آراز غلامی

یادداشت‌هایی از تاملات، خاطرات و رویدادها

Gallery iPhone Pen RSS1408 Subscriber
ᛁ ᚨᚱᚨᛉ ᚹᚱᚩᛏᛖ ᛏᚻᛁᛋ ᚱᚢᚾᛁᚳ ᛒᛚᚩᚷ (?)
SINCE 2006

رویای وندا

شب است، با باد خنکی از شب‌های تابستان. در بالکن بر روی زانوهایم نشسته‌ای. چشمانت را بسته‌ای. در سکوت شب نفس‌هایت آهنگین شده‌است. دست می‌کشم روی ماه‌گرفتگی‌ات. نفس عمیقی می‌کشی. می‌پرسی ارزشش را داشت؟
می‌گویم داشت.

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
اختران فلک آیند به نظاره ما
مه خود را بنماییم بدیشان من و تو
من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو
به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
– مولانا

قسمتی از این شعر رو با هنرمندی Nu روی سپاتیفای یا یوتیوب گوش کنید.

آراز غلامی
یکشنبه، ۳ مارس ۲۰۱۹

سوم مارس ۲۰۱۹، آنکارا

نزدیک به ۱۰ ماه از مهاجرتم گذشته. کوهی از تجربه جمع شده و ابعاد جدیدی از سرسختی در خودم رو کشف کردم. چالش‌های جدید و نابی که اگر کسی در موقعیتش قرار نگیرد صرفا در حد فکری گذرا و بد است ولی در عمل و در مواجهه با اون‌ها تبدیل می‌شوند به مسائلی که شب موقع خوابیدن و صبح موقع بیدار شدن و در طول روز در حین انجام دادن هر کاری درحال بهت سقلمه می‌زند.

تاریخ اتمام ویزا روی کارت شناسایی‌ام بهم چشمک می‌زند و یادآوری می‌کند که تنها کمتر از ۴ ماه باقی مانده اگر تغییری در این وضعیت ایجاد نکنم. حتی تصور اینکه برگردم و دوباره در شرایط قبل از مهاجرتم قرار بگیرم ناراحتم می‌کند.

علت اینکه مدتی‌ست پست‌های این‌چنینی ننوشتم این هست که هیچ اتفاق جدید و تازه و تاثیرگذاری در این مدت نیافتاده. دو ماه هست از ایران برگشتم و هیچ ایده‌ای ندارم این دوماه چطور گذشته. شاید هم اتفاقاتی افتاده ولی من به‌قدری عادت کردم و پوست کلفت شدم که در ذهنم ثبت نشده.
روزی ۹ ساعت در شرکت، که شامل مقدار زیادی کد زدن، سر و کله‌زدن با کدهای اشتباه قبلی و ناهار خوردن می‌شود. ۲ ساعت در راه رفت و برگشت در حالت خوشبینانه نصفش به کتاب خواندن رو کیندل می‌گذرد و کمی هم در صف استارباکس. ساعاتی برای غذا درست کردن و تمیزکردن خانه و شستن و اتو کردن لباس‌ها، شب‌ها دیگر جانی برای کار دیگری کردن نمی‌ماند. یادم نمی‌آید آخرین بار کی فیلم دیده‌ام.

در همان ساعات رفت و برگشت کتاب Anything you want از Derek Sivers را خواندم. مدت زیادی بود داشت خاک می‌خورد. اگر اواخر سال ۹۴ می‌خواندمش و سربازی نمی‌رفتم، عالی بود. اگر بعد از سربازی مهاجرت نمی‌کردم بازم عالی بود. الان هم عالی هست و تاثیراتش مشهود. ولی وضعیت روحی استیبل می‌خواهد و جسمِ از خستگی کبودنشده.

یک‌هو یادم افتاده که چیزهای زیادی «نمی‌شوند.» حتی اگر چوب در آستینشان یا هرجای دیگرشان هم کنم انگار تلسم شده‌اند که نشوند. و این نشدن‌ها بدجوری کلافه‌ام کرده. حداقل اون ابعادی از من که در طلبش هستند.

