جمعبندی ۲۰۱۸ و نقشه راه ۲۰۱۹
یک سال دیگه گذشت و رسیدیم به جایی که سبک سنگین کنیم ببینیم چه کردیم این ۳۶۵ روز. چهقدر تو مسیری که ترسیم کرده بودم پیشرفت کردم. چهقدر درجا زدم. چه تجربههایی بدست آوردم و شکستهام چیا بودن و چطور میتونم ازشون درس بگیرم.
سال پیش همینموقعها نوشتم که:
۲۰۱۸ برای من سال تمرکز کامل روی کار هست. برای وقتتلفکردن نه دانشگاهی هست نه دیواری مثل سربازی که جلوی هرگونه برنامهریزی رو بگیره. کل انرژی من صرف انجام پروژهها و البته حرکت در طول مسیری هست که برای جابجایی با کمترین تنش ترسیم کردم.
در کنار اون، در طی این سال یک کتاب مینویسم و دو کتاب ترجمه میکنم. بطور دقیقتر کتابی که شروع کردم به نوشتن رو تموم میکنم و کتابهایی که درحال ترجمهشون هستم به سرانجام میرسونم.و در آخر اینکه
Don’t look for a reason
Look for a way out.
– Cube
از بین چیزهایی که سال پیش نوشته بودم جابجایی با کمترین تنش (هه) به نتیجه رسید. الان اینجام. مستقل، دارای شغل مطلوب و یه زندگی آروم و پایدار. پروژههایی که میخواستم روشون کار کنم تحت تاثیر این جابجایی پیشرفتی نداشتن بغیر از تبریزتریپ که هر خط کدش رو با عشق نوشتم. ادای دینی به کهنشهر تبریز.
کتابی که قرار بود بنویسم تقریبا تموم شد. یه مقدار بیشتر وقت لازم دارم برای تمیزکاریهاش و اضافه کردن چیزهای جدید بهش. اما دو کتابی که درحال ترجمهشون بودم بدون پیشرفت موندن. باز بخاطر همین جابجایی.
سایتبلاگم به نقطه ایدهآلم نزدیکتر شده. مخاطبان خوبی دارم که زحمت میکشند و برام کامنت مینویسند و نوشتههام رو نقد میکنند. بیش باد.
و اما ۲۰۱۹
تو سال جدید بیشتر و بیشتر مینویسم. ۱۸۴ پیشنویس دارن بهم چشمک میزنن که تموم کن ما رو. شاید همین آخر هفته چندتاشون رو تکمیل کنم و بیارمشون روی آنتن. جدا از اون بیشترین تمرکزم روی یکی از پروژههایی هست که ماههاست دارم بهش فکر میکنم. الان که زمان و امکانش رو دارم دیگه بهونهای نیست برای وقفه. کل تلاشم رو میکنم تو کمترین زمان ممکن نسخه آلفاش رو تموم کنم. در حاشیه همهی اینها یه مسیر جدید ترسیم میکنم برای جابجایی مجدد.
سال خوب و پر از تجربهای داشته باشید 🙂
جمعه، ۱۱ ژانویه ۲۰۱۹
هفتم ژانویه ۲۰۱۹، آنکارا
با تموم شدن تعطیلات و مرخصی دیروز مجددن چمدون سنگینم (I mean it) رو جمع کردم که برگردم آنکارا. برگردم؟ یا برم؟ حس عجیب نداشتن حس دلتنگی موقع ترک تبریز. حس عجیبتر هوم سویت هوم موقع رسیدن به آنکارا. فعلا همینقدر دراین مورد مینویسم تا یادم بمونه چه اتفاقی افتاده و بعدن سر فرصت درموردش فکر کنم. انگار راستیراستی دارم شهروند سیاره میشم.
این بار تنها نبودم و ساسان پیشنهادم برای به دریازدن رو قبول کرد و باهام اومد. به همراهش رفتیم فرودگاه و در تراژدیکترین حالت ممکن (Really, I mean it) گیت پاسپورت رو رد کردیم. مامور کنترل بار از اضافهبار ۱۰ کیلوییمون چشمپوشی کرد و بعد از انتظار یک و نیم ساعته تو سالن ترانزیت و ملاقات با یونس ژاله سوار هواپیما شدیم.
بالاخره تونستم لپتاپ ایدهآلم (البته بعد از مکبوک خدابیامرز) رو به مبلغ ۱۲۰۰ دلار از ایران بخرم و خیالم بابت امکان انجام پروژههای آزاد راحت باشه. Asus Zenbook UX430. به دو علت از ترکیه نخریدمش. اختلاف قیمت ۱۵۰۰ لیری (بخاطر مالیات بیشتر ترکیه) و کیبرد چینش اروپایی لپتاپها در ترکیه که عملا شکنجه هست برای منی که کل عمرم رو با کیبرد استاندارد (US) کار کردم.
ساعت ۵ به وقت ترکیه رسیدیم فرودگاه آتاترک استانبول و بعد از ۷ ساعت انتظار تو کافهای نزدیک ترمینال سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم/رفتیم آنکارا. بار سنگین و شکستن چرخهای چمدونم دهن خودم رو سرویس و دستهام رو کبود کرد. مشقت بعدی این بود که صبح شده بود و باید میومدم شرکت و چارهای هم نبود. ترجیح دادم تا جای ممکن پیش خانوادهم بمونم و زودتر برنگردم.
کیندلی که قبل از سفر سفارش داده بودم نرسید و امیدوارم کسی رو پیدا کنم که بتونه بیاره برام.
سهشنبه، ۸ ژانویه ۲۰۱۹