آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS۲۴۸۸ مشترک
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

قفسم، گرگی در من زوزه می‌کشد

گفته بودم که این روزها یکی از سرگرمی‌هام به چالش کشیدن حقیقت هست. وقتی چندتا از این چالش‌ها رو با دوستم مطرح کردم بهم اخطار جدی داد در صورتی که این روند رو متوقف نکنم عواقب جبران‌ناپذیری در انتظارم هست.

هرچند تنها راه کنار آمدن با حقیقت محضی که یا هیچ توضیحی برایش وجود ندارد یا حداقل فعلا توضیحی برایش نداریم مسخره‌کردن و به چالش کشیدن آن هست. حداقل برای من. شاید برای فرار از آن عواقب جبران‌ناپذیر.

آراز غلامی
یکشنبه، ۶ می ۲۰۱۸

دختری که رهایش کردم

تفاوت هست بین اینکه گمشده‌ای داشته باشی و اینکه اصلا ندانی گمشده‌ای داری یا نه. من یک ظهر بهاری دیدمش و فهمیدم. فهمیدم که گمشده‌ای دارم. سال‌ها با جابجایی خواسته‌شدن و رد شدن بین طرفین گذشت و امروز بطور اتفاقی دیدمش باز. دختری که رهایش کردم همان دختری نبود که در آغوش گرفته بودم. نه جسم‌اش نه ذهن‌اش. دیگر حتی گمشده‌ی من هم نمی‌توانست جای «گمشده‌ی من» را بگیرد.

Bir garip aşk bestesiyim
Bilemezsin ne haldeyim
Çok uzakta bir şehirde
Bıraktığın serseriyim
–  Kıraç

۱۳ اردی‌بهشت ۱۳۹۷ | آغاز بحران پیرشدن

مرتبط:
– پیر شدیم به معنای واقعی کلمه
– آغاز پیری

آراز غلامی
پنج‌شنبه، ۳ می ۲۰۱۸

۱۰ کار ضروری بعد از نصب اوبونتو ۱۸٫۰۴

اوبونتو ۱۸٫۰۴ با اسم رمز سگ‌آبی بایونیک (رباتیک؟) ۲۶ آوریل منتشر شد و چندروزی که تستش کردم کاملا قانعم کرد که می‌تونه سیستم عامل پایدار بعدیم باشه. منتها اوبونتو خالص به خودی خود نمی‌تونه کار راه‌انداز باشه و لازمه چندتا ابزار ضروری روش نصب بشه بهمراه چندتا تنظیم خاص برای ایرانی‌ها.

ادامه‌ش را بخوانید.

آراز غلامی
پنج‌شنبه، ۳ می ۲۰۱۸

آخرین انسان

آخرین انسان در اتاقش نشسته بود که ناگهان فهمید وجود ندارد.

آراز غلامی
سه‌شنبه، ۱ می ۲۰۱۸

برای نورافکن آن‌سوی خیابان

نگاهت که می‌کنم نور وحشتناکت تا عمق مغزم نفوذ می‌کنه و باعث میشه نهایتا چندثانیه بعد چشمم رو ازت بدزدم و مدت زیادی جای دیگه‌ای رو نگاه کنم تا دیدم به حالت عادی برگرده. شب‌ها هم که مجبورم می‌کنی دولایه پرده جلوت بکشم تا مصدعی لحظات ترک دنیام نشی. اما یه سوال، با اون ارتفاع زیاد و قایم‌شدن لابه‌لای برگ درخت‌ها وقتی باد جابه‌جاشون می‌کنه، اگه کسی سردش باشه، با نزدیک‌شدن بهت گرم میشه؟ یا فقط یه نور به دردنخوری تو هم؟

۲ بامداد ۱۲ اردی‌بهشت ۱۳۹۷

آراز غلامی
سه‌شنبه، ۱ می ۲۰۱۸

شناخت و تسلط هم‌معنی نیستند

یکی از مسمومیت‌های ناشی از علم امروز خطا در درک شناخت و اشتباه گرفتن اون با تسلط هست. به این معنی که ما فکر می‌کنیم اگر چیزی رو بشناسیم می‌تونیم بر اون تسلط و کنترل داشته باشیم. هرچند که این تصور کاملا اشتباه نیست ولی همونطور که گفتم باعث میشه این توهم و تصور غلط در ما به وجود بیاد که شناختن چیزی مساوی هست با تسلط بر اون چیز.

برای مثال«افسردگی» بعنوان یک اختلال در عملکرد مغز رو در نظر بگیرید. بی‌توجه به تعداد بی‌شمار نظریه‌هایی که پیرامون افسردگی هست، بالفرض اینکه شما همه‌ی این نظریه‌ها رو خونده باشید و همه‌شون هم درست باشن، در مقام عمل همین افسردگی به شما اجازه نمی‌ده که در روند این اختلال مداخله کنید و خودتون خودتون رو درمان کنید. چون ذاتا افسرده هستید و افسردگی کم‌وبیش هم‌معنی هست با ناتوانی.

مثال بعدی عشق هست. متریالیستی‌ترین تعریفی که برای عشق وجود داره عشق و رفتارهای ناشی از اون رو به بهترین تطابق ژنتیکی ممکن نسبت می‌ده و می‌گه شما عاشق کسی می‌شید که بتونید در کنار هم بهترین نسل بعدی ممکن رو ایجاد کنید.

شما با شناخت ماهیت عشق نمی‌تونید (شاید هم می‌تونید ولی خیلی سخت) اون رو کنترل کنید و به خودتون بگید این«شخص» نوعی صرفا بخاطر بهترین تطابق ژنتیکی باعث آب‌روغن قاطی کردن افکار من شده و چون درک می‌کنم که عشق چی هست الان می‌تونم ازش بگذرم.

جدا از این سوالاتی هست که این نظریه جواب چندان قانع‌کننده‌ای براش نداره. مثل راضی‌شدن به خوشبختی معشوق با شخص دیگه‌ای، خودکشی به‌خاطر دست نیافتن و غیره. این باعث میشه عشق بیشتر از اینکه مکانیزم طبیعت باشه برای بهترین تکامل؛ بیشتر یه «اختلال» در این روند به‌نظر بیاد. ما صدها بیماری روانی داریم که در تقابل با تکامل (با فرض معنی سازگاری بیشتر و بهتر) هستن. چرا «عشق» اینطور نباشه؟

حالا با این دیدگاه، باید عشق رو درمان کرد؟ یا بهش بی‌توجهی کرد؟ یا با آغوش باز پذیرفتش و بیخیال «دنیا» شد؟

آراز غلامی
دوشنبه، ۳۰ آوریل ۲۰۱۸
Nazar Amulet