از دویست پست پیش‌نویس، هشت-نه‌تا دیگر صبرشان سرآمده و می‌خواهند منتشر شوند و من دارم خودم را جر می‌دهم که امروز تمامشان کنم. در کنار اون‌ها «چرا باید خودم رو بکشم؟» یکی از پست‌هایی هست که این روزها دارم می‌نویسم و همچنان کش می‌آید و تمام نمی‌شود. شاید چون هنوز واقعا نتوانستم خودم را بکشم. از پست‌های اخیرم کاملا معلوم هست.

به همین زودی روز‌ها و هفته‌ها و ماه‌های اول مهاجرت تبدیل شدند به خاطره و من دلم برایشان تنگ شده. حتی همین روزهای قبل از مسافرت به ایران. آیا پسرفت باعث این دلتنگی شده؟ یا سر باز کردن مجدد دردهای قدیمی؟ نمی‌دونم.

حس رکود و بی‌تحرکی درونم رخنه کرده. احساس می‌کنم اگر تغییر اساسی در برنامه و زندگی‌ام ندهم اوضاع بدجوری بهم خواهد ریخت. شاید یک کشور دیگر.

برای حسن ختام دعوت‌تون می‌کنم به صدای دلنواز Rumen-Florin از نوازندگان جاده استقلال استانبول رو گوش بدید روی یوتیوب ببینید و برای لحظاتی دنیا رو جای قشنگ‌تری تصور کنید.

کسی چیزی تازه با من حکایت نمی کند.
پس خود برای خویشتن حکایت خواهم کرد.
– نیچه | چنین گفت زرتشت

آراز غلامی
یکشنبه، ۳ مارس ۲۰۱۹

«زوج و فرد»شناسی

زوج تقسیم بر دو عدد صحیح هست و فرد تقسیم بر دو ماهیتی بی‌معنی. زوج را که نصف کنیم، دو مفهوم واقعی باقی می‌ماند. فرد را که نصف کنیم، دو مفهوم ناقص. مثل هر چیز ناقص دیگری: هست، ولی کاش نبود.

مثل تعداد پروازهای خارجی. تعداد پروازهای خارجی که زوج باشد خوب است، یعنی رفتی و برگشتی. یعنی آن مدتی که نبودی قرار بود برگردی. آن مدت چون به‌دنبالش برگشتن بوده حتما خوش می‌گذرد. آن مدت حتی اگر خوش نگذرد امید برگشتنش باعث می‌شود بد هم نگذرد. اما فرد که باشد، یعنی خوش نمی‌گذرد که هیچ، بد می‌گذرد. یعنی کارت ساخته شده.

دیشب به دوستم می‌گفتم من برای احساس خوشبختی کردن به هیچ چیز آرمانی احتیاج ندارم. البته که آرمان زیاد دارم ولی می‌توانم بدون آن‌ها هم احساس خوشبختی کنم. چیزهای مختصر و ساده، یک خانه، یک خانواده، یک شغل، یک رابطه. یک عصر، یک آخر هفته و چیزهای عادی این‌چنینی. دوستم گفت چیزی که می‌خواهی کف نیازهای انسانی‌ست. گفتم، من کف نیازهای انسانی را می‌خواهم.

