می ۲۰۱۸
آخرین انسان
آخرین انسان در اتاقش نشسته بود که ناگهان فهمید وجود ندارد.
سهشنبه، ۱ می ۲۰۱۸
برای نورافکن آنسوی خیابان
نگاهت که میکنم نور وحشتناکت تا عمق مغزم نفوذ میکنه و باعث میشه نهایتا چندثانیه بعد چشمم رو ازت بدزدم و مدت زیادی جای دیگهای رو نگاه کنم تا دیدم به حالت عادی برگرده. شبها هم که مجبورم میکنی دولایه پرده جلوت بکشم تا مصدعی لحظات ترک دنیام نشی. اما یه سوال، با اون ارتفاع زیاد و قایمشدن لابهلای برگ درختها وقتی باد جابهجاشون میکنه، اگه کسی سردش باشه، با نزدیکشدن بهت گرم میشه؟ یا فقط یه نور به دردنخوری تو هم؟
۲ بامداد ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
سهشنبه، ۱ می ۲۰۱۸