شیطان روزی با من چنین گفت: «خدا را نیز دوزخی هست، دوزخِ او عشق به انسان است.»
– نیچه

تکمیلی:
– چطور خودم رو بکشم؟ دلایل و دستورالعمل‌های یک خودکشی موفق

آراز غلامی
یکشنبه، ۳ مارس ۲۰۱۹

تنهایی‌شناسی

آدم بعضی چیزها را «یهویی» می‌فهمد. مثل آمدن پاییز، مثل تمام شدن زمستان، مثل رها کردن، مثل عاشق شدن، مثل پیرشدن، مثل تمام‌شدن فرصت، مثل وقتی میفهمی دیگر نوجوان نیستی، مثل وقتی که مفهمی دیگر نمی‌توانی کفش کانورس بپوشی. مثل وقتی که دبیرستان تمام می‌شود و میفهمی دیگر دبیرستانی نیستی. مثل وقتی که دانشگاه تمام می‌شود و میفهمی دوران دانشجوییت بسر آمده. مثل وقتی سربازی شروع می‌شود و تو آزادی‌ات را از دست می‌دهی. مثل وقتی که سربازی تمام می‌شود و تو دیگر هیچ بهانه‌ای برای «وقت تلف کردن» نداری. مثل وقتی وارد دوران بزرگسالی می‌شوی. مثل وقتی که بلیط یک‌طرفه‌ی پروازت رو خریدی. مثل وقتی ازدواج می‌کنی و میفهمی شب قبلی آخرین شبی بوده که تو فقط برای خودت زندگی می‌کردی. مثل وقتی پدر یا مادرت رو از دست می‌دهی و «یهویی» متوجه می‌شوی چه چیزی داشتی و از دستش دادی.

اگر کاملا متوجه شدید منظورم چه حسی هست، تنهایی هم از این دسته از چیزهاست. صبح و شبِ هر روز درموردش می‌گویی و می‌شنوی اما یک لحظه‌ی خاصی «یهویی» متوجه می‌شوی تنها هستی. خیلی هم تنها هستی. طوری که دلت می‌خواهد برگردی به گذشته و به خودت که فکر می‌کرد یک روز روی اسکله بشیکتاش می‌ایستد و با خوشبختی به دریا نگاه می‌کند بخندی.

در حال گوش دادن به İlk Məhəbbət (عشق اول) از Ramiz Guliyev

“Dediğin gibi abi. Gerçekten çok yalnızız”
– مجمع بازندگان (۲۰۱۱)

بازتاب این نوشته در شماره سوم بهار ۹۸ رادیوبلاگی‌ها

آراز غلامی
شنبه، ۲۳ فوریه ۲۰۱۹

من به خودم بدهکارم

وقتی اردیبهشت ماه از ایران خارج می‌شدم هارددیسکم رو برنداشتم. چون می‌خواستم کوچک‌ترین فرصتی به خودم ندم برای سیر و سلوک در گذشته. می‌خواستم تا جاییکه می‌تونم تک‌تک لحظات جدیدم مرتبط با حال باشه نه حسرت و دلتنگی گذشته. ایده‌ی خوبی بود. ۸ ماه جدید توی ذهنم ثبت شد نه ۸ ماه مرور گذشته.

این بار که رفتم ایران ولی به‌خاطر ابزارها و سورس پروژه‌های سابقم هم که شده یه هاردیسک جدید خریدم و همه‌ی اطلاعات هارد قبلی رو کپی کردم و با خودم آوردم. در سایه‌ی این کار بازم دسترسی پیدا کردم به آرشیو زندگیم. به همه‌ی عکس‌هایی که از ۱۰-۱۵ سال قبل به طور منظم و قابل دسترسی طبقه‌بندی‌شون کرده بودم. و طبعا این کار تبعاتی داشت. تبعاتی مثل حس و حال فعلیم که نمی‌تونم توضیحش بدم به کسی. ولی اگه بخوام بنویسمش:

من بدهکارم به خودم. به آراز ۱۵ ساله ۱۵ سالگی بدهکارم. به آراز ۱۶ ساله ۱۶ سالگی بدهکارم و الی تا آخر که الان باشه. به الانم، «الان» بدهکارم. به خودم در حال حاضر، به نفع آینده نگذشتن، از چیزهایی که می‌خوام، بدهکارم.

من تو سن ۲۱ سالگی یه ضربه عاطفی مهلک به خودم زدم و باعث شدم کل زندگیم زیر و رو بشه. من نگذشتم، من رها نکردم. چیزهایی بدست آوردم درست، ولی چیزهایی رو از دست دادم که تا آخر عمرم حسرت‌شون رو خواهم خورد.

من به خودم یه جمع دوستی که مسموم نباشه بدهکارم. به خودم رفیقی که بتونم روش حساب باز کنم بدهکارم. به خودم عشقی که هر ثانیه‌ش متعلق به من باشه بدهکارم. من به خودم فیلمی که نقش اولش باشم نه سومش رو بدهکارم. من به خودم جواب سوالی بدهکارم که «تو» نبود. من به خودم «نرو» نگفتن بدهکارم. از بالای پله‌ها و پل‌ها تماشا نکردن رفتن بدهکارم. من به خودم اردیبهشتی بدهکارم که ترس از دست دادنی نداشته باشه. من به خودم خردادی بدهکارم در عرض چند ساعت همه‌ی اجزای زندگیم متلاشی نشه. من به خودم تولدی بدهکارم که یک‌بار محض رضای خدا پر از ماتم نباشه. من به خودم شمس بدهکار نیستم، چون شمس رو دیدم و لمس کردم. من به خودم مولانا بدهکارم.

من به خودم مهاجرتی بدهکارم که با آغوش باز پذیرفته بشم بدون نگرانی از اینکه اگه ویزام تمدید نشد چه خاکی به سرم بریزم. جامعه‌ای بدهکارم که بهش حس تعلق و تملک داشته باشم. من تا خرخره تو بدهی‌هام فرو رفتم.

مطلب تکمیلی:
چرا باید خودم رو بکشم؟

آراز غلامی
چهارشنبه، ۱۳ فوریه ۲۰۱۹

بررسی کتاب‌خوان Kindle Paperwhite مدل ۲۰۱۸

آمازون درحال حاضر چهارنوع سه‌نوع کتاب‌خوان الکترونیکی تولید می‌کنه که از نظر من بهترین و منطقی‌ترین نوعش نسخه پیپروایت (Paperwhite) هست که برخلاف نسخه پایه دارای روشنایی درونی صفحه نمایش هست و میشه شب‌ها بدون روشن کردن چراغ ازش استفاده کرد و هم مثل نسخه Oasis قیمت نجومی و غیرمنطقی نداره. بهرترتیب اواخر سال ۲۰۱۸ آمازون نسخه جدید (ضدآب، طراحی مسطح و حافظه دوبرابر) کیندل پیپروایت رو معرفی کرد که با نام‌های کیندل پیپروایت مدل ۴، کیندل پیپروایت نسل دهم یا All-new Kindle paperwhite هم شناخته میشه و منم تصمیم گرفتم بگیرمش و از زحمت جابجایی کتاب فیزیکی راحت بشم.

کیندل پیپروایت مدل ۲۰۱۸

آمازون بخاطر کریسمس یه تخفیف ۳۰ دلاری هم زده بود رو این نسخه و دیگه نمی‌شد تو خریدش شک کرد. البته آمازون کیندل رو بطور مستقیم به ترکیه ارسال نمی‌کنه و مجبور بودم یه‌طوری دورش بزنم. بهترین آپشن موجود این بود که از طریق سرویس‌های واسط بخرمش و اون‌ها بفرستنش به ایران و نهایتا از ایران بفرستن برای خودم. بعد از کمی جستجو سرویس مالتینا رو انتخاب کردم. محصول رو ۱۸ آذرماه سفارش دادم و ۲۲ دی‌ماه (۳۴ روزه) رسید تبریز و با در نظر گرفتن ترافیک کریسمس آمازون قابل چشم‌پوشی هست. تجربه خریدم منطقی و پشتیبانی‌شون خوب بود. در صورتی که دنبال خرید از آمازون هستید یکی از بهترین راهکارهاست.

ادامه‌ش را بخوانید.

آراز غلامی
شنبه، ۹ فوریه ۲۰۱۹
Nazar Amulet